[ad_1] به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری پایگاه خبری شهرکریمه، کرسی ترویجی و مناظره علمی  چهارمین نشست از سلسله نشست‌های تخصصی عدالت با موضوع “عدالت فرهنگی” چندی پیش در تالار امام مهدی(ع) پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد که مشروح مباحث این نشست تقدیم علاقه مندان می شود. حجت الاسلام والمسلمین […]

[ad_1]

به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری پایگاه خبری شهرکریمه، کرسی ترویجی و مناظره علمی  چهارمین نشست از سلسله نشست‌های تخصصی عدالت با موضوع “عدالت فرهنگی” چندی پیش در تالار امام مهدی(ع) پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد که مشروح مباحث این نشست تقدیم علاقه مندان می شود.

حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پیروزمند و نعمت الله فاضلی به عنوان ارائه دهنده بحث و احمد اولیایی به عنوان دبیر علمی در این نشست علمی حضور داشتند.

در سلسله نشست‌های تخصصی عدالت، چهار موضوع را متناسب با اعضای هسته عدالت‌پژوهی پیش بردیم که نشست‌های عدالت از منظر علامه طباطبایی(ره)، عدالت جنسیتی، عدالت و برابری و عدالت فرهنگی عناوین این نشست‌ها بوده است.

عدالت، بزرگترین ارزش انسانی

همانطور که می‌دانید عدالت یکی از مهمترین و بزرگترین ارزش‌های انسانی است که از ابتدای خلقت تمام جوامع به دنبال آن بوده‌اند و تنها هدف دین مبارک اسلام که فلسفه ارسال انبیای الهی برای جوامع نیز به این هدف بوده است و آیه «و لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط» اشاره می‌کند که عدالت یک بحث فرادینی، انسانی و مورد نیاز تمام جوامع بشری است.

در بحث عدالت که یک بحث میان رشته‌ای بوده و در حوزه‌های مختلف به آن پرداخته شده، هرچند خاستگاه اصلی آن فلسفه سیاسی و فلسفه اخلاق بوده است، اما در حوزه‌های مختلف مانند اقتصاد با عدالت اقتصادی، در سیاست با عدالت سیاسی و در قضا نیز با حوزه‌های عدالت قضایی مواجه هستیم، اما یکی از مهمترین حوزه‌ها به عنوان مهمترین ساحت از ساحت‌های بشری، حوزه فرهنگ است که یقینا با عدالت مرتبط است.

حال پرسشی این جا مطرح می‌شود که آیا می‌توان از تعبیر عدالت فرهنگی و مانند استفاده کرد یا بایستی به گونه‌ای دیگر به رابطه عدالت و فرهنگ پرداخته شود؟

کمبود محتوای علمی و نظری در بحث عدالت فرهنگی

آن چه مسلم است در مباحث علمی و نظری، دستان ما پیرامون عدالت فرهنگی حداقل در منابع فارسی حوزوی و دانشگاهی خالی بوده و به صورت جدی به این بحث پرداخته نشده است.

هرچند در سخنرانی‌ها و متینگ‌های انتخاباتی برخی مسئولان عبارت عدالت فرهنگی را شنیده‌ایم، اما مشخص است که تقلیل یافته است برای برای توزیع یکسری اقدامات فرهنگی مانند سینما که یقینا منظور ما از عدالت فرهنگی نمی‌تواند این باشد.

در زمینه عدالت اقتصادی و سیاسی کار زیادی انجام شده و کتب بسیار و پژوهش‌ها و مقالات زیادی در این زمینه نگاشته شده و مورد مطالعه قرار گرفته است، از این رو بحث عدالت فرهنگی را با مصاحبه و نشست‌ تخصصی آغاز کردیم تا بتوانیم حداقل به یکسری نظام و مسائل دست پیدا کنیم، طبیعتا هدف این نشست حل کردن تمام مشکلات فرهنگی و دست یابی به نظریه جامع عدالت فرهنگی نیست، بلکه صرفا فتح بابی است تا درباره عدالت فرهنگی بیشتر بدانیم و پیش رویم.

