به گزارش پایگاه خبری،فرهنگی شهرکریمه به نقل از ایکنا از خراسان‌جنوبی، زندگی یک طلبه مثل زندگی هر فرد دیگری با فراز و نشیب‌هایی مواجه هست اما جنس این فراز و نشیب‌ها فرق می‌کند چون که طلبه به وسیله وظیفه‌ای که در رابطه با جامعه دارد، روزهای خاصی را تجربه می‌کند. با یک طلبه هم گفت […]

یک روز با یک طلبه/ از مشقت برای رسیدن به طلبگی تا آرامشی که در لباس روحانیت یافتم

به گزارش پایگاه خبری،فرهنگی شهرکریمه به نقل از ایکنا از خراسان‌جنوبی، زندگی یک طلبه مثل زندگی هر فرد دیگری با فراز و نشیب‌هایی مواجه هست اما جنس این فراز و نشیب‌ها فرق می‌کند چون که طلبه به وسیله وظیفه‌ای که در رابطه با جامعه دارد، روزهای خاصی را تجربه می‌کند.
با یک طلبه هم گفت وگو گردیدم. ۴۳ ۴۳ ساله و متولد شیراز هست و به گفته خودش ۲۵ سال پیشینه طلبگی در حوزه علمیه و بیشتر از ۲۰ سال پیشینه تبلیغی در منطقه های متفاوت را دارد.
او در سن نوجوانی بر خلاف دیگر دوستان و اقوامش علاقه شدیدی به حوزه علمیه پیدا کرده و به جای ادامه تحصیل و انتخاب رشته‌های ریاضی، زبان و یا پزشکی، طلبگی را انتخاب می‌کند و تحقیق و پژوهش و ادامه راه بزرگان حوزوی مسیر آینده‌اش را روشن می‌سازد.
وقتی در یک عصر پاییزی برای گفت و گو به مدرسه تخصصی امیرالمومنین(ع) می‌روم ‌مانند همیشه در حال تعلیم در حوزه علمیه هست، در نتیجه حوصله می‌کنم تا کلاس درسش به انتهاء برسد.
پس از انتهاء کلاس درس با چهره‌ای آرام و صبور و با روی خوش و خندان پذیرایم هست و پس از دقیقه هایی مقدمه‌گویی خیلی برایم جالب بود، اظهارات کسی که در اوائل طلبگی با سختی‌هایی رو به رو بوده و سال‌های متمادی شبانه‌روزی در حال خدمت به مردم هست را بشنوم.
در ادامه گفت‌وگوی مخصوص ایکنا با حجت‌الاسلام علیرضا نخعی‌پور، معاون فرهنگی حوزه علمیه خراسان‌جنوبی را می‌خوانید.
خودتان را معرفی کنید؟
متولد سال ۵۴ در شیراز هستم و به سبب شغل پدرم که نظامی بود سال ۷۲ از شیراز به بیرجند رسیدیم و در آن زمان نیز علاقه شدیدی به حوزه علمیه داشتم.

