بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاهُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِینَ مروری بر استدلال قبل در تقریر استدلال به عبارت "فاتوا منه ما استطعتم" چنین بیان می‌شود که روایت می‌فرماید اگر به شما دستوری دادم یا اگر به شیئی امر کردم آنچه از آن را می‌توانید […]

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاهُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِینَ

مروری بر استدلال قبل

در تقریر استدلال به عبارت "فاتوا منه ما استطعتم" چنین بیان می‌شود که روایت می‌فرماید اگر به شما دستوری دادم یا اگر به شیئی امر کردم آنچه از آن را می‌توانید اتیان کنید. با توجه به اینکه مجتهد متجزی قدری از فقه را می‌داند و علم جزئی دارد (فقیه جزئی است) این مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ دربردارنده او هم می‌شود. به این شکل که مراد از شیء، مأمور به هست و اینجا مأمور به‌ما تبعیت از فقیه در مساله ولایت امر هست. مثل این هست که گفته گردد بر شما واجب هست که فقیه را در عصر غیبت اطاعت کنید. این وجوب اطاعت از فقیه در عصر غیبت در حالتی که دسترسی به فقیه جامع الشرایط مطلق نداشته باشیم؛ بیان می‌شود‌ «فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ» بعد از این وجوب تبعیت از فقیه آنچه را که می‌توانیم انجام دهید. در صورت عدم دسترسی به فقیه مطلق آنچه را که از امتثال این امر می‌توانیم این هست که از آن فقیه میسور یا از آن فقیه متجزی اطاعت کنیم؛ آن‌کسی که علم جزئی به فقه دارد.

 

جواب به یک سؤال

اینجا امکان دارد که یک إن قلتی بیان گردد و آن‌هم اینکه «منه» در «فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ» به شیء برمی‌گردد؛ یعنی شیء در اذا امرتُکم بشیء ظهور در متعلّق دارد؛ اگر امر به شیئی کردم یعنی به مربوط حکم و اگر همۀ آن مربوط حکم مقدور نبود و تنها بعضی از آن مقدور بود به آن مقدار مقدور، عمل و امتثال کنید. این یعنی فعلی که وجوب به آن تعلق می‌گیرد.

در اینجا بحث ما در فعلی مربوط وجوب نیست لکن در مبحث فعل هست؛ فعل خودِ اطاعت و پیروی هست بحث ما در تبعیت نیست لکن بحث ما در مَن یُتبَع هست آن فقیهی که اتباع از او واجب هست. مبحث بیگانه هست، یک فقیهی هست که مبحث جزئی هست و دست ما از فقیه کلی و مطلق کوتاه هست حال یک فقیه مسلط به فقاهت جزئی داریم. این فقیه به فقاهت جزئی مبحث تکلیف شده در اینجاست و نه مربوط تکلیف. ظهور روایت هم در تجزیه در مربوط هست؛ یعنی اگر همه مربوط مقدور نبود اما بخشی از آن مقدور بود شما به آن بخشی از رو بیاورید، به طور مثال اگر نتوانستیم همه نماز را بخوانیم به سبب اینکه بعضی از اجزای نماز برای ما غیرمقدور هست در این صورت به آن مقدار مقدور عمل کنیم. در مثل صلاه این مبحث در مربوط حکم می‌آید، مربوط حکم یعنی فعلی که حکم به آن تعلق می‌گیرد. پس اگر ما فعلی داشتیم که حکم به آن تعلق گرفته هست این فعل ذو اجزا هست حال اگر نتوانستیم همه اجزای این فعل را انجام دهیم بر طبق روایت باید بعضی یا قسمتی از آن را که مقدور هست اتیان کنیم. به سبب اینکه کل همه اجزا غیرمقدور هست شما همه را ترک نکنید و بخش مقدور آن را انجام دهید.

جواب ما این هست که ما برای مبحث دو مفهوم و دو مفهوم وجود دارد؛ یک مبحث برای اینکه بیان می‌کنیم مبحث حکم عبارت از خود مکلف هست. قطعاً نظر روایت به مبحث حکم به این مفهوم نیست به سبب اینکه به مبحث این حکم در «امرتکم» با ضمیر «کم» اشاره شده هست؛ «فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُم». پس فأتوا منه قطعاً مراد مکلف نیست لکن خطاب به مکلف هست؛ به مکلف گفته می‌شود از آنچه به تو امر شده هست آن مقدار را که می‌توانی اتیان کن. این‌یک مفهوم از مبحث هست که قطعاً مراد نبوده و مربوط فأتوا نیست.