از فرهنگ و عدالت تعاریف و تعابیر مختلفی وجود دارد و یکی از اشکالات به عنوان این نشست، کلی بودن آن است که اشاره به پرسش خاصی نمی‌کند، دلیل این اشکال نداشتن منابع اولیه در این بحث است، در عدالت‌ اقتصادی می‌دانیم که تعریف ما از عدالت چیست و بحث می‌کنیم که در توزیع ثروت یا یارانه‌ها چه روندی را پیش گیریم که به عدالت اقتصادی دست پیدا کنیم، اما در عدالت فرهنگی هنوز مبانی اولیه را نداریم، بنابراین عنوان به صورت کلی قرار داده شده است، به خلاف دیگر حوزه‌های عدالت.

معرفی اساتید

دکتر فاضلی دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی هستند و دکترای انسان شناسی اجتماعی از دانشگاه لندن دارند و رییس پژوهشکده مطالعات اجتماعی علوم انسانی هستند، ایشان آثاری در حوزه انسان شناسی، مردم شناسی، مطالعات فرهنگی و شهری و فرهنگ ایران معاصر است.

از جمله آثار ایشان، مسأله شناسی فرهنگی، تاریخ فرهنگ ایران مدرن، مردم نگاری سفر، فرهنگ و دانشگاه و انسان‌شناسی فرهنگی است.

حجت الاسلام والمسلمین پیروزمند عضو هیأت علمی فرهنگستان علوم انسانی است، از جمله آثار ایشان می‌توان به نظام معقول، نظریه بنیادین در مناسبات دین و فرهنگ، مدل تنظیم سیاست‌های کلان فرهنگی، مبانی و الگوی مهندسی فرهنگی اشاره کرد.

متن سخنان دکتر نعمت‌الله فاضلی

در ابتدای این مناظره، دکتر فاضلی به تبیین نظریات و مطالب خود در این زمینه پرداخت و گفت: یکی از مسأله‌های ساختاری و مؤلفه‌های وجودی در اغلب جوامع معاصر که در ذیل دنیای جدید، تجربه توسعه، گسترش یا پیشرفت را پیدا می‌کنند، این است که فرهنگ[بنابر تعریفی که گفته خواهد شد] عرصه نابرابری‌ها است.

نابرابری در وجه ساختاری جوامع سرمایه‌داری پذیرش است، در جوامع دیگر مانند ایران این اتفاق افتاده است، اما ذیل ایدئولوژی‌ها و گفتمان‌های سیاسی سعی می‌شود که مورد پذیرش قرار نگیرد، در حالی که نظام‌های سرمایه‌داری نابرابری را به عنوان مؤلفه ساختاری خود می‌پذیرند و به آن اذعان داشته و آن را به رسمیت می‌شناسد.

به خاطر همین پذیرش، در کشورهای سرمایه‌داری، گفتمانی برای صورت‌بندی نابرابری هم شکل می‌گیرد، سوسیالیسم و مارکیسیم، به ویژه روایت غربی آن، گفتمانی است که به طور بنیادینی رسالت صورت‌بندی مسأله نابرابری‌ها [در واقع اشکال گوناگون نابرابری‌هاـ (این کوآلیتیز)] را برعهده دارد.

در کشورهای دیگر به خصوص کشور ایران، اصولا تجربه سرمایه‌داری یا شبه سرمایه داری را از مشروطیت به بعد، چه در دوره پهلوی و چه جمهوری اسلامی پیموده‌ایم.

