[ad_1] اشک قمی‌ها پای «درخت گردو»/ روایت دردناکی از زخم سردشت به گزارش شهرکریمه زمستان بود و شدت سرما استخوان سوز؛ برف می‌بارید و همه گِرد خانه‌ای جمع شده بودند و کسی قرآن می‌خواند بالای سر فردی که آخرین لحظه‌های عمرش را سپری می‌کرد؛ این سکانس اول و آخر فیلم جدید مهدویان است. محتضرِ رو […]

[ad_1]

اشک قمی‌ها پای «درخت گردو»/ روایت دردناکی از زخم سردشت

اشک قمی‌ها پای «درخت گردو»/ روایت دردناکی از زخم سردشت

به گزارش شهرکریمه زمستان بود و شدت سرما استخوان سوز؛ برف می‌بارید و همه گِرد خانه‌ای جمع شده بودند و کسی قرآن می‌خواند بالای سر فردی که آخرین لحظه‌های عمرش را سپری می‌کرد؛ این سکانس اول و آخر فیلم جدید مهدویان است.

محتضرِ رو به قبله، همان شخصیت اصلی داستان «درخت گردو» است، قهرمان درد کشیده‌ای که چشم هر انسانی از شنیدن آنچه بر سرش آمده را بارانی می‌کند، حتی قاضی دادگاه لاهه وقتی می‌رود آنجا برای شکایت!

مهدویان باز به سراغ یک سوژه واقعی رفته است، این بار روایت سرگذشت خانواده‌ای در سردشت پس از حمله شیمیایی بعثی‌ها که شاید خیلی‌ها برای اولین بار از آن با خبر می‌شوند.

نام سردشت که به میان می‌آید، بی‌اختیار شیمیایی، سرفه و تاول در ذهن‌ها نقش می‌بندد و جنایتی که فقط از یک سنگ دل برمی‌آید.

باید آن خلبانی که بمب اضافی جنگنده‌اش را بر سر مردم بی‌گناه رها و زندگی‌شان را سیاه و دردآور کرده را جستجو کرد و اگر زنده بود او را پای این فیلم نشاند تا فقط بخشی از آن کوه درد و رنج مردم بی‌گناه سردشت را ببیند و دق کند.

مهدویانی که متخصص بازسازی روزگار قدیم است، این بار هم ما را می‌برد به عصر یک روز تابستانی تیرماه سال ۶۶، روزی که آغاز رنج و عذاب قادر و مردمان بی‌گناه سردشت بود و فرود بمبی که بوی تند و تلخش نفس‌ها را در سینه خفه می‌کرد و سوغاتش تاول بود و سوزش.

فیلم از همان ابتدایش دردناک است، لحظه‌ای که دود شیمیایی زندگی آرام و عادی مردم روستا را تیره و تار و حیوانات را در دم تلف می‌کند و باران گنجشکان مرده، زمین را می‌پوشاند؛ سر که بگردانی صدای آرام گریه تماشاگران به گوش می‌رسد؛ در برخی سکانس‌ها همه سینما اشک می‌ریزد، همان‌جا که قادر وقتی برای دیدن دو فرزندش که در بیمارستان بستری بودند، از سردشت به تهران می‌آید و او را به سردخانه می‌برند تا جنازه‌های «شهین» و «مال مال» را شناسایی کند یا آنجا که تازه می‌فهمد همسرش مریم هم جان باخته و او را تنها گذاشته و بغض خفته‌اش آوار می‌شود سر بیمارستان.

«قادر مولان پور» پدر خانواده‌ای که فیلم درخت گردو بر اساس داستان واقعی زندگی‌اش ساخته شده، سه فرزندش را در اثر حمله شیمیایی بعثی‌ها از دست داده و همسر باردارش مریم هم از شدت صدمات شیمیایی جان می‌دهد و فقط دخترش زنده به دنیا می‌آید که او هم از آنجا که هفت ماهه به دنیا آمده و برای مراقبت می‌بایست به تهران و یا شهر دیگری منتقل می‌شد، در مسیر انتقال چون علامت مشخصی نداشته گم می‌شود و قادر تا آخرین روزهای زندگی، حسرت دیدنش را کشید و آخر هم او را ندید.

