به گزارش پایگاه خبری،فرهنگی شهرکریمه به نقل از ایکنا از استان مرکزی، از آیات قرآن کریم و روایات امامن معصومین(ع) فهمیده می گردد که شفاعت حد و مرزی دارد و بدون حساب و قید نیست. شخصی که میخواهد مشمول شفاعت واقع گردد، باید وجود خود را از انجام به اعمالی که مانع شفاعت در قیامت می باشند؛ پاک کند. چراکه به گواهی آیات و روایات این اعمال به عنوان موانع برخورداری از شفاعت مطرح می باشند و کسی که مرتکب آنها شده باشد و اقدام به جبران و توبه نکرده باشد؛ شفاعتِ هیچ شافعی در حق او مقبول نخواهد بود. به بیان دیگر هیچ شفاعتکنندهای شخصی با این خصوصیات را شفاعت نخواهد کرد تا چه رسد به آنکه شفاعتش مقبول واقع بشود یا خیر.
این موانع عبارت هستند از: ۱- کفر ۲- شرک ۳- ترک نماز ۴- تکذیب قیامت ۵- باطلگرایی ۶- ترک اطعام نیازمندان ۷- نا عدالتی ۸- انکار قرآن ۹- بازیچه قرار دادن دین ۱۰- کشتن ناحق ۱۱- دورویی ۱۲- استکبار ۱۳- خصومت با خاندان رسالت ۱۴- شک یا انکار شفاعت رسول الله(ص) ۱۵- سبک شمردن نماز ۱۶- آزار رساندن به فرزندان پیامبر اکرم(ص) ۱۷- شک در اموری که ایمان به آنها واجب هست ۱۸- شرابخواری ۱۹- انجام زنا ۲۰- عدم انجام توبه ۲۱- استهزاء مومنان.
کفر…
با ارزیابی کتب لغت متوجه میشویم که«کفر» مفهوم لغوی بدیهی و یکسانی در میان لغتشناسان دارد. راغب اصفهانی مینویسد: کفر در لغت پوشیده شدن چیزی هست، شب را هم بخاطر اینکه افراد و اجسام را با سیاهیاش میپوشاند با واژه -کافر- وصف کردهاند و زارع را هم که ملحق شده بذر و دانه را در زمین میافشاند و در خاک مخفی میکند -کافر- گویند.[۱] [۱] همچنین مالک الصحاح هم مینویسد: به شب تاریک کافر میگویند: زیرا با تاریکی خود همه چیز را میپوشاند. در نتیجه از آن جهت به کافر، کافر میگویند که نعمتهای الهی را پوشانده و مخفی مینماید. به کشاورز نیز از آن جهت کافر میگویند که بذر و دانه را با خاک میپوشاند.[۲]
مفهوم اصطلاحی کفر
و امّا در اصطلاح: کفر عبارتست از نداشتن ایمان به آنچه را که در شأن خداست و این دو قسم هست: ۱- همراه با اعتقاد به ضد باشد یعنی یکی از ضروریات دین را انکار کند یا العیاذ باللّه پیامبر را تکذییب نماید. ۲- ۲- بدون اعتقاد به ضد باشد مثل کسی که شاک هست و تهی هست از اعتقاد صحیح و باطل. علاوه بر این مفهوم اصطلاحی این واژه چنانکه سید مرتضی آورده عبارت هست از: آنچه باعث استحقاق عقاب دائمی و شگرف گردد و البته در دنیا هم احکام خاصی بر آن مترتب هست. از آنجایی که ما با عقل خود نمیتوانیم دریابیم که چه چیزی باعث استحقاق عقاب همیشگی میشود لازم هست که از خود شرع بپرسیم. پس تعیین حد کفر با علل سمعی مقدور هست. ما با ارزیابی علل شرعی به این نتیجه رسیدهایم که کفر عبارت هست از اخلال و کوتاهی در معرفت به خداوند و توحید و عدل و رسالت پیامبر اسلام(ص). حال این اخلال به صورت جهل باشد یا شک