یک مبحث دیگر هم وجود دارد که به یک مفهوم دیگر هست و آن مبحث به معنای مربوط المتعلق هست؛ به طور مثال گفته می‌شود که «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمین‏» در اینجا حِجّ که همان فعل هست مربوط هست. اما این حِج حِج البیت هست و در اینجا بیت مربوط المتعلق هست. خود وضو مربوط حکم هست اما وضو را باید با آب انجام داد. یا در مبحث تیمم فرمود: «فَتَیَمَّمُوا صَعیداً طَیِّباً» وجوب، وجوب تیمم هست، تیمم متعلقُ الوجوب و مربوط الحکم هست اما صعیداً مربوط المتعلق هست. اگر تبعیض در مربوط المتعلق متصور گردید، اگر مربوط المتعلق ما دارای اجزا بود، به طور مثال خود مربوط دارای اجزا و ذو اجزا نبود اما مربوط المتعلق ذو اجزا بود. همان حکمی که در مربوط می‌آید در مربوط المتعلق هم همان حکم جاری هست. یعنی فأتوا منه همان‌طوری که دربردارنده مربوط می‌شود دربردارنده مربوط المتعلق هم می‌شود. آن‌هم امرتکم بشیء هست؛ آن شیئی که به آن امر شده هست توضئ بالماء هست. حال اگر توضئ تجزیه نداشت اما بالماء تجزیه بود همان‌طوری که فأتوا منه مربوط را دربردارنده می‌شود مربوط المتعلق هم تبعاً مربوط هست. اگر مربوط المتعلق قابل‌تجزیه بود بازهم همین سخن می‌آید که «فَإِذَا أَمَرْتُکمْ بِشَیءٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ»؛ یعنی این شیئی که مربوط را می‌رساند هم خود مربوط را می‌رساند و هم مربوط المتعلق را، یا همان‌طوری که توضئ مأموربه هست توضئ بالماء هم مأموربه هست. پس اگر مربوط المتعلق هم قابل‌تجزیه بود باید این منه در فأتوا منه؛ مربوط المتعلق ما استطعتم باشد.

 

متعلّق حکم در فأتوا منه … چست؟

چست؟حال در این مبحث؛ آنچه مربوط حکم هست اطاعت هست یعنی اطاعت و تبعیت یا ولایت ‌فقیه در عصر غیبت واجب هست. مربوط حکم، وجوب اطاعت از فقیه در عصر غیبت هست، خود اطاعت مربوط حکم به وجوب هست. به طور مثال فرمود فارجعوا که مربوط به امر مراجعه هست و به معنای تبعیت و اطاعت هست. این فارجعوا وجوب مراجعه را می‌رساند، این مراجعه مربوط هست و مربوط المتعلق مراجعه ، فقیه هست؛ «فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاهِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّهُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ». فارجعوا إلی رواه، فارجعوا إلی فقیه و عالم. خود مراجعه تبعیض‌پذیر نبوده و تجزیه ندارد اما آنچه تجزیه‌پذیر هست عالم هست؛ به این مفهوم که علم به تمام الفقه داریم و عالم به بعض الفقه. حال عالم به بعض الفقه که مربوط المتعلق هست اگر این مبحث تجزیه‌پذیر بود باز این فأتوا منه ماستطعتم دربردارنده او هم خواهد گردید. بیان می‌شود که ارجعوا إلی الرواه و الفقیه واجب هست، اما ارجعوا إلی الفقیه کامل الفقه مقدور نیست اما مراجعه به فقیه ناقص الفقه و جزئی مقدور هست. آن وقت در اینجا گفته می‌شود که فأتوا منه ما استطعتم، فأتوا از این وجوب مراجعه به فقیه. اینجا منظور «ما استطعتم» مراجعه به فقیه جزئی هست.

توسعه حکم از فقیه مطلق به فقیه متجزی در همه ادله

در این قسمت بحث یک إن قلتی وارد هست؛ اگر ما به این روایت تمسک کردیم و بیان کردیم که این روایت دربردارنده تجزیۀ در فقه هم می‌شود به این معناست که عالم به بعض الفقه هم عالم هست و یک علمی دارد؛ او عالم مطلق و عالم به ‌کل فقه نیست اما عالم به بعض فقه هست. آن وقت این فأتوا منه ما استطعتم حاکم می‌شود بر ارجعوا إلی الرواه و الفقیه در آن روایات را به من یعرف بعض الاحکام توسعه می‌دهد. این روایت که می‌فرماید «فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ» به این منزله هست که بیان کند «من عرف بعض احکامنا کمن عرف کل احکامنا فأتوا منه ما استطعتم» اگر بیان کردیم که این «فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ» و این منه و شیء می‌تواند مربوط المتعلق را هم دربردارنده گردد و اگر در مربوط المتعلق گمان تجزیه‌ای کردیم یعنی مربوط المتعلق چیزی بود که می‌شد آن را تجزیه کرد [پس دربردارنده مجتهد متجزی هم می‌شود.]