به نظر می‌رسد مهران مدیری با آن لکنت زبانش برای این فیلم وصله خوبی نبود و بازی وی چنگی به دل نمی‌زند

در این فیلم پیمان معادی غرق در «قادر پولان پور» می‌شود، راه رفتن‌هایش، نگاه‌های امیدوارش، بغض‌های سنگین و تلخش، خستگی دل کندن از پاره‌های تنش؛ او دردهای همه این صحنه‌ها را به تماشاگرِ چشم دوخته به پرده سینما انتقال می‌دهد.

بازی معادی درخشان و فوق العاده است، طوری کُردی را حرف می‌زد که انگار زاده همان سرزمین و دیار است، به جرئت می‌توان گفت این هنرنمایی استحقاق سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره را دارد.

مهدویان از بازیگران خردسالش هم خیلی خوب بازی می‌گیرد، گویی که از قبل بازیگر بودند و برای این نقش‌ها ساخته شدند.

صحنه‌ای که بچه‌ها می‌بایست برای آنکه بدنشان را شستشو دهند و بعد در بیمارستان بستری شوند، وقتی قادر آن‌ها را زیر دوش حمام می‌برد و سوزش تاول‌های شیمیایی بی‌تابشان می‌کند؛ از جمله صحنه‌های دردناک و عذاب‌آور فیلم بود که بچه‌ها خوب بازی کردند.

مینا ساداتی هم که از ابتدا تا آخر، داستان را برایمان روایت می‌کند از عهده نقشش خوب بر آمده اما همان قدر که انتخاب معادی برای نقش قادر درست و بجا بوده به نظر می‌رسد مهران مدیری با آن لکنت زبانش برای این فیلم وصله خوبی نبود و بازی وی چنگی به دل نمی‌زند و هر لحظه خیال ما را هول می‌دهد به استودیوی دورهمی!

فیلم درخت گردو ظرفیت زیادی برای جهانی شدن دارد، برای آنکه به سیاستمداران اهل جنگ تلنگری بزند که دم از صلح زدن با رفتارهای دوگانه در حقیقت ذبح صلح است

امیدوار بودن قادر با همه سختی‌ها و ناملایمتی‌های روزگار پیام مهمی بود که در پس فیلم سوسو می‌زد، آنجا که وقتی او در صحن دادگاه لاهه حاضر می‌شود تا زندگی‌اش را روایت کند، جمله تأثیرگذاری به زبان می‌آورد.

آخر دادگاه قاضی از قادر می‌پرسد آیا دخترت را پیدا کردی؟ او پاسخ می‌دهد نه اما پیدایش خواهد کرد؛ وقتی قاضی امید او را تحسین می‌کند قادر می‌گوید، اگر کردها ناامید شده بودند الآن زنده نبودند!

این فیلم ظرفیت زیادی برای جهانی شدن دارد، برای آنکه به سیاستمداران اهل جنگ که هر روز به فکر جنایت و کشتارند تلنگری بزند که دم از صلح زدن با رفتارهای دوگانه در حقیقت ذبح صلح است، همانان که روزگار سلاح‌های شیمیایی و میکروبی را در اختیار رژیم بعثی گذاشتند و موجب شهادت هزاران نفر از مردم بی‌گناه ایران و عراق شدند.

تماشاگران قمی در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر در سالن‌های سینما ونوس و تربیت، دو ساعت زیر درخت گردوی مهدویان که ششمین اثر سینما این کارگردان دهه شصتی است، فیلم دیدند و اشک ریختند، خیلی‌ها ساخت خوب این فیلم را تمجید و پس از تماشایش راضی سالن سینما را ترک کردند.

انتهای پیام / ۱۳۷

[ad_2]