گفتمانی برای صورت‌بندی مسأله نابرابری شکل نگرفته است

البته نمی‌خواهم بگویم سرمایه داری، اما حداقل وجه سرمایه داری که نابرابری است را کاملا تجربه کرده‌ایم، اما نکته کلیدی برای کشورهای مثل ما این است که برای صورت‌بندی مسأله نابرابری، [شاید به دلایلی همچون به رسمیت نشناختن نابرابری یا دیگر دلایلی که موضوع بحث نیست]، هیچ‌ گفتمانی تا این لحظه شکل نگرفته است، بر خلاف غرب که اشکال گوناگون مارکسیسم و سوسیالیسم را دارد که نابرابری را برای آنها صورت‌بندی می‌کند و دائما توضیح می‌دهد، البته به تبع آن گفتمان‌ها، جنبش‌ها و فعالیت‌هایی را شکل می‌دهد.

در کشور ما گفتمان چپ که از دوره رضاشاه شروع شد[حزب توده] و بعد تا خود انقلاب اسلامی هم توسعه پیدا کرد و نیروی فعال و اثرگذاری بود، این وظیفه را داشت که از نابرابری‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی که جامعه صنعتی و شهری‌ شده و جامعه‌ای که ذیل دولت_ملت جدید درست می‌شود، جامعه بوروکراتیک این نابرابری را به وجود می‌آورد،[نابرابری‌ها را صورت‌بندی کند]

اما گفتمان چپ در ایران به دلیل این که با وجود خوانش حزب توده‌ای رسما نوعی حزب سیاسی برآمده از روابط با شوروی [انقلاب اکتبر ۱۳۱۷ شوروی] بود، نتوانست بنیان و ریشه خود را در ساختار سیاسی و فکری جامعه ما دوام بخشد، به هرحال خوانشی از نابرابری‌ها ارائه می‌کرد که بیش از تأثیر آن، بیشتر ایدئولوژی سیاسی برای حزب بود.

گفتمان‌های اسلامی هم اگرچه در دوران مبارزات سیاسی و شکل دادن انقلاب، در کنار بسیاری از نکات گفته شده، مسأله نابرابری را هم مطرح می‌کردند، اما آرمان عدالت و صورت‌بندی نابرابری‌ها به ویژه بعد از انقلاب، بدون آرمان مشخصی که ذیل یک گفتمان مستقل مدنی توسعه پیدا کند، بوده است.

گفتمان‌های اسلامی هم اگرچه در دوران مبارزات سیاسی و شکل دادن انقلاب، در کنار بسیاری از نکات گفته شده، مسأله نابرابری را هم مطرح می‌کردند، اما آرمان عدالت و صورت‌بندی نابرابری‌ها به ویژه بعد از انقلاب، بدون آرمان مشخصی که ذیل یک گفتمان مستقل مدنی توسعه پیدا کند، بوده است.

قبل از انقلاب، حداقل طبقه متوسط دانشگاهی دغدغه نابرابری‌های جامعه را داشت، به همین دلیل است که قبل انقلاب دانشگاهیان و قشر جوان تحصیل‌کرده‌ از عوامل ایجاد انقلاب اسلامی بوده و گفتمان آن را شکل دادند و در قالب احزاب و گروه‌‌ها، مبارزات آن را انجام دادند، اعم از گروه‌های مذهبی که امثال علی شریعتی آن را به عنوان نوعی سوسیالیسم اسلامی پیش می‌بردند یا گروه‌های مذهبی که از درون روحانیت سنتی رویش یافته بود و تا حدودی دغدغه صورت‌بندی نابرابری‌ها را داشتند و چه گروه‌های چپ و دیگر گروه‌های دانش آموختگان.

عدم پایگاه گفتمانی برای صورت بندی نابرابری‌های بعد از انقلاب

بعد از انقلاب اسلامی، مسأله نابرابری‌ها و صورت بندی آن، به لحاظ گفتمانی فاقد پایگاه شد، نکته مهم بحث این است که در ایران معاصر درگیر نابرابری شدیم، معنای این حرف این است که ایران معاصر[اگر دوره معاصر را در دوره‌ای محدود کنیم که معاصریت عینیت پیدا می‌کند، یعنی از مشروطیت به بعد، اگرچه برخی مورخان معتقدند که دوره معاصر ایران به طور مشخص از از دوره صفویه شروع می‌شود، به هرجهت در دوره‌ معاصر که از دوره مشروطه به بعد است،] دوره‌ای است که ایران هم مانند دیگر جوامع درگیر سازوکارهای نابرابری می‌شود و تا قبل از آن، نابرابری به معنای معاصر را نداریم.