]البته مراد از تجزیه، تجزیه عرفی هست. بنابراین؛ اگر ما چنین بیان کردیم که این «فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ» نظر به مربوط المتعلق هم دارد همان‌طور که نظر به مربوط دارد پس اگر مربوط المتعلق هم به هر نحو عرفی -و نه عقلی- تجزیه‌پذیر بود لا شک در اینکه معرفه الاحکام تجزیه‌پذیر عرفی هست. در اینجا مربوط المتعلق ما به گونه ای تجزیه‌پذیر هست پس «فأتوا منه ما استطعتم» دربردارنده می‌شود و اگر دربردارنده گردید به این معناست که با شمول خود در سوژه ای که می‌فرمود ارجعوا إلی رواه یا آن سبب که می‌فرمود من عرف احکامنا را در این خصوص دربردارنده می‌کند؛ در موردی که عدم قدرت بر معرفت کامله و فقیه کامل المعرفه بود ما استطعتم آن را دربردارنده می‌شود.

در اینجا هم همین را بیان می‌کنیم که «فَإِذَا أَمَرْتُکمْ بِشَیءٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ» مثل این هست که بیان کند؛ «ما یستطاع من الشیء بحکم کل الشیء» ما می‌گوییم مضمون روایت این هست که «ما استطاع من الشئ حکمه حکم کل الشیء».

نقش عرف در تبین مفهوم فقیه

اگر ما قائل گردیدیم که عُرف، فقه یا فقیه متجزی را بعض الفقیه هم می‌داند یعنی فقیه قابل تبعیض هست. این فقیه جزئی هست، فقیه هست اما فقیهی به بعض الفقاهه. اگر بیان گردید که بعض الفقاهه در این فقیه متحقق هست آن وقت این می‌شود منه ما استطعتم من الفقاهه؛ پس اگر به فقاهت کامل دست پیدا نکردید پس فأدرکوا منه ما استطعتم در آن کسی که یرجحون فیه.

اگر آن شیء چیزی بود که عرفاً قابل‌تجزیه بود، اذا امرتکم بشئ یعنی امرتکم به أن تتبع الفقیه یعنی یجب اتباع الفقیه. بعد ما این فقیه را در نزد عرف بیان کنیم که این فقیه در فقه جزئی هست در او بعض الفقاهه هست. به‌عبارت‌دیگر اگر این‌طور بگوییم که اتبع الفقیه این مفهوم را می‌دهد که یجب أن یکون من یتبع واجد اللشرط للفقاهه پس یعنی یجب وجود الفقاهه فی من یُتَّبع. حال اگر بیان کردیم که این کسی که فقیه جزئی هست عرفاً در او بعض الفقاهه هست. اگر فقیه فیه بعض الفقاهه بود این شرط ما فقاهت هست و خود این شرط دارای مراتبی هست؛ یک‌مرتبۀ آن مرتبۀ کل الفقاهه و یک‌مرتبۀ آن مرتبۀ بعض الفقاهه هست. البته اگر بیان کنیم خود شرط جز مربوط بوده هست.

ما بیان می‌کنیم که وقتی فرمود اتباع فقیه واجب هست اگر معنی ارجعوا فیها إلی رواه حدیثنا این مفهوم را می‌دهد که در فی من یتبع شرطی معتبر هست، اگر گفته بود که در صلاه شرط وضو معتبر هست حال اگر شما در وضو نتوانستید همه وضو را بگیرید این فأتوا می‌آید؛ به طور مثال می‌تواند وضو بگیرید اما قدری از بدن زخم هست و قدری از آن قسمت که زخم هست را نمی‌توان وضو گرفت. حال در صورت شرط مربوط می‌توان اظهار کرد در اینجا فقاهت شرط وجوب اتباع هست. وقتی بیان کردیم که بازگشت مربوط المتعلق به خود مربوط هست، پس مربوط المتعلق در اینجا برگشتِ شرط فقاهت به شرط در اتباع هست؛ یعنی یجب اتباع لمن یشترط الفقاهه. آن وقت شرط فقاهت به خود مربوط برمی‌گردد یعنی خود مربوط که وجوب در مراجعه هست منوط به فقاهت من یرجع إلیه هست. شرط خود مراجعه و مربوط می‌شود آن وقت شما از این شرط مربوط همه آن را نمی‌توانید به دست بیاروید اما بعضی از آن را می‌توانید به دست بیاورید پس می‌فرماید: فأتوا منه ما استطعتم.

وصلی الله علی محمد و آله و سلم