پیامدهای منفی قحطی و گرانی برای کشورهای بیگانه بروز قحطی برای کشورهای بیگانه و منفعت های آنان در ایران، تبعات منفی نیز داشت. شاید مهمترین عواقب ناخوشایند قحطی برای این کشورها، رکود دادوستد در بازارهای ایران و به فروش نرسیدن کالاهای وارداتی بود. اما قحطی نتیجه های دیگری هم داشت که علت ساز ناخرسندی […]

 

پیامدهای منفی قحطی و گرانی برای کشورهای بیگانه

بروز قحطی برای کشورهای بیگانه و منفعت های آنان در ایران، تبعات منفی نیز داشت. شاید مهمترین عواقب ناخوشایند قحطی برای این کشورها، رکود دادوستد در بازارهای ایران و به فروش نرسیدن کالاهای وارداتی بود. اما قحطی نتیجه های دیگری هم داشت که علت ساز ناخرسندی این کشورها می گردید.

ممنوعیت صادرات غله

ممنوعیت صادرات غلهیکی از این تبعات، ممنوعیت صادرات غله ایران در ایام قحطی بود. هم روس ها و هم انگلیسی ها خریدار غله ایران بودند. وزن غله ای که تجار انگلیسی در سال های بسیاری از خلیج فارس صادر می کردند، به ۴هزار تن می رسید. در سال ۱۸۶۹م/۱۲۸۶ق، یعنی یک سال پیش از قحطی بزرگ، هزار و ۲۴۸ تن غله فقط به بمبئی صادر گردید (اوکازاکی، ۱۳۶۵: ۳۵).

روس ها نیز مقادیر درخور توجهی غله از آذربایجان و خراسان وارد می کردند؛ اما با پدیدارشدن اولین علامت های قحطی، حکومت مرکزی فرمان هایی مبنی بر ممنوعیت صادرات غله از شمال و جنوب صادر می کرد. این دستورها به آگاهی سفارتخانه های بیگانه نیز می رسید. در صفر۱۲۹۶/۱۸۷۹م، میرزاحسین خان سپهسالار در تلگرافی به معتمدالدوله، حاکم فارس، اعلام نمود که «عمل صادر کردن ارزاق و مأکولات به صورت عمومی از طرف دولت بر علیه ممنوع و قدغن اکید هست… در اینجا به سفارت ها همه اعلام گردیده است» (بیانی، ۱۳۷۵: ۴/۳۹).

خریدار گندم منطقه های جنوبی انگلیسی ها بودند؛ اما سپهسالار در جمادی الثانی همین سال، در نامه ای به ولیعهد، صادر کردن گندم آذربایجان را هم ممنوع کرد؛ یعنی گندمی که به روسیه ارسال می گردید: «… با اغتشاشی که در نان شهر و کمیابی غله مسبوق خاطر مبارک هست و با منعی که در این مورد از حمل به خارجه موکّداً قطعی نموده اند ابداً صلاحیت ندارد که احدی غلّه حمل نماید» (طاهراحمدی، ۱۳۷۰: ۴۱۱).

  منع صادرات در مواقع مکرر با اعتراض دولت های انگلستان و روسیه رو به رو می گردید. در سال ۱۸۷۵م/۱۲۹۲قمری، با منع صادرات غله از بوشهر، کنسول انگلستان به دولت ایران معترض بود؛ چون تجار انگلیسی برای حمل غله کشتی هایی را کرایه کرده بودند و اکنون با چنین ممنوعیتی متضرر می گردیدند (عیسوی، ۱۳۶۲: ۱۱۵).

روس ها نیز منع صادرات غله را برنمی تابیدند. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه در روزنامه خاطرات خود نوشته هست: «حکم گردید از قوچان و بجنورد من بعد حمل غله به خاک روس نشود. ندانستم به چه سبب این حکم را فرمودند. درصورتی که سالی متجاوز از دویست هزار تومان منفعت رعیت ایران هست. از کجا آشکار هست این حکم مجرا شود. جز اینکه بغض تازه برای خودشان ایجاد نمودند که در موقع روس ها آسیب وارد خواهند آورد» (اعتمادالسلطنه، ۱۳۷۱: ۲۴۷).

