به گزارش پایگاه خبری،فرهنگی شهرکریمه به نقل از خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، ، نقطه عطف زندگی «آتسوکو هوشینو» از واقعه ی یازدهم سپتامبر کلید خورد. اکنون او تا اندازهای شیفته حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها شده که خودش را «فاطمه هوشینو» نامیده و پیامبر اسلام صلیالله بر علیه و آله را پدر دینی و معنوی خودش میداند و با یک جوان مسلمان ایرانی ازدواج نموده هست.
ماجراهای زندگی او، از دوران کودکیاش تا واقعه یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ و پس از آن، آشنایی با دین اسلام و مذهب و شیعه و پس از آن هجرت به کشور شیعیان را از او جویا گردیدیم که خواندنش تهی از لطف نیست.
خودش تشریح میکند: «از همان زمان که واقعه یازده سپتامبر روی دارد و عکس ها مربوط به این ماجرا را دیدم، متوجه ساختگی بودن آن گردیدم و این اتفاق برای زیادی از تازه مسلمین هم افتاده هست. بنظرم فیلم هالیوود ساخته بودند تا مسلمین را مقصر بدانند و به اسلام ضربه بزنند. من هم هرچه زیادتر در مورد این اتفاق ارزیابی میکردم، میفهمیدم که این اتفاق، کار دشمنان اسلام هست. اما این سوال در ذهنم پررنگ و پررنگتر میشد که مگر اسلام چیست و مسلمین چه کسانی می باشند که اینقدر مظلوم واقع شدهاند. بنظرم میآمد که حتماً حق و نوری در اسلام وجود دارد که هرقدر دشمنانش میخواهند آن را کمرنگ جلوه دهند، نورش زیادتر میشود. بدین ترتیب سؤالات زیادی در مورد اسلام در ذهنم تشکیل شد و کنجکاوی برای پیدا کردن جواب، موجب گردید به مذهب تشیع مشرف شوم.»
»و ادامه میدهد: «حساسیت زیادی دارم که موقع خرید کردن حتماً اجناس ایرانی بخرم. درواقع من مسلمان گردیدم و به همین سبب از ژاپن به ایران کوچ کردم. چون میخواستم در یک کشور شیعهمذهب و اسلامی زندگی کنم. همین اندازه هم در تمام زندگیام دقت دارم که اگر قرار هست پول و سرمایه من به دست کسی برسد، چهبهتر که او مسلمان و شیعه باشد.»
*»*خانم هوشینو! از آنجایی که شما در خانوادهای با مذهب بودایی متولد شدید، خوب هست که صحبت را از خانواده پدریتان آغاز کنیم.
من در یک خانواده پنج نفره با مذهب بودایی در یکی از شهرهای کوچک کشور ژاپن به دنیا رسیدم. یک برادر و یک خواهر کوچکتر از خودم هم دارم که در همان کشور زندگی میکنند و دینشان هم بودایی هست.
البته در میان اقوام و آشنایان ما افرادی می باشند که تعصبات زیادی نسبت به دین بودایی دارند، به به صورتی که یکی از اقوام ما سالهاست که همراه خانوادهاش در معبد بودایی زندگی میکند. در عین حال من مادربزرگی داشتم که خیلی پای بند آداب بودایی بود و مراسم آن را اجرا میکرد. در خانه ما نظیر زیادی از بوداییهای دیگر میزی بود که عکسهای بزرگترهای خانواده که از دنیا رفته بودند، روی آن قرار داشت. مادربزرگم بر طبق آداب بودایی روزانه صبح در مقابل این میز مینشست و هم برای بودا و هم برای گذشتگان دعا میکرد و به طور مثال از پدربزرگ میخواست که آن روز محافظش باشد.
زیادتر بخوانید: پرتوهای انقلاب اسلامی به قلب اروپا و آمریکا رسیده/ واقعه ی شیعه شدن فیلسوف مسیحی و سرخپوستهای آمریکایی
*شما مذهب بودایی را چقدر میشناختید و تا تا چه اندازه در گرایشهای دینیتان تحت اثرگذاری خانواده بودید؟
من هم تعلق خاطر زیادی نسبت به وی داشتم و به همین سبب تحت اثرگذاری مشی و اخلاق او بودم. البته یکی از صفتهای خوب او مردمدوستیاش بود و زندگیاش را وقف رفاه حال دیگران میکرد.
