×
×

شهرکریمه – جهاد در میدان کرونا/ وقتی «حب الحسین(ع)» همه را جمع می‌کند

  • کد نوشته: 28918
  • [ad_1] جهاد در میدان کرونا/ وقتی «حب الحسین(ع)» همه را جمع می‌کند به گزارش شهرکریمه رهسپار بیمارستان فرقانی قم محل بستری بیماران کرونایی می‌شوم، ترس از ابتلاء به بیماری کم و بیش در دلم موج می‌زند؛ پشت درب بیمارستان عده‌ای گریان هستند و برخی زیر لب دعا می‌خوانند؛ ۲ مأمور نیروی انتظامی و نگهبان به […]

    شهرکریمه – جهاد در میدان کرونا/ وقتی «حب الحسین(ع)» همه را جمع می‌کند
  • [ad_1]

    جهاد در میدان کرونا/ وقتی «حب الحسین(ع)» همه را جمع می‌کند

    جهاد در میدان کرونا/ وقتی «حب الحسین(ع)» همه را جمع می‌کند

    به گزارش شهرکریمه رهسپار بیمارستان فرقانی قم محل بستری بیماران کرونایی می‌شوم، ترس از ابتلاء به بیماری کم و بیش در دلم موج می‌زند؛ پشت درب بیمارستان عده‌ای گریان هستند و برخی زیر لب دعا می‌خوانند؛ ۲ مأمور نیروی انتظامی و نگهبان به هیچ همراهی اجازه ورود نمی‌دهند.

    از رمپ بیمارستان که بالا می‌روی قبل از هر چیز نگاهت به پرچم حرم آقا امام رضا (ع) دوخته می‌شود؛ وارد اورژانس می‌شوم همه با لباس‌های شبه فضایی مشغول کارند گویا یک لحظه وحشت به دلت تزریق می‌شود.

    همه اول به اتاق پزشک اورژانس می آیند اگر مشکل جزئی باشد مرخص و اگر حاد باشد به بخش بستری اورژانس ارجاع داده می‌شوند.

    قسمت بستری اورژانس برای افرادی است که نیاز به بستری کوتاه مدت دارند واگر بهبود پیدا نکردند به بخش انتقال پیدا می‌کنند.

    بخش‌ها طبقات بالای بیمارستان است؛ دیگر از اتاق‌های تصادفی، شکستگی یا جراحی خبری نیست؛ تمام بخش‌ها تبدیل به بخش عفونی شده است.

    سید مهدی حسینی رابط خبرنگاران با دانشگاه علوم پزشکی قم می‌گوید: پس از اعلام شناسایی کرونا در قم، همه قوانین این بیمارستان در مدت ۲۴ ساعت تغییر کرد و همه بخش‌ها مجهز به آی سی یو شدند و دستگاه‌های جدیدی خریداری شده که این به معنای یک انقلاب در حوزه پزشکی است.

    نیروهای جهادی در کل بیمارستان در تلاش هستند از هر طرف که می‌روی یک نفر دارد ایثار می‌کند

    نیروهای جهادی هم در کل بیمارستان در تلاش هستند؛ از هر طرف که می‌روی یک نفر دارد ایثار می‌کند؛ یکی قاشق غذا را در دهان بیمار می‌گذارد و دیگری بالشت‌هایی را تعویض می‌کند که کثیفی ناشی از حالت تهوع و بالا آوردن خون روی آن را پوشانده، جهادگری هم در حال تعویض پوشک بیماری ناتوان است.

    دیگری به خانم سالخورده ای که توان حرکت ندارد و می‌خواهد نماز بخواند می‌گوید مادر چادرت کثیف شده بود برائت شستم و به نحوی روی سرش می‌اندازد که گویا عشق بازی می‌کند؛ کمک می‌کند تا وضو بگیرد و مُهر را روی میزِ می‌گذارد و وی را به سمت قبله متمایل می‌کند، بعد از نماز هم برایش زیارت عاشورا می‌خواند.

