به گزارش پایگاه خبری،فرهنگی شهرکریمه به نقل از مشرق؛ متنی که در ادامه می آید، برشی از کتاب” کالک های خاکی”؛ متنی که در ادامه می آید، برشی از کتاب” کالک های خاکی”؛ روایت سردارمحمدعلی (عزیز) جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران  و دانشجوی مسلمان پیرو خط امام درسال ۱۳۵۸  از تسخیر لانه جاسوسی هست که […]

به گزارش پایگاه خبری،فرهنگی شهرکریمه به نقل از مشرق؛ متنی که در ادامه می آید، برشی از کتاب” کالک های خاکی”؛ متنی که در ادامه می آید، برشی از کتاب” کالک های خاکی”؛ روایت سردارمحمدعلی (عزیز) جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران  و دانشجوی مسلمان پیرو خط امام درسال ۱۳۵۸  از تسخیر لانه جاسوسی هست که این واقعه تاریخی را در ابعاد متفاوت – از زمینه های تسخیر تا دانشجوهای حاضر و اختلافات پس از ان – روایت کرده هست.

زمینه های تسخیرلانه جاسوسی

از نگرانیهای مردم انقلابی به ویژه بچه مسلمان ها (چه دانشگاهی و چه غیر دانشگاهی) در آن روزها (در سال ۱۳۵۸) بروز آثار سوء متاثر از حاکمیت لیبرال ها در سطح کشور و جامعه و سیطرۀ انحصارطلبانۀ آنان در بدنۀ دولت موقت بود. اتفاقات و حوادث تکان دهندۀ استان های کردستان و کرمانشاه و آذربایجان غربی و به ویژه غائلۀ خلق ترکمن به خوبی نمایش داد که دولت موقت صلاحیت حضور در راس قوۀ مجریۀ کشور را ندارد. فجایعی که در این منطقه های به لحاظ خیانت هیئت های اعزامی دولت موقت به وجود آمد و موجبات تداوم ناامنی و کشتن عام تعداد زیادی از پاسداران انقلاب و ارتشیان را فراهم کرد نگرانی ها را بین وفاداران به انقلاب روز به روز افزایش می داد.

همزمان با این اتفاقات، حضور مهندس بازرگان، نخست وزیر دولت موقت، و دکتر ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه، این دولت، در جشن های سالگرد برتری انقلاب الجزایر و انتشار خبر ملاقات محرمانه این آقایان با دکتر برژینسکی، مشاور امنیت ملی ریاست جمهور آمریکا، که در حاشیه آن جشنها انجام گرفت نگرانیهایی را در محافل دانشجویی طرفدار انقلاب به وجود آورد. آنان اظهار می کردند که نکند دولت موقت قصد دارد با آمریکا سازش کند؛ همان آمریکایی که کاپیتولاسیتون ننگین را به ملت ما تحمیل کرد اماممان را به مدت چهارده سال به تعبید فرستاد، تا لحظۀ آخر از رژیم پهلوی پشتیبانی کرد و بعد از انقلاب به پادشاه فراری ایران پناه داد، همان آمریکایی که دارایی های ملت ایران را در بانک هایش بلوکه کرد؛ تعهدها و قراردادهای نظامی خودش با ایران را یکطرفه ملغی نمود به ضد انقلابیون و گروه های آن هایی که در کردستان بلوچستان و گنبد دستشان به خون جوانان این مرز و بوم آلوده شد همه رقم پشتیبانی تبلیغاتی و مالی را عرضه می داد. همین دغدغه های منطقی دانشجوهای مؤمن به آرمان های حضرت امام را واداشت تا در اعتراض به کارهای حکومت آقای بازرگان و جنایت های آمریکا دست به تحرکاتی بزنند. براین اساس در هفتۀ اول آبان ماه ماه ۱۳۵۸، نشستی با اهمیت، با محوریت انجمن اسلامی دانشگاه تهران، که مسئولیتش برعهده حبیب الله بی طرف بود، با همکاری انجمن های اسلامی دانشجویی دانشگاه تهران برگزار شد.