در سال ۱۲۹۶ق/۱۸۷۹م، علی رغم ممنوعیت صادرات، هنگامی که وزیرمختار روس از سپهسالار تقاضای هزار خروار گندم برای قفقاز کرد، سپهسالار به دست وپا افتاد تا علی رغم کم بودن در آذربایجان، این غله به دست روس ها برسد. او به ولیعهد درج کرد: «جناب وزیرمختار روس یک هزار خروار گندم خواهش کردند که برای قفقاز بخرند. بنده به ملاحظه بسیاری تبریز وعده دادم.

وی هم به نواب جانشین وعده داده اند. اکنون حضرت والا مرقوم می فرمایند که اگر مردم این فقره را بشنوند قحطی خواهد گردید و در مرند خرواری پنجاه تومان هست. چنین واقع شده که بنده پیش وزیرمختار و وزیرمختار پیش جانشین از خلف وعده خجل می گردیم. باید همت بزرگ حضرت والا ما را از خجالت بیرون آورد».

ولیعهد در جواب سپهسالار، کمیابی و گرانی خارق العاده گندم را در آذربایجان دیگربار متذکر گردید: «… خیلی عجیب هست از شما که چنین سخنی می گویید. روز گذشته عریضه از مرند نوشته اند که مردم از گرسنگی داد می کنند… چه می گویید؟ به چه سبب وقتی وعده می دهید از من سوال نمی کنید؟ خیلی عجب هست از شما که وضعیت و حال مملکت خود را نمی دانید. من خدا نیستم که غله بیافرینم».

اما در انتهاء مشخص می شود که او نیز به صلاح نمی داند روس ها را از خود ناامید کند: «مع هذا تا اکنون هر چه ممکن بوده هست از طرف اردبیل و قراجه داغ و سایر برده اند. دو مرتبه هم هرگاه ممکن شود به نمک قبله عالم روحنا فداه مضایقه ندارم. حالت من را هم دانسته اید که چقدر رعایت دول متحابه را دارم» (طاهراحمدی، ۱۳۷۰: ۶۸۳).

بی توجهی انگلیسی ها و روس ها به منع صادرات در ایام قحطی، با واکنش های سخت مردمی روبه رو  می گردید.

در ژوئن۱۸۷۰/۱۲۸۷ق، یعنی سال شروع قحطی بزرگ، مردم بوشهر به تجارتخانه ای انگلیسی که گندم صادر می کرد، حمله کردند و جلوی بارگیری را گرفتند. پس از این واقعه آلیسون، سفیر انگلستان در ایران، وادار گردید به نماینده سیاسی حکومت هند در بوشهر فرمان دهد که از آن تجارتخانه بخواهد گندم ها را به نرخ عادله به مردم به فروش برسانند (اوکازاکی، ۱۳۶۵: ۳۱).

در جمادی الثانی۱۲۹۷/۱۸۸۰م نیز، مردم استرآباد روس هایی را که قصد صادر کردن گندم از این ولایت داشتند، تهدید به قتل کردند و حتی دولت را از تنبیه کسانی که در پیشین به این عمل روس ها اعتراض کرده بودند، بر حذر داشتند. کنسول روسیه در تلگرافی به سپهسالار درج کرد: «مقصرین بارفروش ساری گفته اند اگر دست به حمل غله بزنند یا بخواهند اشخاصی را که سابقاً تقصیر نموده اند دریافت کنند جمیع رعایای روس را به قتل خواهیم رساند» (صفایی، ۱۳۵۴: ۶۳).

ب. ناامنی

ناامنیناامنی نیز یکی از پیامدهای منفی قحطی ها برای اتباع بیگانه بود. در زمان قحطی سال ۱۲۸۸ق/۱۸۷۱م، در تلگرافی که حکومت شیراز به تهران ارسال کرده، به سرقت ایلات اشاره شده هست: «حالا که از پریشانی و گرسنگی، کل ایلات در کوه و صحرا متفرق شده اند، چه طور می شود که خلافی نکنند» (دانشگاه تهران، ف۳۱۲، سند۰۰۷۶). میرزایوسف خان مستوفی الممالک نیز به پادشاه درج کرد: «از جهت بی آذوقگی، قحطی در ولایات و بلوکات حاصل شده از قتل و به قتل رسیدن به جهت تحصیل روزی باک ندارند» (دانشگاه تهران، ف۳۷۱۲، سند۱۶۴).