به یاد دارم که آن زمان پسر نوجوانی بود که روزانه صبح روزنامهای را به منزل ما میآورد. وقتی زمستان میشد، چون در شهر ما برف زیادی میبارید و ارتفاع برف به زیادتر از دو متر میرسید، مادربزرگم علی رغم سن بالایی که داشت حدود ساعت چهار صبح را خواب بیدار میشد، مراسم بودایی را انجام میداد و به کوچه میرفت تا از بین برفها راهی را برای تردد مردم و آن پسر روزنامهفروش باز کند. سرانجام هم یک روز که مشغول این کار بود از شدت سرما بشدت مریض گردید و از دنیا رفت.
روحیه کنجکاوی که نجاتبخش گردید
*خودتان از همان دوران کودکی چقدر دغدغه آشنایی با دینها و مذهبها را داشتید؟
من از کودکی علاقه زیادی نسبت به آشنایی با ادیان داشتم. یادم هست که وقتی بزرگترهای خانواده مشغول انجام مراسم مذهبی بودند با دقت به اقدامات آنها نگاه میکردم و در مورد اعمال و جملاتی که میخواندند و تکرار میکردند سوال میکردم.
آن زمان هم به معبد بوداییها میرفتم و هم به کلیسا میرفتم تا با آداب و رسوم مسیحیان آشنا شوم. حتی کتاب انجیل را میخواندم و در مورد مطالب آن تحقیق میکردم. درواقع آن زمان نمیدانستم چه دینی کاملتر هست و به همین سبب کوشش میکردم تا مطالب بیشتری در مورد خالق عالم هستی و پیامبران خدا بدانم تا بتوانم راه صحیح زندگی کردن و خداپرستی را تشخیص بدهم.
*چه گردید که با دین اسلام آشنا شدید؟
چون اهل مطالعه و تحقیق در مورد دینهای گوناگون بودم، با دین اسلام هم از این طریق آشنا گردیدم و مطالبی را در مورد پیامبر اسلام صلیالله بر علیه و آله و دستورات اسلام در مطالب اینترنت و کتابها قرائت کردم. اما دلم میخواست که در مورد اسلام زیادتر بدانم. تا اینکه واقعه ی یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ پیش آمد و موجب گردید تا زیادتر در مورد اسلام بدانم.
عدو گردد علت خیر اگر خدا خواهد
**با این توضیحات، به نظر میرسد دولتهای غربی و دشمنان اسلام ناخواسته در واقعه یازده سپتامبر موجب ترویج اسلام در جهان گردیدند.
از همان ابتدا که عکس ها مربوط به این ماجرا را دیدم، متوجه ساختگی بودن آن گردیدم و این اتفاق برای زیادی از تازهمسلمانان هم افتاده هست. بدین ترتیب سؤالات زیادی در مورد اسلام در ذهنم تشکیل شد. برای رسیدن به جواب هم به سایتهای اسلامی زیادی سر زدم و مطالب آن را قرائت کردم. روزانه لینکهای تازه ای پیدا میکردم و این پژوهش ها برایم لذتبخش بود، به به صورتی که زمان زیادی برای این کار میگذاشتم و نهتنها از ادامه آن احساس خستگی نمیکردم، لکن روزانه بشدت اشتیاقم نسبت به آشنایی با اسلام اضافه میشد. همان زمان بود که دانستم از اسلام سیاه نمایی میکنند و میخواهند حق را باطل نشان بدهند، درحالیکه حتماً دشمنان اسلام باطل می باشند که نمیتوانند حقانیت آن را تحمل کنند. پس از واقعه ی یازدهم سپتامبر، قرآن کریم را از یکی از سایتهای اینترنتی دانلود کردم و آغاز به خواندن آن کردم. البته چون من با زبان عربی آشنا نبودم، ترجمه قرآن کریم را به زبان خودمان میخواندم که البته اشکالاتی در آن وجود داشت و نمیتوانست عمق مفاهیم قرآن را به بلاغت زبان عربی به بیننده برساند.
اما به هر حال جای شکرش هست که قرآن به زبانهای دیگر هم ترجمه گردید تا افرادی نظیر من بتوانند با این کتاب آسمانی آشنا گردند. در هر صورت، جواب زیادی از سؤالهایم را از میان آیههای قرآن به دست آوردم. به طور مثال همیشه این سوال برایم مطرح بود که معنی زندگی آدم چه هست.