در آن ایام، من نماینده انجمن اسلامی دانشجوهای دانشکده هنرهای زیبا و عضو شورای سیاست گذاری انجمن اسلامی دانشجوهای دانشگاه تهران بودم. نمایندگی انجمن اسلامی دانشگاه صنعتی شریف را آقای یوسف رضا سیف اللهی برعهده داشت. غیر از این آقایان، نمایندگانی هم از طرف انجمن های اسلامی دانشجویی دانشگاه پلی تکنیک و دانشگاه علم و صنعت در جلسه حاضر بودند. بعد از چندین ساعت بحث و اظهار کرد و گو، عمده نفرات حاضر در جلسه به این نتیجه رسیدند که سر رشته زیادی از دسیسه ها و شرارت هایی که در کشور انجام می گردد. می رسد به سفارت ایالات متحده آمریکا؛ به همین علت تصمیم گرفته شد، ضمن حرکت نمادین دانشجویی، این محل به دست دانشجوهای مسلمان اشغال گردد.

خوب به علت دارم در آن جلسه، به صلاح دید حضار، قرارشد کلیۀ تمهیدات به کارگرفته گردد تا خبر این تصمیم به بیرون درز پیدا نکند، مصوبه دیگر جلسه این بودکه هرچه فوری تر شناسایی دقیقی از موقعیت سفارتخانه به طور خیلی پنهان و محرمانه انجام بگیرد. برای تحقق این امر قرارشد بچه های عضو تیم های شناسایی روزی چند بار، سوار بر طبقۀ فوقانی اتوبوس های دو طبقۀ خط میدان سپاه به میدان انقلاب، که از مقابل سفارت آمریکا گذر می کردند، محوطۀ داخل سفارت را دقیقاَ زیر نظر دریافت کنند و ضمن یادداشت ریز مشاهداتشان آنان را به مسئولین امر در انجمن اسلامی دانشگاه جابه جایی بدهند. خود من هم سوار بر موتور هوندا ۱۱۰ چند نوبت و خیابان ها و کوچه های اطراف سفارت را به خوبی شناسایی کردم.

بعد از تکمیل اطلاعات موردنیاز، تصمیم گرفته شد در نخستین مجال مناسب ایدۀ تصرف موقت سفارت آمریکا را عملی کنیم. یکی از دو نگرانی کلیدی ما به عکس العمل دولت موقت ذی ربط می شد که هرگز از طرف ریاست این دولت بر علیه حرکات اعتراضی بچه ها موضع گیری منفی علنی انجام بگیرد. نگرانی دوم ما ذی ربط می شد به اینکه هرگز جریان هایی مثل مجاهدین خلق و گروه های چپ چریکی درصف ما رخنه کنند و اعمالی را انجام دهند که هم اصالت حرکت ما را نزد امام و مردم زیر سوال ببرند و هم با اهمیت ترین گزک را به دست دولت موقت بدهند، که ضمن برخورد با بچه های ما این راه کار اعتراضی را سرکوب کنند. بعد از تکمیل مرحله شناسایی های معابر اطراف و فضای داخلی سفارتخانه، نوبت رسید به انتخاب موعد مناسب برای وارد عمل شدن بچه ها، هرکس روزی را برای اقدام پیشنهاد می کرد. دست آخر، اعضای حاضر در جلسه به اجماع رسیدند که خوب ترین موعد ۱۳ آبان ماه ماه ۱۳۵۸ هست. قراربود آن روز مردم تهران بمناسبت پانزدهمین سالگرد تبعید امام و  نخستین سالگرد کشتار محصلین از سوی رژیم پادشاه و نیز اعلام اعتراض به د خالت های آمریکا در امور داخلی ایران، راهپیمایی اعتراض آمیزی به سمت سفارتخانۀ امریکا بر پاکنند. مقرر شد ما بین مردم بُر بخوریم و به محض رسیدن به مقابل سفارت از صف مردم بیرون بزنیم و به سفارت هجوم ببریم.