  ناامنی هایی که در دوره های قحطی و گرانی در کشور ایجاد می گردید، بیگانه ها را نیز تهدید می کرد. این نبود امنیت هم برای کارکنان سفارتخانه ها و خطوط تلگراف دردسرساز بود و هم برای کاروان های تجارتی بازرگانان بیگانه.

در جریان بلواهایی که بر سر بحران نان شکل می گرفت، مردم چندین بار تلگرافخانه های انگلیسی را تصرف کردند و کارکنان آنان را به گروگان گرفتند. در بلوای نان سال ۱۳۱۰ق/۱۸۹۳م در شیراز، نظام السلطنه درج کرد: «این مردم هم تلگرافچی انگلستان را در عمارت تلگرافخانه که دیوانخانه وکیلی هست و بالاخره استحکام هست حبس کرده بودند و اجازه خارج شدن نمی دادند» (نظام مافی، ۱۳۸۳: ۱/۱۵۷).

نگرانی سفارت انگلستان از تهدید جانی کارکنان انگلیسی به حدی بود که خواستار حل فوری مساله و پذیرفتن شرایط مردم از طرف حکومت مرکزی بودند (نظام مافی، ۱۳۸۳: ۱/۱۵۹).

در شهر قم نیز در شروع قحطی بزرگ و در سال ۱۲۸۷ق/۱۸۷۰م، مردم تلگراف خانه انگلستان را تصرف کردند. چارلزلین (Charles Lean)، ریاست تلگرافخانه، به ریاست خود در تهران گزارش داد: «بعدازظهر امروز نزدیک به دوهزار زن و مرد تلگرافخانه را گرد گرفتند و در غیاب ریاست، تلگرافچی را وادار کردند تا شکوائیه آنان را برای پادشاه تلگراف کند و اظهار می کردند تا جوابی نگیرند تلگرافخانه را ترک نخواهند کرد» (گرنی، ۱۳۸۸: ۵۱).

در جریان قحطی سال ۱۲۷۷ق/۱۸۶۰م، سفیر پروس از پراکندن شایعه هایی در تهران اطلاع داد که بیگانه ها را عامل قحطی معرفی کرده بودند و همین امر، جان فرنگی ها را به خطر انداخته بود: «به مردم گفته شده بود که خارجیان در این امر دخیل بوده اند و همه این بدبختی ها و فلاکتی که دامنگیر مردم شده، نتیجه وجود فرنگی ها در کشور و پشتیبانی پادشاه از آن هاست و اگر فرنگی ها بروند و ایران را به حال خود بگذارند همه چیز رو به راه خواهد گردید. ازاین رو زمینه برای حمله به اروپاییان فراهم شده بود و تنها با جرقه ای احتمال داشت منفجر شدن صورت گیرد و مردم اروپاییان را مورد حمله قرار دهند» (بروگش، ۱۳۷۳: ۲/۶۰۸).

سفیر حتی از ایمن نبودن کارکنان محلی سفارتخانه ها نوشته هست: «نوکران سفارت ها که برای تهیه نان جلوی نانوایی ها می رفتند غالباً از طرف مردم مورد حمله واقع می گردیدند و آماج توهین و ناسزا می گردیدند و به آنان اظهار می کردند به چه سبب به یک مشت سگ نجس فرنگی خدمت می کنند… سخن ها و دشنام های مردم که بیانگر از بدبینی و انزجار آنان نسبت به بیگانه هاست به منزله زنگ خطری برای همه اروپاییان محسوب می گردد که مردم با کوچک ترین اشاره روحانیون و ملاها آنان را مورد حمله قرار داده و همه را از بین می برند» (بروگش، ۱۳۷۳: ۲/۶۱۲).

ناامنی نه فقط اتباع بیگانه را در ایران تهدید می کرد، لکن بعضی منطقه های مرزی کشورهای روسیه و عثمانی نیز با هجوم ایلات قحطی زده ایران رو به رو می گردیدند. وزیرمختار روس در اعتراض به ناامنی مرز مغان و حمله های ایل شاهسون به آن سوی مرز، نامه تندی به میرزاحسین خان سپهسالار درج کرد. سپهسالار در کنار پذیرش این حوادث، اعتقاد داشت که وزیرمختار اغراق کرده هست و به پادشاه درج کرد: «ایلات شاهسون سال کنونی به وسیله غلای خارق العاده و برف و زمستان سخت و شدید خراب و مفلوک گردیدند؛ اما حالت شرارت آنان به این درجات با اهمیت که مأمور سرحدی روس می نویسد نباید باشد» (صفایی، ۱۳۵۶: ۵۱).