یازدهم سپتامبر و عواقبش
* آشناییتان با قرآن از چه زمانی آغاز گردید؟
در آیههای قرآن متوجه گردیدم که «و ما خلقت الجن و الانس مگر لیعبدون؛ و جن و آدم را خلق نکردیم مگر برای اینکه خدای یکتا را عبادت کنند. » و یا این مبحث که همه انسانها در مقابل خدا یکسان می باشند و خوب ترین آنها کسی که باایمان تر و باتقواتر باشد. این جواب و پاسخهای زیادی از این دست توانست من را نسبت به کامل بودن دین اسلام قانع کردن کند.
البته من علاوه بر خواندن قرآن، به کتابخانهها هم میرفتم و کتابهای عمومی در مورد اسلام میگرفتم تا بدانم اسلام چیست. اما هیچ کتابی به اندازه قرآن کریم کامل و جامع نبود. » خانوادهام که از اسلام چیزی نمیدانستند و با من معیت نمیکردند. دوست همعقیدهای هم نداشتم تا با کمک او با جواب سوا لاتم را به دست بیاورم. البته در این میان، از طریق اینترنت با چند مسلمان آشنا گردیدم و در مورد اسلام از آنها سوال میکردم. اما نمیتوانستم برای تبادل اطلاعات دینی بهطور مستقیم با آنها مربوط شوم.
* در این مسیر تشرف به اسلام، کسی همراه و دوست شما نبود که با مشارکت و سازگاری یکدیگر با این دین آشنا شوید؟
وقتی یقینم حتمی گردید. * پس تمام این رخدادهای زمینهای برای مسلمان شدن شما گردید. اما آن اتفاق طلایی در زندگیتان چه زمانی روی داد که شهادتین را خواندید و به دین اسلام مشرف شدید؟ هر شب در سکوت و تنهایی به تلاوت آیههای قرآن گوش میدادم. هر بار هم برایم مسلم میشد که هیچ راهی جز مسلمان شدن در زندگی آدم وجود ندارد. تا اینکه یک شب در حالی که به تلاوت آیههای سوره یس گوش میدادم، یقینم حتمی گردید که قرآن کریم و دین اسلام دفترچه راهنمای خداوند به آدم هست تا مسیر صحیح زندگی و رستگاری را به وی نشان بدهد و در نتیجه به جد تصمیم گرفتم مسلمان شوم.
در عین حال مشکلی که داشتم این بود که چون در شهر کوچکی زندگی میکردم، در اطرافم نهتنها هیچ موسسه اسلامی نبود، لکن هیچ مسلمانی هم نبود تا به کمکم بیاید و آداب مسلمانی را به من یاد بدهد…
* البته در شهرهای بزرگ چند مرکز اسلامی سنی و یک مرکز اسلامی شیعی وجود دارد که مرکز شیعی چندان فعال نبود. اما آن اتفاق طلایی در زندگیتان چه زمانی روی داد که شهادتین را خواندید و به دین اسلام مشرف شدید؟
البته آن زمان تفاوت میان شیعه و سنی را نمیدانستم و در فاز اول میخواستم مسلمان شوم و به خدای یکتا ایمان بیاورم. به این سبب با یک مرکز اسلامی در به صورت تلفنی ارتباط برقرار کردم و اظهار کردم میخواهم مسلمان شوم ولی چون در شهر دوری زندگی میکنم، نمیتوانم به آن مرکز بیایم. بدین ترتیب به صورت تلفنی شهادتین را اظهار کردم و مسلمان گردیدم.
همه این آداب را از طریق اینترنت یاد گرفتم. یعنی بر طبق آنچه در مطالب اینترنت نوشته شده بود، وضو میگرفتم و اهتمام میکردم ذکرهای نماز را حفظ نمایم و بخوانم. آنها خیلی دلخور گردیدند از اینکه من مسلمان شده بودم.
تمام هفت سالی که پس از مسلمان شدن با پدر و مادرم زندگی میکردم، آنها بشدت با کارهایم مخالفت میکردند. چون تصورشان این بود که من تحت شستشوی مغزی جای گرفتم یا دیوانه شدهام! به طور مثال وقتی روزه بودم و در ساعتهای مشخصی نباید چیزی میخوردم، پدر و مادرم دلخور میشدند و اعتراض میکردند که با این کارها مریض میشوی.