در آنها و یا به صورت اعتقاد به اموری باشد که علی رغم آنها دستیابی به معارف فوق ناممکن میشود. این آخری را از آن جهت اعتقاد داریم که گرچه در رابطه مستقیم با معارف فوق نیست اما باعث اخلال در معرفت واجب هست؛ به طور مثال اصحاب بدعتها اعتقادی دارند که در دستیابی به معرفت درست از خدا و رسول، مانع ایجاد میکند. حاصل آن که نزد ما کفر از افعال قلوب هست نه جوارح همان گونه که ایمان را فعل قلبی گرفتیم.[۳]
همین عبارات را شیخ طوسی، متکلم بزرگ شیعه نیز به صورت کامل پذیرفته هست.[۴] باید توجه داشت که کفر گاهی در مقابل اسلام به کار میرود که در این صورت ذی ربط به ظاهر و بیانگر نحوه خرید و فروش دنیایی مسلمین با کفار هست .کاربرد دیگر کفر در مقابل ایمان هست که در این کاربرد معنایی مضیق دارد و همان چیزی هست که سید مرتضی در مورد آن گفته هست: «مایه استحقاق عقاب دائم». بر این اساس میتوان مفهوم اصطلاحی آن را با عبارتی رساتر چنین بیان نمود: کفر همان عدم ایمان نسبت به آن چیزی هست که سزاوار ایمان هست چه به گونهی تفصیلی مثل ایمان به توحید الهی و رسالت پیامبر اکرم(ص) و معاد و چه به شکل اجمالی. مثل ایمان نسبت به ضروریات دین و لکن همه آنچه پیامبر اکرم(ص) به عنوان دین آورده هست مثل وجوب نماز، زکات و… در واقع ایمان به ضروریات و احکام دین از ایمان به رسالت نبی اکرم(ص) متاثر میشود. به این مفهوم که ایمان تفصیلی نسبت به رسالت نبی اکرم(ص) لازمه ایمان به وجوب نماز، زکات و… به عبارت دیگر ایمان به رسالت، ایمان به وجوب نماز هم هست و انکار وجوب نماز در واقع انکار رسالت هست. بر این اساس انکار وجوب نماز، کفر ورزیدن نسبت به آن چیزی هست که اجمالاً باید بدان ایمان داشت. بر این اساس انکار وجوب نماز، کفر ورزیدن نسبت به آن چیزی هست که اجمالاً باید بدان ایمان داشت[۵].[۶]
کفر؛ بزرگترین مانع شفاعت
««کفر» به عنوان یک مانع بزرگ در مقابل کسانی هست که فردای قیامت و در آن وانفسا؛ محتاج وساطت و شفاعت بزرگان و مقربّان درگاه الهی می باشند. چون که طبق آیات قرآن کریم و ضابطه های شرع مقدس، شفاعت به هیچوجه دربردارنده حال کفار نخواهد گردید. از مفهوم اخیری که از «کفر» بیان کردیم (کفر ضد ایمان) مشخص میگردد همانگونه که ایمان بعنوان یکی از زمینههای مشمول شفاعت وقوع شرح داده گردید، پس کفر(که در مقابل ایمان است)، یکی از موانع شفاعت به حساب میآید و این مفهوم از آیات قرآن مجید نیز مستفاد میگردد.
خداوند متعال در آیه ۲۵۴ سوره مبارکه بقره میفرماید:«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فیهِ وَ لا خُلَّهٌ وَ لا شَفاعَهٌ وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُون؛ اى اهل ایمان! از آنچه به شما روزى کردهایم انفاق کنید، پیش از آنکه روزى بیاید که در آن نه داد و ستدى هست و نه دوستى و نه شفاعتى؛ و کافرانند که خود ستمکارند.»