    از طلبه جهادی دیگری که مشغول کشیدن تی در اتاق است می‌پرسی شما در چه سطح حوزه هستید؟ با کمی تأمل می‌گوید من درس خارج می‌خوانم و استاد حوزه هستم؛ متعجب و منقلب می‌شوی از این همه تواضع؛ اسمش را می‌پرسی پاسخ که نمی‌دهد مدیونت هم می‌کند اگر از وی عکس بگیری.

    برخی پرستاری را آموخته اند و کمک پرستاران سوند می‌گذارند و سرم می‌زنند و حتی وقتی کسی درخواستی ندارد کنار تخت‌ها می‌روند و می‌پرسند آب نمی‌خواهید؟ کمکی نیاز ندارید؟ و اگر بیماران خواب هم باشند کنارشان می‌روند و نگاهشان می‌کنند تا خیالشان راحت نشود که نفس می کشند نمی‌روند؛ در روزگاری که همه از هم فرار می‌کنند، این جماعت حتی نگاه و لبخندشان را هم انفاق می‌کنند.

    همین چند روز پیش بود که با پسر یکی از متوفی‌ها تماس می‌گیرند و می‌گویند بیایید پدرتان را تحویل بگیرید؛ وی می‌گوید: با برادرم تماس بگیرید، من می‌ترسم بیایم.

    این همه گذشت را که می‌بینی ترس تو هم از ابتلاء در این محیط گم می‌شود.

    جهادگران نماز جماعت و دعای توسل برگزار می‌کنند و کادر بیمارستان در مراسم‌های آنان حضور گرمی دارند گویا یک خانواده فداکار را تشکیل داده اند.

    خستگی از تن برخی پزشکان و پرستاران می‌بارد، خودشان نمی‌گویند اما چشمان قرمز و راه رفتن‌های سنگینشان این را می‌گوید.

    خستگی از تن برخی پزشکان و پرستاران می بارد، خودشان نمی‌گویند اما چشمان قرمز و راه رفتن‌های سنگینشان این را می‌گوید.

    خستگی از تن برخی پزشکان و پرستاران می‌بارد، خودشان نمی‌گویند اما چشمان قرمز و راه رفتن‌های سنگینشان این را می‌گوید

    از رخنه درب اتاق استراحت پزشکان و پرستاران هم که نگاه کنی می‌بینی یکی سرش را روی میز گذاشته و استراحت می‌کند و دیگری شانه‌های دوستش را ماساژ می‌دهد.

    با این حال در تن رنجور بیمارستان یعنی در نقطه قرمز آی سی یو که بیماران حال وخیمی دارند و بیشتر سالخورده و یا حتی بی‌هوش هستند آن‌قدر با روحیه وارد می‌شوند و بلند سلام می‌کنند که گویا خستگی را در جای دیگری جا گذاشته‌اند.

    با ماسک‌های فیلتردار به سختی نفس می کشم و با همان نفس‌های بریده، عینکم هم بخار می‌گیرد؛ لباس‌های محافظتی که داخل آن از پلاستیک پوشیده شده در یک ساعت تمام بدن را خیس و کلافه ام می‌کند؛ از اتاق آی سی یو که بیرون می آیم بی اختیار یک «آخ» بلند می گویم اما ناگهان به خود می آیم و می گویم پس پزشکانی که چندین ساعت با این پوشش هستند چه حالی دارند؟!

    در این میان گفت وگو با خانم پرستاری که می‌گوید ۲۰ روز است دو فرزند خردسالم را ندیدم و با اشک‌هایی که همراهی‌اش می‌کند، ادامه می‌دهد: از طریق تلفن همراه تصویرشان را می بینم دلم آب می‌شود، بدجوری دل را می‌سوزاند.

    جو سنگین روحی، صدای سرفه، بوی مواد شوینده و از همه بدتر هرازگاهی پخش صدای کد ۹۹ انرژی‌ات را می‌گیرد؛ این کد اعلام مرگ است با شنیدن آن حال همه گرفته می‌شود.

    پیش خودت می‌گویی بی‌توجهی به هشدارها و مراقب خود نبودن، چه حق‌الناس‌هایی به همراه دارد و دل چه افرادی را می‌رنجاند که حتی فکرش را نمی‌کنیم.