صبح روز ۱۳ آبان ماه ماه، درحالیکه نم نم باران خیابان های پایتخت را خیس کرده بود سیل جمعیت مردم در خیابان طالقانی به راه افتاد. گروه های متفاوت دانشجویی هم از چندین دانشگاه تهران بین جمعیت در حرکت بودند و دست آخر در محلی نزدیک سفارت به هم پیوستند. بعد، طبق سازگاری های به عمل آمده، همگی به سمت گیت کلیدی سفارت امریکا، در تقاطع خیابان مبارزان(شهیدمفتح) – آیت الله طالقانی سرازیر گردیدیم. به محض اینکه در مقابل ورودی کلیدی سفارت قرارگرفتیم، نفرات پیشتاز تعیین شده فوری از دیوار سفارت بالا کشیدند و به داخل آن نفوذ کردند. عمدۀ دانشجوهای پیشرو از دانشکده های فنی و پزشکی بودند. شخصیت برجستۀ آن جمع شهید بزرگوارمان محسن وزوایی بود. هماهنگ شده بود که نهایت تبریزی کلیه مراحل اشغال را با دوربین سوپر ۸ خودش فیلم برداری کند. ازدحام جمعیت به حدی فراوان بود که به سادگی نمی شد مردم را کنترل نمود. من و چند تا از بچه ها ایستادیم جلوی در ورودی و دیوار انسانی تشکیل دادیم تا مانع ورود اشخاص متفرقه و ناشناس به داخل محوطۀ سفارتخانه بشویم. شاید دو سه ساعتی طول کشید تا بچه ها به همۀ بخش های اداری و غیر اداری سفارت امریکا مسلط بشوند و پرسنل آمریکایی و ایرانی شاغل در آنجا را دستگیر کنند. عمدۀ معطلی بچه ها ذی ربط می شد به بخش های اتاق راز و تله تایپ و سایر جایگاه ها فوق سری آنجا. این هم علت داشت. گارد سفارت که از اعضای سپاه تفنگداران دریایی ایالات متحده با نام اختصاری U.S.M.C گارد سفارت که از اعضای سپاه تفنگداران دریایی ایالات متحده با نام اختصاری U. بعدها متوجه گردیدیم علت مقاومت آنان خریدن مجال برای مإموران  CIA در اتاق های راز برای از کار انداختن کامپیوترها و اوراق کردن بخش مهمی از سندهای سری مأمورین ایرانی شان به مدد دستگاههای شگرف کاغذ خردکن بوده هست. C بودند بشدت مقابل بچه ها مقاومت می کردند.

بعدها متوجه گردیدیم علت مقاومت آنان خریدن مجال برای مإموران  . از قبل توافق شده بود که بچه های عمل کننده، در بیانیه های اعتراضی و کنفرانس های رسانه ای خودشان را به نام “دانشجوهای مسلمان پیرو خط امام” بالاخره خوشبختی، درنهایت بچه ها موفق گردیدند مقاومت گارد سفارت را درهم بکوبند و آن بخش ها را هم تسخیر کنند. مبحث بعدی رسانه ای کردن این حرکت دانشجویی بود. از قبل توافق شده بود که بچه های عمل کننده، در بیانیه های اعتراضی و کنفرانس های رسانه ای خودشان را به نام “دانشجوهای مسلمان پیرو خط امام” معرفی می کنند. بنابراین تقدم را در نام گذاری دادیم به عنوان دانشجوهای مسلمان؛  

این نام گذاری هم علت موجهی داشت. اولا، با عنایت به اینکه اسفند سال پیش از آن چریک های فدایی به سفارت آمریکا هجوم کرده بودند نمی خواستیم در اذهان مردم این طور تداعی گردد که بچه های ما شاخۀ دانشجویی فدایی ها می باشند.