»شیخ طبرسی معتقد هست به سبب آنکه شفاعت ویژه اهل ایمان هست فلذا کفار که در مقابل مومنین می باشند به خود نا عدالتی کردهاند و برایشان هیچگونه شفیعی نخواهد بود: «وَ لا شَفاعَهٌ» و در آن روز شفاعت و دستگیرى براى غیر مؤمنین مطلقا نیست و اما مؤمنین پس گاهى بعضى از آنها از بعض دیگر دستگیرى و شفاعت میکنند و پیامبران نیز از آنان شفاعت مىنمایند. به مضمون آیات کریمه «وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى» شفاعت نمیکنند مگر آنکه خدا رضایت دهد. « «مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ» (آنکه به نزد او جز باجازهاش شفاعت نکند).««وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ» و کافران ستمکارانند، با اینکه کفر مهمتر و بالاتر از نا عدالتی هست علت اینکه خداوند کافران را بعنوان ستمکار وصف میکند دو جهت هست:۱- کافر به خاطر کفرش به خود نا عدالتی کرده و خود را براى همیشه در عذاب قرار داده هست.۲- ۲- چون پیشتر بیان کرد که در روز قیامت براى کفار، خرید و فروش و شفاعت و رفاقتى نیست در پی آن میگوید این، ظلمى هست که خود آنها نسبت به خود نمودهاند و کارهایى در دنیا انجام دادهاند که علت محرومیت آنان گردید و از ناحیه خدا به آنها نا عدالتی نشده هست. در بیان این مطلب که کافران، ایشانند ستمکاران، نکتهایست که بالاترین درجه نا عدالتی همانست که کافر نسبت به خود انجام داده هست و اگر فردى از مؤمنین نسبت به خود و یا دیگرى نا عدالتی کند بدرجه نا عدالتی کافر نسبت به خودش نمیرسد و این نکته از کلمه «هم» استفاده میشود مثل این جمله که میگویند «فلان هو الفقیه» یعنى تنها فقیه فلان مرد هست که از دیگران در فقه بالاتر هست.[۷]
آنچه مشخص هست اینکه بنا به علل مکرر، کافر به معنای کسی که ایمان به خدا و پیامبر و شریعت ندارد قطعاً هیچ راه نجاتی مثل شفاعت برایش وجود ندارد چون که او مطمئنا جهنمی هست و در این مبحث هیچ بحثی نیست. بحث ما در اینجا این هست که مراد از کافران در آیه فوق چیست؟ آیا مراد همان مفهوم مطلق کفر یعنی کسی هست که خدا و پیامبر و شریعت را نپذیرفته است یا چیز دیگری هست؟
این آیه شریفه در صدد هست مسلمین و اهل ایمان را به انفاق از اموالشان ترغیب کند و به آنها بگوید که اگر انفاق نکنند فردای قیامت هیچ یاور و شفیعی نخواهند داشت ولی در ادامه بیان میدارد که «کافرانند که خود ستمکارانند»؛ این عبارت در اینجای آیه چه وجهی دارد؟
مراد از«کافر» در آیه ۲۵۴ سوره بقره
بحث ما در اینجا این هست که مراد از کافران در آیه فوق چیست؟ آیا مراد همان مفهوم مطلق کفر یعنی کسی هست که خدا و پیامبر و شریعت را نپذیرفته است یا چیز دیگری هست؟آیه شریفه و لا شفاعه علىالعموم نیست، زیرا اجماع امت بر آنست که حق تعالى اجازه شفاعت فرماید روز قیامت به انبیاء و اولیاء و صلحاء براى مؤمنین عاصین و نسبت به حضرت خاتم(ص) اجازه شفاعت در دنیا مرحمت شده و بنابراین فرمود: ادّ خرت شفاعتى لاهل الکبائر من امّتى. آیه وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ را دلالاتى هست: ۱- مراد از کافران، تارکان حقوقات واجبه می باشند از زکات و خمس و غیر آن، که نا عدالتی بر خود نموده و مستحق عذاب شدهاند، یا وضعیت مال در غیر موضع و بر غیر وجه شرعى صرف کرده، پس وضعیت (کافرون) در محل (تارکون) به جهت تغلیظ تهدید هست. ۲- ۲- آنکه ترک زکات با انکار باعث کفر هست، زیرا ضرورى دین باشد. ۳- ۳- آنکه ترک زکات و حقوقات واجبه از صفت کفار مىباشد به جهت فرمایش الهى: وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاهَ. ۴- ۴- ذم کافر به نا عدالتی با آنکه کفر اعظم از نا عدالتی هست، به جهت دلالت هست بر آنکه کافر نا عدالتی به نفس خود نموده به خاطر خلود در عذاب جهنم، پس ظلم کننده به نفس خود باشد. ۵- ۵- چون حق تعالى نفى بیع و شفاعت و خلت را نمود در روز جزا و فرمود کفار در آن روز محروم از این امورند، در عقب آن فرمود که صادر کردن نا عدالتی از کافران باشد نه آنکه من بر آنها نا عدالتی نموده باشم، زیرا آنها به خاطر کفر خود مستحق حرمان شدهاند.[۸]