معنای این حرف، این است که در دوره‌های پیشا معاصر، نابرابری‌ها وجود دارد، اما یا در قالب نابرابری‌های اقتصادی است که به نظام‌های ارباب و رعیتی و روابط ایجاد شده بین دهقان و ارباب، خرده مالکان و فئودال‌ها برمی‌گردد یا در قالب‌ نابرابری‌های خونی و تباری است که در قبایل و ایلات شکل می‌گیرد و در نتیجه توزیع نابرابر قدرتی که به دلیل قدرت خونی به رییس قبیله یا ایل و به تبع آن به خاندان ایل تعلق می‌گیرد یا این که [که البته در این مورد به سختی می‌توان اسم آن را نابرابری گذاشت]، نابرابری‌های ارگانیکی است که به طور تاریخی، بنیادهای خود را پیدا می‌کند و در نوعی منزلت نمادینی در برخی از گروه‌های اجتماعی مانند دانشمندان، روحانیون و گروه‌هایی به خاطر جایگاه منزلتی خود پیدا می‌شود.

ماهیت فرهنگی نابرابری‌های دوران معاصر

اما این که در دوران معاصر وارد عرصه‌ای می‌شویم که به تولید انبوه نابرابری‌ها از طریق سازوکارهای شکل داده شده در دوره معاصر منتهی می‌شود،[این نابرابری‌ها] اگرچه جلوه‌های سیاسی و اقتصادی دارد، اما ماهیتا فرهنگی هستند، یعنی یکی از بارزترین ویژگی‌های ایران معاصر، شاید فرهنگی شدن سازوکارهای تولید نابرابری در جامعه باشد.

یکی از کارکردهای همه جوامع در دنیای معاصر، تولید نابرابری است، این که چگونه نابرابری تولید شود، مسأله بنیادی است و در این‌جا فرهنگ اهمیت پیدا می‌کند.

از این زاویه می‌‌خواهم بحث عدالت فرهنگی را توضیح دهم، البته چندان قصد صحبت درباره عدالت فرهنگی به طور مستقیم را ندارم، بلکه می‌خواهم درباره نابرابری‌ها صحبت کرده و نقش فرهنگ را در نابرابری‌ها توضیح دهم و از این طریقه به مفهوم عدالت فرهنگی برسم.

باید توجه داشت که خود مفهوم عدالت بخشی از فرهنگ است، به این معنا که جوامع را می‌توان بر اساس این که چه نوع فرهنگ عدالتی شکل می‌دهند، گونه شناسی کنیم، (Culture of justice) یا فرهنگ عدالت به معنای نظام معنایی است که در طول آن، مفهوم عدالت، همچنین برابری و نابرابری برای جامعه خاص، شکل گرفته و صورت بندی می‌شود، جوامع بر اساس تجربه‌های تاریخی، دین، زبان و حتی اکلوژی و محیط زیست خود، اشکال متفاوتی از فرهنگ‌های عدالت را به وجود می‌آورند.

فرهنگ عدالت و تعیین فاصله قدرت در جوامع

فرهنگ عدالت است که میزان استحقاق هرکدام از افراد و گروه‌ها در جوامع را تعیین کرده و برای جامعه بیان می‌کند، فرهنگ عدالت (Power distance) یعنی فاصله قدرت را در جوامع تعیین می‌کند، این که در جامعه‌ای مانند جامعه انگلستان، استاد و شاگرد در کلاس درس می‌توانند با اسم کوچک یکدیگر را خطاب کنند، به خلاف ایران که چنین امری مذموم و ناپسند است، به تعبیر دیگر در جامعه ایران، فاصله قدرت از نظر فرهنگ عدالت، این گونه تعریف شده است که سلسله مراتب و فاصله قدرت زیادی وجود دارد.