بنابراین تقدم را در نام گذاری دادیم به عنوان دانشجوهای مسلمان؛  ثانیاَ، نام گروه ما خرجمان را از مجاهدین خلق جدا می کرد، که برخلاف حالا، آن ایام خودشان را مراتب ضد امپریالیست تر از امام می دانستند و مدعی بودند خط راستین انقلاب در انحصار سازمان آن هاست. بنابراین لازم بود روی ‹پیرو خط امام› بودن حرکت خودمان اهتمام کنیم؛ الحق هم این نام گذاری اقدامی هوشمندانه و سمبلیک بود و از همان ساعات اول تصرف سفارت محبوبیت وصف ناپذیری برای بچه ها بین اقشار متفاوت مردم به وجود آورد. به محض بازتاب خبر تصرف لانۀ جاسوسی در خبر ها ساعت ۱۴ رادیو ایران، این حرکت دانشجویی تبدیل گردد به محور توجه و ابراز محبت های بی غل و غش توده های مردم کشور. از آن با اهمیت تر این بود که باخبر گردیدیم حضرت امام هم این اقدام را تأیید و پشتیبانی کرده و فرموده: «خوب جایی را گرفته اید. آنجا را ول نکنید» با اهمیت تر از این ها تعبیری بود که امام خمینی از حرکت ما داشت. وی از تسخیر لانۀ جاسوسی آمریکا با عنوان «انقلابی بزرگ تر از انقلاب اول» یاد نمود.

لیبرال ها می روند

نقطۀ مقابل، همان طور که خودمان هم پیش بینی می نمودیم موضع ریاست دولت موقت و احزاب و گروهای سیاسی بود که مخالفت شدید خودشان را با حرکت ما اعلام نمودند… حتی مهندس بازرگان، در اعتراض به این حرکت روز بعد ازتسخیر سفارت آمریکا استعفای خودش را از نخست وزیری دولت موقت به امام تقدیم کرد.

با استعفای مهندس بازرگان و موافقت امام خمینی، از نظر ما، تا همین جای کار مقصود کلیدی حاصل شده بود . در واقع ما دانشجوهای مسلمان پیرو خط امام با این اقدام مهر ابطال را به موجودیت دولت لیبرال مهندس بازرگان کوبیدیم.

از سوی دیگر در محیط های رسانه ای داخل و حتی خارج و علاوه بر این در بخش هایی از اقشار جامعه قابل گمان نبود که چنین حرکت ضد آمریکایی بزرگی به دست دانشجوهای مذهبی و مرید امام انجام گرفته باشد.

ابتدا، همه فکر می کردند این حرکت سازمان یافته از سوی گروه های چپ طرفدار شوروی، امثال حزب توده، یا گروههای چپ امریکایی، از قماش چریک های فدایی خلق و پیکار، یا حتی مجاهدین خلق انجام گرفته باشد.

این رسانه ها و اشخاص به حدی در آنالیزهای خودشان ضعیف بودند که اصلا و ابدا نمی توانستند اصالت ماهوی این حرکت دانشجویی را بپذیرند؛ درحالیکه اگر اندکی در شناخت خودشان از انقلاب و امام و مردم ایران دقت می کردند، می توانستند متوجه شوند این اقدام حرکتی با عقبۀ مردمی و اسلامی و عملی پرهیز ناپذیر بود. ساعت های اولیۀ اشغال خیلی به ما سخت گذشت؛ چون کنترل جمعیتی که مقابل سفارت آمریکا تجمع کرده بودند کار آسانی نبود؛ اما به هر حال، با کمک دانشجویانی که این وظیفه به عهده شان گذاشته شده بود، توانستیم از پس این ماموریت بر بیاییم. طی آن چند ساعت با موتور هوندا ۱۱۰ خودم اطراف سفارت گشت می زدم و مورد ها مشکوک را گزارش می کردم. اما، با سپری شدن زمان، غرور و آرامش جای نگرانی را می گرفت؛ غرور از این جهت که با چشمان خودم داشتم می نگاه کردم چگونه مأمورین سیاسی ابر قدرت آمریکا، به ویژه جاسوسان CIA حدود غروب ۱۳ آبان ماه ماه ۱۳۵۸ درحالیکه هنوز هم بارش باران پاییزی ادامه داشت بعد از متفرق شدن مردم از مقابل در ورودی کلیدی سفارتخانه من هم وارد محوطۀ داخلی سفارت گردیدم.