* آداب اسلامی نظیر نماز خواندن و روزه گرفتن را چگونه یاد گرفتید؟
به همین سبب من دستاویز میآوردم که اشتها ندارم یا رژیم غذایی دارم و باید کمتر غذا بخورم! تا اینکه از طریق اینترنت متوجه میشدم که وقت اذان مغرب در کشور ما رسیده و افطار میکردم. * طبیعی هست که پوششتان به عنوان یک خانم مسلمان باید تغییر میکرد.
* عکس العمل خانوادهتان چه بود؟ وقتی میدیدند نماز میخوانید یا روزه میگیرید چه برخوردی داشتند؟
با توجه به اینکه خانوادهتان با مسلمان شدن شما مشکل داشتند، چگونه مشکل حجاب را حل کردید؟سر انجام خوشبختی من از زمان کودکی و پیش از مسلمان شدن به این نوع تفریحات و یا بیبندوباری علاقهای نداشتم. تفریح موردعلاقهام شنا و شمشیربازی سنتی بود و کتاب خواندن را هم خیلی دوست داشتم. در عین فراوان اهل گردش در خیابانها نبودم. به همین سبب کمتر به سبب حجاب داشتن دچار مشکل میشدم.
* پوشیدن لباس بلند در کشور ما اشکالی ندارد اما روسری سر کردن موجب ایجاد دردسرهایی میشود. با توجه به اینکه خانوادهتان با مسلمان شدن شما مشکل داشتند، چگونه مشکل حجاب را حل کردید؟
حتی یکبار در فرودگاه دچار مشکل شدن تا اندازهای که پروازم را از دست دادم. چون پلیس فرودگاه، من را مورد بازجویی قرار داد که از کجا آمدهام و به چه سبب مسلمان شدهام و روسری سرکردهام. مسلمان شدنم موجب گردید تا شغلی را انتخاب نمایم که لباس ویژه و پوشیدهای داشت. به سبب اینکه محجبه بودم هیچ سازمان و شرکتی من را استخدام نمیکرد و کسی به من کار نمیداد.
سرانجام وادار گردیدم در یک کارخانه مواد غذایی کار کنم که لباس ویژه ای داشت که از سر تا پای من را میپوشاند و بدین ترتیب در محل کار تفاوتی با دیگر همکاران نداشتم. در عین حال با همان لباس به محل کارم تردد میکردم تا پوشیدن روسری برایم مشکلساز نشود و کسی به سبب پوشش اسلامی، به اعتقادات مسلمانیام فحش نکند. پس از مسلمان شدن، عربی را هم به مرور زمان یاد گرفتم.
* آن زمان شاغل بودید؟
از همان موقع متوجه گردیدم که ترجمه چینی و ژاپنی قرآن کریم چند مورد اشکال دارد.
*در رفت و آمدها و محل کارتان چه پوششی داشتید؟
به همین سبب همت بیشتری برای یادگیری زبان عربی داشتم. یکی از مراجع این آشنایی هم اینترنت بود. وقتی تحقیقاتم در مورد زبان عربی و دین اسلام زیادتر گردید، با مذهبهای اسلام و به ویژه شیعه و سنی آشنا گردیدم. بحثهای بین شیعیان و اهل سنت را در اینترنت میخواندم و وقتی تحقیق میکردم، متوجه میشدم شیعیان برحق می باشند.
اهلبیت علیهمالسلام نجاتم دادند
* واقعه ی شیعه شدنتان چه بود؟ به عبارت دیگر چه گردید که از میان مذهبهای اسلامی، شیعه را برگزیدید؟
برایم جالب بود که وقتی با اهل سنت ارتباط برقرار میکردم و سؤالی میپرسیدم آنها میگفتند به حرفهای شیعیان گوش نده! اما وقتی از شیعیان نکتهای میپرسیدم، میگفتند با اهل سنت هم کلام کن و خودت تصمیم بگیر که شیعه باشی یا سنی. این روشنفکری نشان میداد که شیعیان ابایی از مناظره و تحقیق ندارند. نکته دیگری که در تشرفم به مذهب تشیع تاثیرگذار بود، دعاها و مناجات مربوط به اهلبیت علیهمالسلام بود. از میان این دعاها متوجه گردیدم که آن بزرگان راهنمای آدم در مسیر سعادت می باشند و کسی که با آنها آشنایی نداشته باشد، ضاله میشود.
به این صورت مذهب تشیع را برگزیدم. همه چهارده معصوم علیهمالسلام را دوست دارم.