این که در جامعه‌ای مانند جامعه انگلستان، استاد و شاگرد در کلاس درس می‌توانند با اسم کوچک یکدیگر را خطاب کنند، به خلاف ایران که چنین امری مذموم و ناپسند است، ناشی از فاصله قدرت زیاد در جامعه ایران است.

(Gerard Hendrik Hofstede) جامعه شناس هلندی در مطالعات خود درباره فاصله قدرت این مسأله را نشان داده است که جوامع به لحاظ فاصله قدرتی کاملا متفاوت هستند و در جامعه‌ای مانند ایران فاصله قدرت بسیار بالا است.

(William Beeman) استاد انسان‌شناسی در کتاب «زبان، منزلت و قدرت در ایران» نشان می‌دهد که مفاهیم، دستور و گرامر زبان در ایران، به نوعی زبان قدرت است و به ویژه، زمانی که وارد حوزه‌ای مانند تعارف می‌شویم، این را مشاهده می‌کنیم که چگونه زبان ما، زبان قدرت است و اشکال گوناگونی از نابرابری در جایگاه‌ها را تولید و بازتولید می‌کند.

مطالعات تجربی دیگری که درباره ایران و جامعه‌ای مانند ما وجود دارد، این را نشان می‌دهد، در جوامعی که فردیت از جایگاه‌ کافی برخوردار نیست، طبیعتا نابرابری در زبان، عرف، آیین و زندگی اجتماعی تولید می‌شود.

فرهنگ عدالت و تعیین چیستی عدالت و نابرابری

نکته دیگر این است که فرهنگ عدالت چیستی برابری و نابربری و عدالت در جامعه را تعیین می‌کند، زمانی که از عدالت صحبت می‌کنم، منظور از عدالت چیزی جز نوعی رابطه نیست، به تعبیر دیگر، عدالت شیء و گزاره نیست، بلکه شکلی از رابطه است که در درون جامعه و گروه‌ها و افراد به وجود می‌آید.

از این زاویه،  عدالت را ماهیتا امر فرهنگی و نوعی رابطه اجتماعی می‌دانم، نه نوعی حقیقت و گزاره مدون به صورت دستورالعمل، بلکه شکلی از رابطه است، به همین دلیل یعنی به دلیل ماهیت رابطه‌ای بودن عدالت، وقتی نقض ‌شود، به نابرابری تبدیل می‌شود.

معنای دیگر این است که در میان گروهی از افراد، روابط، قدرت و سلطه به گونه ای شکل می‌گیرد که منجر به پیدایش وضعیت فرادستی و فرودستی می‌شود، در درون ساختارها و حالت‌های ارتباطی که افراد یا گروه‌ها خود را در موقعیت نابرابر فرودستی و فرادستی قرار می‌دهند، نابرابری شکل می گیرد، احساس اجحاف اعم از صورت‌‌های فردی و جمعی، احساسی است که در نتیجه شکل خاصی از روابط به وجود می‌آید.

چگونگی درگیری فرهنگ با مسأله عدالت

اگر از این زاویه نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد که فرهنگ چگونه با مسأله عدالت و نابرابری درگیر می‌شود، اگر عدالت را رابطه بدانیم که درون گروه و جامعه ایجاد می‌شود، یا از نظر (Ontologic) چیزی جز نوعی رابطه اجتماعی ندانیم، در این صورت تمام سازوکارهایی که روابط اجتماعی را شکل داده یا در آنها دخیل هستند، نقش تعیین کننده خواهند داشت.