لحظه های اولیۀ ورودم به آنجا با اضطراب و التهاب همراه بود. اما، با سپری شدن زمان، غرور و آرامش جای نگرانی را می گرفت؛ غرور از این جهت که با چشمان خودم داشتم می نگاه کردم چگونه مأمورین سیاسی ابر قدرت آمریکا، به ویژه جاسوسان و  تفنگ داران دریایی آن با دست و چشم بسته در چنگال عدالت جمهوری اسلامی ایران دستخوش آمده و به خفت افتاده اند.

بازدید حضرت آیت الله خامنه ای

آرامش هم به این علت که از خبر ها و گزارش ها می شنیدم امام خمینی حرکت دانشجوهای خط امام را تأیید کرده هست.

مشاهدۀ لبخند رضایت امام و شنیدن بیانات قاطع آن جان جانان از تلویزیون رنگی داخل سالن اجتماعات سفارتخانه در آن روز خوب ترین عامل آرامش من و دیگر دوستانم بود. آمدن حضرت آیت الله خامنه ای، امام جمعۀ تهران و نمایندۀ حضرت امام، به لانۀ جاسوسی و حضور وی در جمع دانشجوهای یکی از اتفاقات با اهمیت و آرامش بخش دل های سراسیمه من ودوستانم در آن ایام بود. آقا، در تإیید حرکت ما و پشتیبانی از آن واقعا سنگ تمام گذاشت. هیچگاه آن لحظۀ تاریخی را فراموش نمی کنم. روز دوم یا سوم بعد از اشغال سفارت بود. با چند نفر از بچه های داخل یکی از اتاق های سفارت مشغول جمع و جور کردن کتاب ها بودیم که آقای خامنه ای، بدون اعلام قبلی، وارد آنجا شد و خیلی محبت آمیز با ما خوش و بش کرد.» بعد از احوال پرسی، رو به جمع اظهار کرد: «من منحصرا آمده ام تا به شما جوان های عزیز و انقلابی خدا قوت بگویم.

نخستین بیانیه

دلتان را قرص و محکم کنید و این راه را تا آخر ادامه بدهید. » بعد هم با گروگان های آمریکایی ملاقات کرد و خیلی دقیق جویای وضع سلامتی و حتی چند و چون خورد و خوراک و ورزش و مطالعۀ آنان شد و تإکید کرد طبق موازین رإفت اسلامی با آنان مشی کنیم. نخستین اطلاعیۀ ما که ابراهیم اصغر زاده آن را مقابل دوربین شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی خواند و خبر آن در رسانه های جمعی پخش شد، هم حیرت و وحشت سیاسیون داخلی طرفدار آمریکا را به دنبال داشت و هم باعث غافلگیری گروه های ریز و درشت مدعی مقابله با امپریالیسم آمریکا شد؛ مثلاَ آقای بازرگان در نخستین موضع گیری خودش به طور آشکار حرکت ما را بشدت تخطئه کرد و اظهار کرد: «این ها پیرو خط امام نیستند لکن پیرو خط شیطان اند. به همین سبب اهتمام کردند با نفوذ دادن عاملان خودشان به جمع ما به این حرکت کاملاَ خودجوش و انقلابی ضربه بزنند و با  انتشار شایعه هایی درجامعه حرکت ما را یک حرکت حزبی منتسب به حزب جمهوری اسلامی، با هدف از میدان به درکردن حریفان لیبرال این حزب قلمداد کنند؛ این ها اگر راست بیان می کنند چپی نیستند، به چه سبب نرفتند سفارت شوروی را دریافت کنند؟»؛ گروه های چپ به ظاهر مخالف آمریکا و مجاهدین خلق مدعی پیش گامی در مقابله با امپریالیسم غرب هم از این اقدام دانشجوهای مسلمان شوکه شده بودند. آنان اصلاَ انتظار این حرکت انقلابی را از طرف تعدادی دانشجوی مذهبی مستقل و مقلد امام نداشتند.