یک روز با یک طلبه/ از مشقت برای رسیدن به طلبگی تا آرامشی که در لباس روحانیت یافتم
چه طور وارد حوزه علمیه شدید و داعیه شما برای ورود به حوزه چه بوده هست؟
روحانی مسجد امام حسن(ع)، محله‌ای که در شیراز در آن زندگی می‌کردیم کلاس‌های زیادی برگزار می‌کرد و در این کلاس‌ها و علاوه بر این منابر سخنرانی شیخ حسن انصاریان شرکت می‌کردم و اندک اندک علاقه‌ام به طلبگی زیادتر گردید.
کسی در فامیل و اقوام ما طلبه نبود اما بنده به حوزه علمیه علاقه داشتم؛ تا دبیرستان درس قرائت کردم اما آنقدر علاقه داشتم که درس و مدرسه را رها نمودم هر چند در آن زمان خانواده‌ام مخالفت‌هایی کردند و پدرم می‌گفت دست کم دیپلم را بگیرم ولی علاقه‌ای که به حوزه داشتم باعث گردید درس را رها کنم.
پسر عمویم در جوشکاری کار می‌کرد و پدرم برای اینکه من به درس خواندن برگردم در تابستان خواست که در کنار پسر عمویم کار کنم و من را نصیحت کند تا به مدرسه برگردم اما در آن موقع به سازمان تبلیغات اسلامی مراجعه کردم و به یکی از عاملان سازمان تبلیغات اظهار کردم که قرار هست طلبه شوم و وی نیز من را به زنده یاد کرامی، مسئول وقت مدرسه علمیه امام خمینی(ره) معرفی کرد.
زنده یاد کرامی به بنده یک کتابی را معرفی کرد و اظهار کرد صفحه نخست کتاب را حفظ نمایم و من نیز به سبب علاقه‌ای که به حوزه علمیه داشتم تا نیمه‌های شب در حال حفظ صفحه نخست کتاب بودم و پس از حفظ یک صفحه و نصف آن دو مرتبه به سراغ زنده یاد کرامی رفتم و وی نیز بنده را قبول کردند.
از چه سالی وارد حوزه علمیه شدید؟
در سال ۷۲ به حوزه علمیه وارد گردیدم و پس از یک سال که در بیرجند بودم در سال ۷۳ به مشهد رفتم و رسما طلبه حوزه علمیه مشهد گردیدم و تا سال ۸۶ در حوزه علمیه مشهد بودم و پس از آن در رشته کارشناسی علوم قرآنی دانشگاه رضوی شرکت کردم و مسئول تعلیم حوزه علمیه مشهد گردیدم.
پس از چهار سال پس از اینکه نمایندگی حوزه علمیه در بیرجند ایجاد گردید، در سال ۸۸ به بیرجند بازگشتم و مدتی در قسمت مشاوره حوزه علمیه بودم و در حال حاضر نیز معاون فرهنگی و تبلیغی حوزه علمیه استان هستم.

یک روز با یک طلبه/ از مشقت برای رسیدن به طلبگی تا آرامشی که در لباس روحانیت یافتم
عکس العمل خانواده به طلبگی شما چه بود و آیا وقتی که این مسیر را انتخاب کردید با مشکلاتی هم مواجه شدید؟
در ابتدا خانواده‌ام عکس العمل منفی به طلبگی بنده داشتند و یکی از علل عکس العمل منفی خانواده این بود که پدرم دوست داشت درسم را ادامه بدهم و رشته پزشکی را انتخاب نمایم اما با توجه به علاقه‌ای که داشتم به سمت حوزه علمیه رسیدم ولی در حال حاضر نگاه خانواده‌ام به شغلم و حوزه علمیه تغییر کرده هست.
در ابتدا که وارد حوزه علمیه گردیدم شرایط خوبی از لحاظ درسی، امتحانات و بهداشتی نداشتم و مدرسه علمیه در آن زمان ابزارها بسیار اندکی داشت اما این مشکلات را به پدرم نمی‌گفتم چون که پدرم ابتدا مخالف بود و نخواستم دلواپس گردد بنابراین یک سال را به دشواری پشت سر گذاشتم و به سبب علاقه‌ام این سختی‌ها را تحمل کردم.