در تفسیر کنزالدقائق نیز آمده هست وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ: یرید التّارکون للزکاه الّذین ظلموا أنفسهم، أووضعوا المال فی غیر موضعه و صرفوه على غیر وجهه. فوضع الکافرون موضعه تغلیظا و تهدیدا، کقوله: «وَ مَنْ کَفَرَ، مکان من لم یحجّ، و إیذانا بأن ترک الزّکاه من صفت ها الکفّار لقوله: وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاهَ.و فی من لا یحضره الفقیه: و فی روایه أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه- علیه السّلام- أنّه قال: من منع قیراطا من الزکاه فلیس بمؤمن و لا مسلم.[۹]
کسی که ذرهای از زکات واجب کسر کند، مثل کافران هست؟
پس یک قول هم این هست که کسی که ذرهای از زکات (انفاق واجب) کسر کند و حق خداوند را نپردازد مثل کسی هست که کافر هست چون که ترک زکات از صفت ها کافران هست و این فرد به خود نا عدالتی کرده هست و شفاعت دربردارنده حالش نخواهد گردید.
البته بدیهی هست که کافر به معنای مطلق به طریقاولی مشمول شفاعت واقع نخواهد گردید کما اینکه محمد جواد مغنیه میگوید یعنى کافران به خاطر ترک عمل شایستهاى که آنها را از عذاب رهایی مىدهد، به خود ظلم کردهاند و هرکس که بهسان کافران عمل کند به سرنوشت آنان دچار مىشود.[۱۰]
علاوه بر این در آیه ۹۱ سوره آلعمران آمده هست: «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدى بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرین؛ قطعاً کسانى که کافر گردیدند و در حال کفر از دنیا رفتند، هرگز از هیچ یک از آنان(براى رهایى از عذاب) هر چند به اندازه آکندگى زمین از طلا فدیه و عوض دهد، پذیرفته نمىشود؛ براى آنان عذابى دردناک خواهد بود، و هیچ یاورى نخواهند داشت» این آیه شریفه دلالت روشن دارد بر اینکه برای کفار هیچ یاور و شفیعی در قیامت نخواهد بود حتی اگر زمین را مملو از طلا کنند و بعنوان فدیه و عوض بپردازند. موید کلام ما، نظرات برخی از مفسرین محترم هست.
علامه طباطبائی مینوسید: روشن مىشود که مراد از جمله «وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ» این هست که، بفهماند اینگونه اشخاص(کفار) از شفاعت شفیعان که یاوران روز قیامتند بهرهمند نمىشوند، این مفهوم از فحواى جمله استفاده مىشود. چون اگر فرموده بود: و ما لهم ناصر ایشان یاور ندارند؛ نمىتوانستیم استفاده کنیم که در روز قیامت یاور هست، ولى اینان یاور ندارند. لیکن فرمود: ایشان از یاوران، هیچ یاورى ندارند و آوردن صیغه جمع مىفهماند که یارى و یارانى در قیامت می باشند، ولى اینان یاور ندارند.[۱۱]
کفار در قیامت هیچ یاوری ندارند، نه از طریق شفاعت نه از طریق مغالبه
در تفسیر روضالجنان نیز آمده هست: وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ، ایشان را هیچ یارى نبود، نه بر طریق مغالبه، نه بر طریق شفاعت.[۱۲]
در اطیبالبیان نیز آمده هست وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ نفى شفاعت میکند زیرا شفاعت شفعاء مختص باهل ایمان هست که قابلیت رحمت و مغفرت دارا باشند و امّا کفار و کسانى که در حکم کفار می باشند علاوه از اینکه شفیع و ناصر ندارند بلکه شفعاء قیامت خصم آنها می باشند ویل لمن شفعائه خصمائه[۱۳]