به همین سبب اهتمام کردند با نفوذ دادن عاملان خودشان به جمع ما به این حرکت کاملاَ خودجوش و انقلابی ضربه بزنند و با  انتشار شایعه هایی درجامعه حرکت ما را یک حرکت حزبی منتسب به حزب جمهوری اسلامی، با هدف از میدان به درکردن حریفان لیبرال این حزب قلمداد کنند؛ عمدۀ سیاه نمایی و لجن پراکنی بر علیه بچه ها را هم با محوریت هجوم به آقای بهشتی(دبیرکل حزب جمهوری اسلامی) انجام می دادند. مرتب گفت و گو می کردند و بیانیه می دادند که به چه سبب سندهای وابستگی بهشتی را افشا نمی کنید!؛ جان کلام اینکه از همان ایام متوجه شدم دکتر بهشتی چقدر مورد نفرت و عداوت سیاسیون دلباختۀ آمریکا قراردارد.

سندهای بنی صدر در لانه

 به یاد دارم وقتی مجموعه سندهای جاسوسی به نام SD.lour.1 بازیافت و مرمت شد، بعد از کلی تحقیق از ریاست ستاد C.I.A این درحالی بود که بچه ها ابداَ به دنبال خط و خط بازی سیاسی نبودند.» سندهای لانه، به ویژه آن هایی که به هزار مشقت از تودۀ کاغذهای خرد شده بازیافت و ترمیم می شد، بدون پایین ترین اعمال سلیقه ای، ابتدا به خدمت حضرت امام فرستاده می شد و بعد از دریافت رخصت از دفتر وی در کنفرانس تلویزیونی مطبوعاتی به اطلاع مردم می رسید. A توماس آهرن، که خودش بخشی از گروگان ها بود آشکار شد این نام مستعار ریاست جمهور تازه انتخاب شدۀ جمهوری اسلامی آقای بنی صدر هست! مجموعۀ سندهای را، بر طبق معمول، فرستادند خدمت حضرت امام و وی مانع رسانه ای شدن خبر کشف این سندهای شدند و فرمودند: «حالا که این آقا با یازده میلیون رأی ریاست جمهور شده انتشار این سندها به مصلحت کشور نیست و هر وقت خودم صلاح دانستم این سندهای را منتشر کنید.

دانشجوی خط امام، افشا کن، افشا کن

» بنابراین، سندهای بنی صدر منتشر نشد، تا بعد از علنی شدن ماهیت او و اعلام عدم کفایت سیاسی اش برای ادامۀ ریاست جمهوری از سوی اکثریت نمایندگان مجلس در خرداد ماه ۱۳۶۰٫ آن موقع بود که باخبر گردیدیم امام با انتشار این سندهای دیگر مخالفتی ندارند. نقطۀ اتکای ما در مقابل این هجوم های ناجوانمردانه حضور گروهها و اقشار متفاوت مردمی بود که روزانه دسته دسته با پلاکاردها و شعارهای مخلتف می آمدند مقابل در سفارت و ضمن اعلام همبستگی شان با ما رضایتشان را از این اقدام انقلابی بچه ها، با شعار دانشجوی خط امام، بر تو درود، بر تو سلام، اعلام می کردند همین حضور مردم برای ما کافی بود و دلگرم کننده.

دانشجوهای شاخص

من پانزده روز اول تصرف لانه مدام داخل سفارت بودم تا اینکه قرارشد جهت عرضه خدمات فرهنگی به مردم و گروههایی که برای اعلام همبستگی می آمدند یک چادر کتابفروشی مقابل درب سفارت برپا کنیم. از آنروز به بعد، یکی از وظیفه ها من حضور در این چادر و پاسخگویی به پرسش ها مردم بود. تا آنجا که حافظه ام یاری می دهد نفرات شاخص در جمع دانشجوهای حاضر در لانه جاسوسی آمریکا عبارت بودند از آنجا که بچه های داخل سفارت از دانشگاه های متفاوت تهران بودند، روزهای اول شناخت چندانی از یکدیگر نداشتیم.