وقتی که در شیراز زندگی می‌کردم به نویسندگی و نمایش‌نامه نویسی بسیار علاقه داشتم و در اول دبیرستان نیز نمایش‌نامه‌ای درج کردم که خودم هم کارگردان و هم نقش اول را داشتم و توانستم رتبه‌ای را به دست بیاورم اما این کار را با وجود پیشنهاداتی که به من شد‌، ادامه ندادم و حوزه علمیه را برگزیدم.
نگاه جوانان به یک طلبه چه طور هست؟
بعضی از جوانان که تحت تاثیر فضای سایبری قرار دارند برخورد خوبی با طلبه‌ها ندارند اما با توجه به اینکه من می‌دانم روحانیت و فضای سایبری را به خوبی نمی‌شناسند از برخورد آن‌ها دل شکسته و ناامید نمی‌شوم.
اما بعضی از جوانان در خانواده‌های مذهبی حاضر هستند و رابطه خوبی با طلبه‌ها دارند و بعضی دیگر از جوانان نیز برخورد عادی را با طلبه‌ها دارند.
طلبه باید چه نوع رابطه ای با جوانان داشته باشد؟
دشمنان قبل و پس از انقلاب اسلامی در پی خراب کردن روحانیت بودند و امروز نیز طلبه در جامعه اسلامی کسی هست که از بالا به مردم نگاه نکند و نگاه پیامبری داشته باشد و طلبه باید دارای تواضع و با مردم همنشین باشد و اطلاعات دینی خود را تا حد امکان بالا ببرد.
اگر طلبه‌ها تواضع دارا باشند جوانان نیز در زیادی از مسائل زندگی خود با طلبه‌ها مشورت می‌‌کنند و این اعتماد جوانان به روحانیت با ارزش هست اما این مسأله نیز وظیفه روحانیون را سنگین‌تر می‌کند.
پیشینه حوزه علمیه به ۱۴۰۰ پارسال برمی‌گردد و کوچک‌ترین خطا از سوی یک طلبه علت می‌شود پیشینه ۱۴۰۰ ساله حوزه علمیه عارضه ببیند.
گاهی مواقع با لباس روحانیت به خرید و مسافرت نمی‌روم چون که نمی‌خواهم فردی به سبب لباس طلبگی به من جنس ارزان بدهد و دوست دارم اجناس را مثل اشخاص عادی به بنده بدهند.
روحانی در یک محله باید امام آن محله باشد و در تمام کارهای محله پیشرو باشد و کارهای یک محله را به دست بگیرد. طلبه‌ها در منابر باید از مسئله های روز جامعه هم استفاده نمایند و پیش از سخنرانی باید مطالعه دارا باشند و اگر طلبه‌ای بدون مطالعه به منبر برود به مردم نا عدالتی کرده هست.

یک روز با یک طلبه/ از مشقت برای رسیدن به طلبگی تا آرامشی که در لباس روحانیت یافتم
یکی از خاطرات خود در دوران طلبگی را بگویید؟
یکی از خاطراتم به هشت پارسال و وقتی که در بوشهر سخنرانی می‌کردم برمی‌گردد؛ در آن زمان ۱۰ روز نخست ماه محرم منبر داشتم و در روز عاشورا در حال سخنرانی، فردی با دو نفر از فرزندانش را در انتهای مجلس نگاه کردم که قیافه عجیبی داشتند و تا کنون نیز در این ۱۰ روز آن‌ها را ندیده بودم و وقتی که آن فرد ناهار خود را خورد و با فرزندانش رفت از مسئول حسینیه سؤال کردم که این فردی که آمد که بود و وی نیز در جوابم اظهار کردند این مرد بهمراه همسر و فرزندانش در کوه زندگی می‌کنند و در طول سال به پایین کوه نمی‌آیند و فرزندانشان را به مدرسه نمی‌فرستند و زندگی عجیبی در کوه سپری می‌کنند، خودش گاهی مواقع به شکار می‌رود و از پایین ترین ابزارها نیز بهره مند نیستند و تنها در روز عاشورا به پایین کوه می‌آیند و در عزاداری امام حسین(ع) شرکت می‌کنند.

یک طلبه روزهایی را در زندگی خود تجربه می‌کند که شاید در زندگی اشخاص عادی هیچ گاه اتفاق نیفتد، اما آنچه که با اهمیت هست، جابه جایی آن تجربیات به اشخاص جامعه هست.
منصور کلاته نایبی
انتهای پیام