در تفسیر الکبیر و علاوه بر این در تفسیر ابن عاشور(التحریر و التنویر) نیز به همین مفهوم اشاره شده هست.[۱۴]
علاوه بر این خداوند متعال در آیه ۴۳ -۴۶ سوره مبارکه طور میفرماید:«أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُون… یَ یَوْمَ لا یُغْنی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُون؛ آیا آنان را معبودى جز خدا هست؟ خدا از آنچه شریک او قرار مىدهند، منزّه است…روزى که نیرنگشان هیچ چیز را از آنان دفع نمىکند، و آنان یارى نمىشوند» همان گونه که رویت میشود این آیه شریفه نیز صریحا بیان میدارد که برای کفار در روز قیامت هیچ یار و یاوری نیست. و خوب ترین و کاملترین مصداق یاوران در روز قیامت همانا شفاعتکنندگان می باشند. پس مفهوم این آیه چنین هست که برای کفار هیچ شفیعی که یاریشان کند نخواهد بود. همین مفهوم در تفسیر الکبیر نیز آمده هست؛ و قوله وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ، أی لا نصیر لهم کما لا شفیع، و دفع العذاب، إما بشفاعه شفیع أو بنصر ناصر[۱۵]
همین مفهوم در تفسیر الکبیر نیز آمده هست؛ و قوله وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ، أی لا نصیر لهم کما لا شفیع، و دفع العذاب، إما بشفاعه شفیع أو بنصر ناصرهمچنین در روضالجنان آمده هست: وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ؛ و نه نیز ایشان را نصرت و یارى کنند، یعنى کس نباشد که ایشان را یار بود.[۱۶]
همان گونه که شرح داده گردید؛ تماما بدیهی هست که منظور از یار و یاور میتواند همان شفیع باشد؛ که به سبب صراحت آیه از آوردن نظرات دیگر مفسرین اجتناب میکنیم و به همین مقدار اکتفا مینمائیم.
..
پینوشتها:
[۱] .راغب اصفهانی، ابی القاسم حسین بن محمد، مفردات فی غریب القرآن، ص۵۶۸٫
[۲] .جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح – تاج اللغه و صحاح العربیه، دار العلم ملایین، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۰ ق، ج ۲، ص ۸۰۸٫
[۳] . سید مرتضی، علی بن حسین، الذخیره فی علم الکلام، قم، جامعه مدرسین، ص۵۳۴٫
[۴] . طوسی، محمد بن حسن، تمهید الاصول فی علم الکلام، ص ۶۳۵٫
[۵] . سبحانی، جعفر، الایمان والکفر فی الکتاب و السنه، قم، موسسه امام صادق بر علیه السلام، ۱۴۱۶ قمری، ص ۴۹٫
[۶] . عنوان : کفر، نویسنده: عبدالرضا آتشین صدف، سایت پژوهشکده باقر العلوم(ع) www.pazhoohe.com
[۷] . طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج3، ص۱۰۶٫
[۸] . حسینی پادشاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد، تفسیر اثنى عشرى، ص ۴۵۲٫
[۹] . قمی مشهدی، محمد بن محمد رضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج2، ص ۳۹۵٫
[۱۰] . مغنیه، محمد جواد، ترجمه تفسیر کاشف، موسی دانش، بوستان کتاب، قم، چاپ اول، ۱۳۷۸ ش، ج1، ص ۶۷۱٫
[۱۱] .طباطبائی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ج3، ص۵۲۷٫
[۱۲] .ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۴۲۶٫
[۱۳] .طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن،ج ۳، ص ۲۸۱٫
[۱۴] .فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۲۸۸؛ابن عاشور، محمد طاهر، التحریر و التنویر المعروف بتفسیر ابن عاشور، موسسه التاریخ العربی، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۰ ق، ج ۳، ص ۱۴۹٫
[۱۵] .فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج ۲۸، ص ۲۷۷٫
[۱۶] .ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان، ج ۱۸، ص ۱۴۴٫
یادداشت از احمد گلستانی عراقی
انتهای پیام