تا آنجا که حافظه ام یاری می دهد نفرات شاخص در جمع دانشجوهای حاضر در لانه جاسوسی آمریکا عبارت بودند از حبیب الله بیطرف، محسن میردامادی، حسین شیخ الاسلام، یوسف رضا سیف اللهی، ابراهیم اصغرزاده، علیرضا افشار، سید عزت الله ضرغامی، حمید خاکبازان، عباس محمدورامینی، رحمان دادمان، محمود شهبازی دستجردی، مهدی رجب بیگی، حسین علم الهدی، محسن وزوایی، علی صبوری، عباس عبدی و از بین خانمها معصومه ابتکار و فروز رجائی فر. به همین جهت تصمیم گیریهای داخل سفارت به شورایی محول شده بود که اشخاص شاخص آن عبارت بودند از: البته لازم هست گوشزد کنم که ما، بچه هایی که با نام «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» دور هم جمع شده بودیم، همگی یک طرز اندیشه خاص سیاسی نداشتیم.

بعضاَ در ارائۀ دیدگاههای سیاسی و حتی عقیدتی خودمان تناقضاتی باهم داشتیم. من در دو سه جلسه اول این کلاسها شرکت کردم اما به همین جهت تصمیم گیریهای داخل سفارت به شورایی محول شده بود که اشخاص شاخص آن عبارت بودند از: حبیب الله بیطرف، ابراهیم اصغر زاده، محسن میردامادی، یوسف رضا سیف الهی.

آقای سید محمد موسوی خوئینی ها هم از همان ابتدا در این جمع حاضر بود و بعد از فرونشستن التهابات اولیه، داخل سفارت، اقدام به برپایی کلاسهای تفسیر قرآن برای دانشجوهای می کرد. من در دو سه جلسه اول این کلاسها شرکت کردم اما وقتی نگاه کردم سخن هایی که وی می زند با جنس تفسیر قرآن حضرت امام خمینی(ره) همخوانی ندارد دیگر در آن کلاسها حاضر نشدم. طبق تقسیم بندی بعمل آمده از سوی اعضای کلیدی آن شورا، کلیه امور داخلی و حتی بیگانه این حرکت  دانشجویی را چند تیم انجام می داد، مثلاَ من در گروهی قرارداشتم که شبها وظیفه نگهبانی و مراقبت محوطۀ حول سفارت را برعهده داشت و روزها داخل چادری که بیرون از سفارت و در حاشیه پیاده رو برپا شده بود تولیدات فرهنگی مجموعه دانشجوهای خط امام، اعم از بولتن های خبری و سندهای منتشر گردیده در قالب جزوه های پلی کپی شده و جزوات آموزشی و کتاب را به مردم عرضه می کرد.

هنوز هم شیرینی کم خوابیهای متاثر از نگهبانی دادن روی برجکهای مشرف به خیابانهای اطراف سفارت را در ذائقۀ جانم حس می کنم. بخصوص آن برجکی که به سمت خیابان شهید مفتح بود و روبروی ساختمانی قرارداشت که تعدادی از گروگانها در آن حفظ می شدند. گروهی دیگر از بچه ها مسیولیت بازیافت مدارک منهدم شده و ترجمه و گویاسازی سندهای رمزسازی شده داخل سفارت را برعهده داشتند. البته ورود به اتاقی که سندهای و مدارک محرمانه آنجا حفظ می شد برای همه مجاز نبود. چند نفر از بچه ها هم که خط و نقاشی آنان خوب بود، وظیفۀ تهیۀ پلاکاردها و سایر مواد تبلیغی اطراف و داخل سفارت را برعهده گرفتند. وظیفۀ پشتیبانی و تدارک مواد خوراکی و دیگر اقلام مورد احتیاج بچه ها برعهدۀ تیمی بود که مسئولیتش را آقای رحمان دادمان بر عهده داشت.