    ۲۰۰ نیروی جهادی که بیشتر طلبه هستند و داوطلبان هیأتی و دانشجو هم آنان را همراهی می‌کنند در سه شیفت این بیمارستان فعالیت می‌کنند که ۲۰ نفر آنان از روزهای اول به صورت ثابت ۲۴ ساعته در بیمارستان هستند.

    روزانه ۲۵۰ کیلو آبمیوه برای بیماران کرونایی تهیه می‌شود

    از این میان ۲۵ نفر با کمک خیرین، از ابتدای اسفند روزانه ۲۵۰ کیلو آبمیوه برای کادر درمانی، جهادی، خدماتی و بیماران کرونایی بیمارستان فرقانی و کامکار تهیه می‌کنند و تاکنون هشت تن آبمیوه توزیع کردند.

    وقتی از علی قجری جهادگری که مسئولیت تدارکات این بیمارستان را عهده دار است می‌پرسم نیاز شما چیست؟ می‌گوید: آبمیوه حال بیماران را بهتر می‌کند لذا سیب و هویج مهم‌ترین نیاز است.

    دوباره تکرار می‌کنم خودتون چی نیاز دارید؟ می‌گوید: خودمون؟! نمی‌دونم؛ بیمارستان به ما سه وعده غذا می‌دهد.

    می‌پرسم با این حجم کار میان وعده هم دارید؟ می‌گوید: اگر خیرین بفرستند، داریم.

    ۲۰۰ نیروی جهادی که بیشتر طلبه هستند و داوطلبان هیأتی و دانشجو هم آنان را همراهی می‌کنند در سه شیفت فعالیت می‌کنند

    وقتی از وی شماره کارت برای کمک‌های مردمی می‌خواهم، می‌گوید: آمار از بیمارستان‌های دیگر دارید؟ شنیدم بیمارستان صحرایی جمکران و نیروگاه کسری دارند، می‌ترسم دیگران نیاز بیشتری داشته باشند.

    قجری می‌گوید: برخی هیأتی‌هایی که مراسم‌ها را تعطیل کردند، هزینه‌اش را برای ما می‌فرستند؛ برخی کارخانه داران و مردم هم کمک‌هایشان را به بیمارستان می‌آورند.

    وی ادامه می‌دهد: نیروهای جهادی با کادر بیمارستانی در هر شیفت حدود ۴۴۰ نفر هستند ما نذرهایی را که می‌آورند به همه می‌دهیم و میان دکتر، پرستار و جهادگر تفاوت نمی‌گذاریم؛ برخی وسایل گران قیمتی آوردند و گفتند فقط به پزشکان بدهید اما ما قبول نکردیم.

    برخی طلاب جهادگر هم برای بیماران مداحی می‌کنند و برخی با گوشی تلفن همراه، زیارت حرم امام رضا (ع) به صورت زنده را برای بیماران فراهم کردند و گوشی را جلوی آنان می‌گیرند تا حرم را تماشا کنند.

    با پخش صدای سلام به امام مهربانی‌ها، اتاق‌ها حال و هوای امام رضایی و بیماران روحیه عجیبی می‌گیرند سر از بالشت برمی‌دارند؛ روی تخت‌ها می‌نشینند و دست به سینه با چشمانی که دریایی از اشک از آن سرازیر می‌شود به گوشی تلفن خیره شدند و سلام می‌دهند.

    از سید مصطفی حسینی دیگر طلبه جهادی که بطری آبمیوه را در دهان یکی از بیماران ناتوان گذاشته و با دست دیگر شانه وی را ماساژ می‌دهد، می‌پرسم شما حقوق هم می‌گیرید؟ می‌گوید: نه؛ کسی که خدا را در نظر بگیرد فقط برای پول کار نمی‌کند؛ ما گفتیم اگر در حد دادن یک لیوان آب به یک بیمار یا دادن روحیه توانایی داشته باشیم نباید کوتاهی کنیم.