ایلات کرد نیز در ایام قحطی و گرسنگی منطقه های مرزی عثمانی را تهدید می کردند. پادشاه در این باره به سپهسالار درج کرد: «… در فقره هرزگی اکراد در سرحد خوی و ماکو به علاوه گرسنگی و قحطی خوب نیست باید چاره کرد» (صفایی، ۱۳۵۴: ۱۳۲).

ج. شیوع مریضی های واگیردار

شیوع مریضی های واگیرداربیماری های واگیردار، به خصوص وبا که پس از هر قحطی در ایران فراگیر می گردید، کشورهای همسایه را نیز دچار واهمه می کرد. در قحطی سال ۱۲۷۷ق/۱۸۶۰م، بوشهر نیز در فراروی شیوع وبا جای گرفت و نمایندگی سیاسی انگلستان اعضای این نمایندگی و خانواده های آنان را به قشم جابه جا کرد؛ اما نگرانی مقام های انگلیسی در هند انتهاء نیافت؛ چون ممکن بود کشتی ها وبا را از بوشهر به هندوستان جابه جا کنند. در قحطی سال ۱۲۸۸قمری/۱۸۷۱میلادی نگرانی انگلیسی ها مضاعف گردید. از منظر پزشکان اروپایی، ایران به خاطر واقع شدن قحطی های مکرر، با استعداد شیوع مریضی های واگیر بود (برومند، ۱۳۸۱: ۲۷۵).

  در صفر۱۲۸۹/۱۸۷۲م، روزنامه ایران از «نگرانی دولت عثمانی از شیوع مریضی های واگیر در ایران پس از قحطی» درج کرد و جواب دکتر تولوزان را به این نگرانی درج کرد: «قحط و غلا که علت هلاک ضعفا بود روی به اختتام گذاشته، ناخوشی وبا پنج ماه تمام هست که در هیچ نقطه این مملکت بروز نکرده است» (ایران، ۷صفر۱۲۸۹: ۸۶). اما دولت عثمانی مرز خود را با ایران بست و از رفت و آمد مسافران و تجار جلوگیری نمود. تصمیمی که لطمه های زیادی را به تجار تبریز وارد کرد.

د. رکود اقتصادی

رکود اقتصادیشاید رکود اقتصادی که در ایام قحطی کشور را فرا می گرفت، بیشتر از همه تبعات ذکرشده، کشورهای بیگانه را دلواپس می کرد. این کشورها که با بهره برداری از تعرفه های اندک گمرکی، موفق شده بودند کالاهای خود به خصوص منسوجات را وارد ایران کنند و با از پا انداختن صنعت نساجی ایران یکه تاز میدان شوند، در روزهای قحطی، با بازارهای سوت و کور و تهی رو به رو می گردیدند.

  مردمی که تنها در تفکر سیرکردن شکم های خود بودند و پولی در بساط نداشتند تا خرج کالاهای فرنگی کنند. جونز، کنسول انگلستان در تبریز، در سال ۱۸۷۱م/۱۲۸۸ق به وزارت خارجه کشور خود درج کرد: «قحطی هنوز در ایالات جنوبی و شرقی بیداد می کند… با تلفاتی که به جمعیت روستایی وارد آورده موجبات توقف فعالیت های تجاری در سرتاسر مملکت شده هست. احتمال بهبود وضعیت تا چندین سال دیگر هم وجود ندارد» (سیف، ۱۳۷۳: ۲۶۵).

میرزاحسین خان سپهسالار در ذی حجه  ۱۲۸۹/۱۸۷۲م به پادشاه درج کرد: «پارسال از هر ده دکان دو دکان باز و هشت دکان مسدود بود. آن دو دکان دو مرتبه هم با نهایت تحیر نشسته بود و مشتری وجود نداشت» (طاهراحمدی، ۱۳۷۰: ۸۶). ماهوت های فرنگی از قربانیان کلیدی این بازار راکد و کساد بودند. حاج محمدحسن امین  الضرب در ذی قعده۱۲۸۷/۱۸۷۰م یعنی هنگامی که قحطی شروع شده بود، اما هنوز به اوج خود نرسیده بود، درج کرد: «یک دکان ماهوت فروشی و یک حجره ماهوت فروشی داریم که در این دو جا هم به قدر شش- هفت هزار تومان ماهوت داده ام. هفته ای صد تومان از مطالبات این سه حجره کارسازی نمی شود. مال فرنگ روز به روز و ساعت به ساعت در تنزل است» (افشار، ۱۳۸۱: ۱۷۹).