خب از این زاویه، زبان اصلی‌ترین عنصر و مؤلفه عدالت محسوب می‌شود، در زبان است که احساس عدالت، بی‌عدالتی، اجحاف، برابری و نابرابری را صورت‌بندی می‌کنیم، شاید به همین دلیل است که جهان زندگی و اجتماعی وابستگی و پیوند بنیادینی به زبان دارد، از این رو یکی از دغدغه‌های اصلی گروه‌های عدالت‌خواه [که خواهان اشکال گوناگونی از برابری‌ها یا رفع نابرابری هستند، مانند زنان یا گروه‌های قومیتی و جنسیتی] زبان است، زیرا در زبان است که نابرابری‌ها، مقبولیت، مشروعیت و معنای خود را پیدا کرده و در عین حال تولید و باز تولید می‌شوند.

زبان اصلی‌ترین عنصر و مؤلفه عدالت محسوب می‌شود، در زبان است که احساس عدالت، بی‌عدالتی، اجحاف، برابری و نابرابری را صورت‌بندی می‌کنیم، شاید به همین دلیل است که جهان زندگی و اجتماعی وابستگی و پیوند بنیادینی به زبان دارد.

به همین جهت، گروه‌های عدالت‌خواه، خواهان عدالت در زبان هستند، یعنی از طریق اصلاح در مفاهیم، دستور زبان و گزاره‌های زبانی این اتفاق بیأفتد که نابرابری‌ها برطرف شوند.

به عنوان مثال وقتی در جنبش زنان گفته می‌شود که تاریخ، انسان‌شناسی، جامعه شناسی و دانش مذکر بوده و بایستی دانش را از مذکر بودن خارج کرد یا به ضمایر در زبان انگلیسی حساسیت نشان می‌دهند که شکل‌هایی از نابرابری جنسیتی را تولید می‌کند و در زبان‌های دیگر و ایران هم به همین صورت، ناشی از همین مسأله است.

(William Beeman) در کتاب زبان خود می‌گوید، در جوامعی که فرهنگ تعارف خیلی قوی است، عملا نابرابری‌ها و فاصله قدرت هم بسیار زیاد است.

اگر بخواهیم نابرابری را از منظر فرهنگ نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که سازوکار نابرابری در جهان معاصر چگونه شکل می‌گیرد، اگر عدالت را نوعی رابطه بدانیم، متوجه چگونگی نقش زبان خواهیم شد.

نقش زبان در تولید، بازتولید و تداوم نابرابری‌ها

حال از زبان خارج شویم و آن را تنها زبان محاوره و گفت‌وگو ندانیم، بلکه اگر زبان را متن و نظام رمزگان و نشانگان فرض کنیم، در این صورت تمام تمام نظام‌های نشانگانی در تولید، بازتولید و تداوم نابرابری نقش دارند.

در این صورت می‌توان از این صحبت کرد که چگونه شهر به بزرگترین سازوکار مولّد نابرابری تبدیل می‌شود، عماد افروغ در کتاب کتاب فضا و جامعه (فضای شهری و نابرابری اجتماعی) این گزاره را دنبال می‌کند که شهر چیزی جز شکل مصنوع نابرابری اجتماعی نیست، یعنی چیزی که در واقع ما ساخته‌ایم، جامعه معاصر طبیعتا جامعه شهری و کلان شهری است،[جامعه ایران هم به طرف کلان شهری شدن در حرکت است، یعنی از جامعه عشایری به روستایی، از روستایی به شهری و از شهری به کلان شهری در حال تغییر است] یعنی هر قدر به سمت کلان شهر حرکت کنیم، سازوکارهای تولید نابرابری هم گسترش پیدا می‌کند.

اما شهر به عنوان بزرگترین سازه فرهنگ معاصر هم هست، وقتی از فرهنگ صحبت می‌کنیم، باید شیوه زندگی را در نظر بگیریم، شهر مجموع سنگ، سیمان و آهن نیست، بلکه منظور از شهر، روستا و عشایر، شیوه زندگی است و در معنای (Anthropological) و انسان شناسانه، شهر به معنای فرهنگ تولید نابرابری‌ها است و نمی‌توان در شهر نابرابری نداشت.