*چطور؟
اما از میان آنها، حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها اثرگذاری بیشتری بر زندگی من داشته هست. حتی نام خودم را پس از مسلمان شدن، «فاطمه» گذاشتهام. * آن طور که ما میدانیم شما چند سالی پس از مسلمان شدن، با یک جوان مسلمان ایرانی ازدواج کردید. چگونه گردید که با وی آشنا شدید و به ایران عزیمت کردید؟ درست هست؛ پس از اینکه مسلمان گردیدم همچنان به تحقیقاتم در حوزه دین ادامه میدادم. در یکی از نشست ها سوال اسلامی با وی آشنا گردیدم.
* در میان امامان معصوم علیهمالسلام با کدامیک زیادتر از بقیه ارتباط ایجاد کردی؟ و یا کدامیک اثرگذاری بیشتری در زندگی شما داشته هست؟
* آقای ابراهیم نژاد! خوب هست این ماجرا را از شما جویا شویم. همان طور که همسرم اشاره کرد، من در یکی از سایتهای اسلامی عضو بودم تا به پرسشهای کسانی که در مورد اسلام و مذهب تشیع تحقیق میکردند، در حد توان جواب بدهم و یا منابعی را به آنها معرفی کنم تا بتوانند جواب پرسشهایشان را به دست بیاورند. همسرم هم آن زمان یکی از افرادی بود که در این سایت عضو شده بود و در مورد دین اسلام و مذهب تشیع تحقیق میکرد.
* این سوال و پاسخها باب آشنایی را میان ما باز کرد. چگونه گردید که با وی آشنا شدید و به ایران عزیمت کردید؟
چند روز بعد که متوجه گردیدم جدیدا مسلمان شده، چند کتاب همراه با قرآن کریم و سجاده و مهر و تربت کربلا را برایش فرستادم. سرانجام این ارتباط مناظرهای و مذهبی حدود هفت سال زمان برد و ما نتوانسته بود یکدیگر را از نزدیک نگاه کنیم و منحصرا تصویری از هم دیده بودیم.
* اما در طول این هفت سال متوجه گردیدیم که با هم همفکر و همعقیده هستیم.
به همین سبب تصمیم به ازدواج گرفتیم. تا اینکه همسرم پس از هفت سال به ایران آمد و با مهریه یک سکه طلا با هم ازدواج کردیم. میخواستم مهریهام به نیت وحدانیت خدا باشد و به همین سبب منحصرا یک سکه طلا برای مهریه برگزیدم. آن یک سکه را هم همسرم بر سفره عقد پرداخت نمود و من با فروختن آن، چند ابزار برای خانهمان خریدم.
این کار را هم از حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها یاد گرفتم و میخواستم مهریهام به اندازهای باشد که همسرم برای تهیه آن به زحمت نیفتد. در عین حال میخواستم با پول آن مهریه، وسایل زندگی خودمان را تهیه کنم. البته این وسایل فراوان نیست اما همان چند ابزار را هر وقت میبینم فکر میکنم که هدیهای از جانب حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها هست که به زندگی ما برکت میبخشد. * اکنون که صحبت به مباحث اقتصادی کشیده گردید، خوب هست نظرتان را در مورد اقتصاد مقاومتی جمهوری اسلامی ایران بدانیم.
* خانم هوشینو! به چه سبب یک سکه طلا؟
من، شخصاً عزم ویژهای نسبت به مقام معظم رهبری دارم و همین که در ایران اسلامی و زیر سایه وی زندگی میکنم خدا را سپاس میکنم. در عین حال حساسیت زیادی هم دارم که موقع خرید کردن حتماً اجناس ایرانی بخرم.
*چطور؟ به هر حال شما خودتان هم ژاپنی هستید و اجناس ژاپنی هم در ایران به فروش رسیده میشود. به چه سبب و چگونه به خرید ایرانی حساسیت دارید؟من مسلمان گردیدم و به همین سبب از ژاپن به ایران کوچ کردم. بیشتر ایرانیها مسلمان می باشند و به همین سبب دوست دارم از مسلمین خرید کنم تا به اقتصاد کشور اسلامی کمکی کرده باشم.
به عنوان مسلمان ژاپنی کالای ایرانی میخرم، نه بیگانه
*
* به چه سبب و چگونه به خرید ایرانی حساسیت دارید؟
انتهاء پیام/