حاج محمدحسن از ارسال حریرهای فرنگی که نماینده او در استانبول، یعنی حاج ابوالقاسم اصفهانی، ارسال می کرد، عصبانی می گردید: «به طوری کسادی هست که یک نفر خریدار در بازار به هم نمی رسد. همه مردم در فکر نان می باشند. پول از میان دست و پای مردم به شکلی برچیده شده که یک شاهی از هیچ سمتی نمی شود کارسازی نمود. با این حال پس از رسیدن ده صندوق حریر به اهتمام تمام درج کردم البته دیگر یک پول خرید حریر نکنید… یازده صندوق دیگر خرید کرده اید و فرستاده اید… این ها هم برسد باید مزید بر علت در گوشه انبار بخوابد» (افشار، ۱۳۸۱: ۲۱۶).

بهره برداری اقتصادی کشورهای همسایه از کوچ قحطی زدگان

پدیده کوچ که در قحطی ها رخ می داد، انتقال نیروی کار را به خارج از مرزها باعث می گردید. این امر پیشامدی بود که کشورهای همسایه از آن استقبال می کردند و بستری را فراهم می آوردند که مهاجران ایرانی در تفکر برگشت نباشند. در قحطی سال۱۲۸۸ق/۱۸۷۱م، جمعیت چشمگیری از اهالی شوشتر و دزفول راهی عثمانی گردیدند. میرزاعبدالغفار نجم الدوله در سفرنامه خوزستان نوشته هست: «حالا به قدر خمس از عمارات [شوشتر] فراوان باقی نیست لکن کمتر از خمس و عمده در سال مجاعه متواری شده اند و پیش از آن نیز در سال طاعون. اکنون عمده اهل شوشتر و دزفول در بلاد عثمانی پراکنده اند» (نجم الدوله، ۱۳۴۲: ۲۶).

  او پس از آن در مورد کوشش عثمانی برای ساکن کردن این آوارگان و تشویق آنان به ماندن در آن منطقه های آورده هست: «این محل [العماره] چند پارسال مرداب کثیفی بود جای ایل گاومیشی. عثمانی [آنجا را] نقطه معتبری دید. مشغول آبادی آن گردید. با مردم بنای خوش سلوکی و مدارا نهاده، رعایای متواری ایران به تدریج در آنجا جمع می آمدند؛ خاصه اهل دزفول که اقلا هزار باب خانه در آنجا دارند» (نجم الدوله، ۱۳۴۲: ۲۶). العماره با حضور این مهاجران رو به آبادی و ترقی می گذارد. نجم الدوله نوشته هست: «حال اینجا شهر معتبری هست و گمرک سهلی در آنجا قرار داده، بنابراین زیادتر اجناس و امتعه عربستان و خوزستان از غله و پشم و پنبه و غیره از آن راه وارد شط العرب می شود. هکذا اجناس و امتعه خارجه از آن راه وارد ملک خوزستان می شود و هر سال مراجع کلی عاید دولت عثمانی می شود» (نجم الدوله، ۱۳۴۲: ۲۷).

در قحطی سال ۱۲۹۶ق/۱۸۷۹م نیز، بعضی ایلات کرد از مرز عثمانی گذشتند و در سرزمین های تحت حاکمیت آن کشور ساکن گردیدند. ناصرالدین پادشاه با شنیدن این خبر بسیار عصبانی گردید. از بیان او پیداست که عثمانی ها در برگرداندن ایل جلالی تعلل کرده و مایل به برگشت آنان نداشته اند. پادشاه به سپهسالار نوشته هست: «حالا جلالی رفته هست. باید اهتمام و توصیه در عودت آنان بالاخره دشواری از طرف دولت بشود و شل گرفته نشود. اینکه تیمورپاشا می نویسد باید آنان را امیدوار کرد و آورد و گرسنه می باشند و غیره و غیره، تبیین نکرده هست که دولت چه اقدام نماید» (صفایی، ۱۳۵۴: ۱۳۲).