اگر به برخی از سازوکارهای دیگر اشاره کنیم، خب جامعه ایران به طرف جامعه شهری شدن در دنیای معاصر حرکت و بنابراین به سمت جامعه نابرابر حرکت کرده‌ است، تولید ساختاری نابرابر اجتماعی از طریق سازوکاری به نام شهری شدن.

بروکراسی، دومین ساختار عظیم معاصر

بروکراسی دومین ساختار عظیم معاصر بوده که در ایران هم شکل گرفته است، همان‌طور که شهر ساختار بنیادی و تولید نابرابری است، بروکراسی هم همین‌گونه است، اگر این گزاره را بپذیریم که نابرابری محصول چگونگی بده و بستان امتیازات است،[امتیازات فقط محدود به کالا نیست، بلکه معنای خود را در روابط آدم‌ها مانند منزلت‌ها و جایگاه‌های اجتماعی پیدا می‌کند]، در این صورت نظام دیوان سالاری و بروکراسی که در دنیای معاصر شکل گرفت، به عنوان ماشین عظیمی که کل جامعه را در خود جای داده است، از ویژگی‌های دنیای معاصر محسوب می‌شود.

در دنیای پیشامعاصر، به این معنا نظام دیوان‌سالار نداشته‌ایم، بلکه بخش بسیار کوچکی از جامعه درگیر نظام دیوان سالاری بود و مردم از طریق کشاورزی و دام‌پروری و به شیوه‌های مدنی زندگی می‌کردند، نظام سیاسی هم فاقد دستگاه عظیمی بود که بتواند زندگی روزمره مردم را تحت تأثیر خود قرار دهد.

در واقع بروکراسی، زمان، مکان، فضا و زیست جهان روزمره و زندگی در دنیای جدید را کاملا تحت الشعاع خود قرار می‌دهد، بروکراسی در کشورهایی مانند ایران که فاقد دموکراسی‌های رشد یافته، شایسته سالاری و نظم و سامان توسعه یافته سیاسی هستند، بیشتر از سایر جوامع [به شکل‌های مختلف] در خدمت تولید، بازتولید و تداوم نابرابری‌های اجتماعی قرار می‌گیرد.

بروکراسی در کشورهایی مانند ایران که فاقد دموکراسی‌های رشد یافته، شایسته سالاری و نظم توسعه یافته سیاسی هستند، بیشتر از سایر جوامع در خدمت تولید، بازتولید و تداوم نابرابری‌های اجتماعی قرار می‌گیرد.

یکی از این‌ها نظام آموزشی[اعم از آموزش و پرورش و آموزش عالی] است و بعد از انقلاب اسلامی، آموزش حوزوزی را هم شامل می‌شود، [به دلیل قرار گرفتن ذیل حکومت از حالت مدنی خارج شد] در نتیجه کل نظام‌‌های آموزش حوزوی، غیر حوزوی، مدرسه‌ای و عمومی ذیل بروکراسی دولتی و حاکمیت قرار گرفتند، در نتیجه همان‌طور که بروکراسی در قوه قضاییه، شهرداری‌ها صنعت، سازمان‌های ثبت و احوال و … به تولید و بازتولید نابرابری‌ها منجر شد، در نظام آموزشی‌ هم، چنین اتفاقی حاصل شد.