    به عنوان مثال یکی از پیر غلامان امام حسین (ع) روحیه اش را از دست داده بود و با ما همکاری نمی‌کرد با وی کلی صحبت کردم و گفتم مشتی عمری در خونه اباعبدالله (ع) بودی به فکر محرم باش؛ دو روز پیش صدایم کرد و گفت: ۴۰ سال است که برای امام حسین (ع) نوکری کردم، می دونم هوای نوکرش را دارد و حالش خیلی بهتر شده بود.

    عشق به کارش در چشمانش موج می‌زند تا آخرین قطره آبمیوه را که روی آن نوشته «به یاد لب تشنه سیدالشهدا (ع)» به بیمار می‌دهد؛ پیرمرد توانش را در صدایش جمع می‌کند و می‌گوید: «خیر از جوونی‌ات ببینی».

    می‌پرسم عکس حاج قاسم سلیمانی را بر سینه‌تان زدید، آیا از میان شما برای دفاع از حرم هم رفتند؟ می‌گوید بله؛ در این زمان میدان جهاد ما بیمارستان است؛ برای ما دفاع از حرم، سیل، زلزله و کرونا تفاوتی ندارد؛ خدا را شکر که در همه مصیبت‌ها کنار مردم و در خط مقدم بودیم و همه به عشق آقا و حاج قاسم کار می‌کنیم؛ دوستان ما استطاعت مالی آن‌چنانی ندارند اما از جان مایه می‌گذارند.

    اعتقادات با پشتوانه فکری، ما را دور هم جمع کرده است

    می‌پرسم چه نوع اعتقادی شما را این‌گونه دور هم جمع کرده؟ می‌گوید: شعار ما «حب الحسین یجمعنا» است؛ الگو گرفتن از اهل بیت (ع) و اعتقادات با پشتوانه فکری، ما را دور هم جمع کرده؛ همان طور که پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند خدمت به بیمار خدمت به من است، اگر کسی درد دین داشته باشد در گرفتاری مردم، وظیفه خود را خدمت می‌داند.

    ادامه می‌دهد: «به ابی انت و امی و اهلی و مالی …» می‌پرسم این‌ها را واقعاً در زندگی به کار بردید؟ با قاطعیت می‌گوید: صد درصد؛ همه زندگی ما وقف امام حسین (ع) هست، این را با تمام وجود می‌گوئیم. خدا شاهد است من می‌ترسم نزدیک بچه‌ام بشوم یا وی را ببوسم پسرم گریه می‌کند با من قهر کرده و می‌گوید: «دیگه دوستت ندارم»؛ بغض راه گلویش را می‌بندد، اما آن را فرو می‌دهد و می‌گوید یاد بچه‌های شهدای مدافع حرم می‌افتم و صبر می‌کنم ان‌شاءالله با مراعات مردم این روزها هم تمام می‌شود.

    وی می‌گوید: بیشتر شهدا و جهادگران گمنام هستند شاید در محله خودشان هم کسی آنان را نشناسد، برایشان هم مهم نیست، تا حالا کسی به ما پول نداده و نمی‌خواهیم که بدهد و تا پای جان این راه را ادامه می‌دهیم؛ یکی از نیروهای خدماتی اینجا می‌گفت ما مجبوریم، شما چرا می‌آیید؟ گفتیم اعتقاد ما بر جانمان اولویت دارد؛ حتی چند تا از جهادگرها از کار زیاد و هوای بیمارستان بیمار شدند اما کارشان را ادامه می‌دهند.

    در مقابل ایمان مستحکم شده در عمل این افراد زبان قاصر می‌شود؛ در محیطی که هر لحظه امکان ابتلاء هست و جز خستگی دستاورد دنیایی دیگری ندارد.

    وی همچنان می‌گوید و با خود فکر می‌کنم که معامله وقتی بی هیچ چشم داشتی و فقط با خدا باشد و عشق و احساس وقتی با ایمان درآمیزد حد و مرز باورهای عقلانی را درمی‌نوردد.

    انتهای پیام / ۱۳۷

    [ad_2]

    نوشته های مشابه

    دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.