در قحطی سال ۱۲۸۸ق/۱۸۷۱م، گروهی از مهاجرانی که از منطقه های مرکزی ایران راهی ولایت های شمالی شده بودند، راهشان را به طرف شمال دنبال کردند و به روسیه رفتند. این اشخاص به صورت کارگر روزمزد در صنعت های روسیه، بویژه صنعت های نفت باکو، مشغول به کار گردیدند. بدین ترتیب، اضافی کار و بهره وری آنان به روسیه انتقال یافت (سیف، ۱۳۸۷: ۲۱۹).

نتیجه

گرانی و قحطی نان افزون بر نابسامانی های جدی که در وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشور پدید می آورد، ارتباطات بیگانه ایران را نیز تهدید می کرد. بحران های نان تنزل جایگاه و منزلت حکومت قاجار را در چشم سیاستمداران بیگانه و افکار عمومی آن کشورها باعث می گردید و حتی تجار بیگانه را از سرمایه گذاری در ایران منصرف می کرد. قحطی و گرانی علت می گردید که نفوذ این کشورها در میان لایه های متفاوت جامعه ایران افزایش یابد.

این نفوذ از طرفی با کمک های آدم دوستانه این کشورها به قحطی زدگان پهنه می یافت و از طرفی، معلول پناهنده شدن مردم به سفارتخانه ها و واسطه قراردادن سفرا برای مذاکره با حکومت بود. تحرک وسیع میسیونرهای مذهبی در ایام قحطی و بهره برداری از جلب اعتماد مردم در سال های پس از قحطی، نشانه دیگری از اثرگذاری فعالیت اروپاییان در بحران های نان، در اذهان توده های ایرانی بود.

به نظر می آید که قحطی و گرانی در ایران، ضررها و منفعت های  اقتصادی متنوعی را برای کشورهای بیگانه درپی داشت. از طرفی رکود دادوستد در بازارهای ایران و گسترش فقر باعث می گردید که فروش کالاهای اروپایی به دست کم برسد و از سوی دیگر، ممنوعیت صادرات غلات از ایران باعث آسیب تجار بیگانه می گردید.

ناامنی های موجود در کشور هم فعالیت تجاری بازرگانان بیگانه را محدود می کرد؛ اما کوچ تجار ایرانی در ایام قحطی به کشورهای همسایه، خوشحالی این کشورها را درپی داشت. مهاجران گرسنه به عنوان نیروی کار وارد این کشورها می گردیدند. کوچ ایلات نیز که دارای نیروی بالقوه نظامی بودند، خشنودی کشورهای همسایه را باعث می گردید.    

مراجع

.     .

. اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، (۱۳۷۱)، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، به کوشش ایرج افشار، چ۴، تهران: امیرکبیر.

. افشار ، ایرج، (۱۳۸۱)، سندهای تجارت ایران، با مشارکت اصغر مهدوی، تهران: علمی و فرهنگی.

. امانت، عباس، (۱۳۸۵)، قبله عالم، ترجمه حسن کامشاد، چ۳، تهران: کارنامه.

. بروگش، هینریش، (۱۳۷۳)، سفری به دربار سلطان صاحبقران، ترجمه حسین کردبچه، ج۱و۲، تهران: علمی و فرهنگی.

. برومند، صفورا، (۱۳۸۱)، سر کنسولگری بریتانیا در بوشهر، تهران: وزارت امورخارجه.

. بیانی، خان بابا، (۱۳۷۵)، پنجاه سال تاریخ ناصری، ج۴، تهران: علم.

. رایت، سردنیس، (۱۳۸۳)، انگلیسیان در ایران، ترجمه غلامحسین صدری افشار تهران: اختران.

. سایکس، سرپرسی، (۱۳۳۶)، سفرنامه سرپرسی سایکس؛ ده هزار مایل در ایران، ترجمه حسین سعادت نوری، چ۲، تهران: ابن سینا.

. سرنا، کارلا، (۱۳۶۲)، آدم ها و آیین ها، ترجمه علی اصغر سعیدی، تهران: زائران.

. ـــــــــــ، (۱۳۸۷)، سیف، احمد، (۱۳۷۳)، اقتصاد ایران در قرن نوزدهم، تهران: چشمه.