بین زمانی که نظام بروکراتیک در خدمت نابرابری باشد با زمانی که مدرسه یا نظام آموزشی در خدمت نابرابری باشد، تفاوت وجود دارد و آن این است که در سایر حوزه‌ها، تکنولوژی را فرهنگی می‌دانیم، اما در واقع تکنولوژی‌های فرهنگی نیستند، اتومبیل هم ساحت‌های نمادین دارد، اما خودش تکنولوژی نمادین نیست، بلکه دارای دلالت‌های نمادین بوده و کالا است، اما وقتی با آموزش[اعم از آموزش حوزه علمیه و دانشگاه یا مدرسه] سر و کار داریم، در واقع به صورت مستقیم با تولید و باز تولید نمادها سروکار داریم، نه این که دلالت‌های نمادین داشته باشند، بلکه خود نمادها مانند واژه‌ها و زبان موضوعیت دارند، اتومبیل هم شکل نظام نشانگان است، اما با واسطه و میانجی، در صورتی که حوزه های علمیه، دانشگاه تهران و نظام مدرسه بدون واسطه درگیر معانی و نمادها است.

کسب مشروعیت و مقبولیت نابرابری در دروان معاصر

مسأله نابرابری در ایران معاصر و فرهنگ را باید این طور بگوییم که جامعه ایران معاصر درگیر اشکال معاصر نابرابری است که مهمترین ویژگی‌های درگیری‌های معاصر و نابرابری در این فضا، این است که نابرابری‌ها به صورت فرهنگ معاصر تولید و مشروعیت و مقبولیت و ساختار‌های اجتماعی وسیعی پیدا کرده است، به طوری که نابرابری به ارزش اجتماعی قالب تبدیل شده است، به این معنا که ترجیحات مردم نابرابری است، یعنی جامعه به جای سرزنش و قبیح دانستن نابرابری‌ها، صراحتا آنها را تصدیق و تأیید می‌کند.

سازوکار نابرابری در دنیای معاصر، فقط صورت‌بندی‌های اقتصادی و سیاسی نیست، بلکه صورت‌بندی‌های فرهنگی و اجتماعی است، به این معنا که در فضای جدید از طریق جامعه، تولید، بازتولید و توزیع اشکال گوناگون سرمایه‌‌های فرهنگی است که سرمایه‌های اقتصادی و سیاسی به دست می‌آید و از طریق آن به تولید و بازتولید نابرابری‌ها می‌پردازد.

شکل‌گیری اکثر نابرابری‌های از طریق فرهنگ

نکته بنیادی این است که در جامعه معاصر عمده نابرابری‌ها از طریق سازوکارهای فرهنگی صورت می‌گیرد، میل به این که بعد از انقلاب همه مدرک دکتری بگیرند، بیش از این‌که ارادت وجودی به دانش باشد، در واقع ارادت به نابرابری بود، چراکه از طریق این مدارک تحصیلی، می‌توانستند سرمایه فرهنگی را به دست آورند و به سبب آن، سرمایه اقتصادی و سیاسی هم به حاصل می‌شد.

میل به این که بعد از انقلاب همه مدرک دکتری بگیرند، بیش از این‌که ارادت وجودی به دانش باشد، در واقع ارادت به نابرابری بود، چراکه از طریق این مدارک تحصیلی، می‌توانستند سرمایه فرهنگی را به دست آورند و به سبب آن، سرمایه اقتصادی و سیاسی هم به حاصل می‌شد.

در واقع از دوره معاصر که از مشروطه و قبل آن شروع شده است، درگیر این داستان شده‌ایم، اتفاقی که افتاد این بود که جمهوری اسلامی در چهل سال گذشته، فاقد نظریه فرهنگی برای عدالت و نابرابری بود، در نتیجه جمهوری اسلامی نتوانست برای مواجهه با مسأله سازوکار فرهنگی نابرابری‌ها گام مؤثری را بردارد و در نتیجه این نابرابری‌ها تولید و بازتولید شده و ادامه پیدا کرد.

گفتنی است، بخش دوم گزارش این نشست تخصصی که شامل سخنان حجت الاسلام والمسلمین پیروزمند می‌شود، به زودی در سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری پایگاه خبری شهرکریمه منتشر خواهد شد./۸۷۶/ز۵۰۲/س

خبرنگار: مهدی شاهی

[ad_2]