. ـــــــــــ، (۱۳۸۷)، قرن مفقود شده، تهران: نی.

. ــــــــــــــ، (۱۳۵۶)، صفایی، ابراهیم، (۱۳۵۴)، برگ های تاریخ، تهران: توس.

. ــــــــــــــ، (۱۳۵۶)، سندهای نویافته، تهران: بابک.

. طاهراحمدی، محمود، (۱۳۷۰)، تلگرافات عصر سپهسالار، تهران: سازمان سندهای ملی ایران.

. عباسی، محمدرضا، (۱۳۷۲)، حکومت سایه ها، تهران: سازمان سندهای ملی ایران.

. عیسوی، چارلز، (۱۳۶۲)، تاریخ اقتصادی ایران، ترجمه یعقوب آژند، تهران: گستره.

. گرنی، جان و منصور صفت گل، (۱۳۸۸) شهر قم در قحطی بزرگ، اول، شهر قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی.

. ملک آرا، عباس میرزا، (۱۳۵۲)، توصیف حال عباس میرزا ملک آرا، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران: انجمن آثار ملی.

. ممتحن الدوله شقاقی، میرزامهدی خان، (۱۳۶۲)، خاطرات ممتحن الدوله، به کوشش حسینقلی خانشقاقی، تهران: فردوسی.

. نجم الدوله، میرزاعبدالغفار، (۱۳۴۲) سفرنامه خوزستان، به کوشش سیدمحمد دبیرسیاقی، تهران: علمی.

. نظام مافی، معصومه و دیگران، (۱۳۸۳)، خاطرات و سندهای حسینقلی خان نظام السلطنه، تهران: تاریخ.

. ویشارد، جان، (۱۳۶۳)، بیست سال در ایران، ترجمه علی پیرنیا، تهران: نوین.

. جی، (۱۳۶۸)، ایران در یک قرن پیش، ترجمه غلامحسین قراگوزلو، تهران: اقبال.

ییت، چارلز ادوارد، (۱۳۶۵)، خراسان و سیستان، ترجمه قدرت الله روشنی زعفرانلو و مهرداد رهبری، تهران: یزدان. مقاله

.

. اوکازاکی، شوکو، (فروردین- خرداد ۱۳۶۵)، «قحطی بزرگ ۱۲۸۸ قمری در ایران»، آینده، س۱۲، ش۱تا۳ ، ص۲۸تا۴۱٫

ناطق، هما، (۱۳۸۳)، «قحطی ۱۲۸۸ در سندهای امین الضرب»، حدیث عشق، گردآورنده نادر مطلبی کاشانی، ، کتابخانه مجلس شورای اسلامی، ص۵۴۳-۵۷۶٫ روزنامه

. روزنامه.

. ــــــــــــ، روزنامه ایران، بیست وپنجم رمضان۱۲۸۸، ش۵۶٫

. ـــــــــــ، ــــــــــــ، نهم جمادی الاولی۱۲۸۸، ش۲۷٫  

. ـــــــــــ، ـــــــــــ، هفتم صفر۱۲۸۹، ش۸۶٫

  . سندهای

. ـــــــــــ، یازدهم ذی قعده۱۲۸۸، ش۶۷٫

. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، سندهای.

کتابخانه مرکزی و مرکز سندهای دانشگاه تهران، عرایض و نوشتجات دولتی، میکروفیلم شماره۳۷۱۲، سند شماره۰۰۷۶٫ کتاب های لاتین

. Basset, James, (1886), Persia, The Land of The Imams: London.

. Burrell, r.m, (1997) ,  Iran Political Diaries,  Vol 1: London.

. Eastwick, E,(1864) , Journal of a diplomat,s, Three Years Residence In Persia, 2 Vols: London.

. Goldsmid, ed, (1876),  Eastern Persia: London.

. Waterfield. Robin, E, (1973), Christians In Persia: London, George Allen & Unwin.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، عرایض و نوشتجات دولتی، میکروفیلم شماره۳۷۱۲، سند شماره۰۱۶۴٫ روزنامه ها

. Willington Independent, 17october1872.

. Auckland star, 13June1872

نویسندگان:

مهدی میرکیایی: دانشگاه تهران 

داریوش رحمانیان

فصلنامه پژوهشهای تاریخی بهار ۱۳۹۶

انتهای متن/