رحمان خیلی کوشش می کرد در زمینۀ خورد و خوراک هیچ کمبودی داخل گروهها احساس نشود. البته پخت و پز، اوایل، بصورت غیر معطوف داخل اتاق ها انجام می گرفت اما بعدها در آشپزخانه سفارت معطوف شد.

محل استراحت اعضای هریک از تیم ها داخل اتاقهایی بود که کف آنان را با موکت پوشانده بودند. گاهی، موقعی که شیفت نگهبانی ما تمام می شد و برای استراحت به اتاق برمی گشتیم و برای اینکه آماده تر باشیم بدون درآوردن کفش و کت و کلاه گوشۀ اتاق، روی موکت دراز می کشیدیم و اندکی استراحت می کردیم.

حفظ گروگانها هم، بسته به رتبه بندی هریک، در محل هایی مجزا از هم انجام می گرفت. مثلاَ آنهایی که به لحاظ مسئولیتهای سیاسی امنیتی از موقعیتهای بالایی بهره مند بودند بصورت انفرادی یا در جمع های حداکثر دو سه نفره حفظ می شدند و در کادرهای دفتری سفارت هم در قالب گروههای ده پانزده نفره داخل اطاقهای بخش اداری سفارت یا بیرون از آنجا ساکن کردن داده شدند. ماههای اول اشغال لانه جاسوسی آمریکا، به رغم اینکه طیفهای دانشجویی این حرکت از طرز تفکری واحد بهره مند نبودند، درموضع گیریهای سیاسی آنان اتحاد رویه وجود داشت، اما بعد از اینکه گروه مأمور به گویاسازی سندهای موفق گردید سندهای رابطه بعضی دولتمردان ایرانی به آمریکا را انتشار دهد اختلافات و ریزشها هم شروع شد.

کمک سپاه به دانشجوهای مسلمان پیروخط امام

در آن برهه حساس اتفاقات و حوادث انقلاب می طلبید هرکس موضع گیری روش و شفافی داشته باشد. به همین علت اگر به کسی به هر سبب از فهم صحیح و هضم درست اتفاقات کشور عاجز می ماند، واضح بود که از نظر کشش عقیدتی و سیاسی کم بیاورد و چه بسا همان کم آوردن شخص به انحراف او از خط روشن امام منتج می شد و درنتیجه، به تعبیر بچه های انقلابی آن روزگار، چپ می کرد! تلاطم وضع در جمع دانشجوهای حاضر در لانه جاسوسی هم قابل پیش بینی بود و با رسیدن گردونۀ انقلاب به هر گردنه ای تعدادی ریزش می کردند.

از اواخر زمستان سال ۱۳۵۸، یعنی مقطعی که احساس کردم حضور ۲۴ ساعته من در لانۀ جاسوسی دیگر چندان ضرورتی ندارد، ترجیح دادم به دانشگاه برگردم تا به مدد سایر دوستان هوای دانشگاه را دارا باشیم. این قضیه هم علت موجهی داشت، «از همان هفته اول تصرف لانۀ جاسوسی، به سبب اینکه هیچکدام از بچه های مجموعه «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» تجربۀ کار مسلحانه و حتی سابقۀ خدمت سربازی نداشتند، طبیعی بود برای محافظت از لانۀ جاسوسی به عناصر بهره مند از تجربۀ نظامی و صلاحیت مکتبی و تندرستی گرایش سیاسی بشدت احتیاج بود. برهمین اساس شورای مدیریت بچه ها تصمیم گرفت برای برطرف این احتیاج از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کمک بگیرد. از بین آنان، مشخصاَ، سیمای نورانی و لبخندهای دلنشین “سید محمد رضا دستواره” سپاه هم به این فراخوان لبیک اظهار کرد و به این ترتیب پای جمعی از بچه های باصفای سپاهی به جمع ما باز شد. این بچه ها عمدتاَ مسئولیتهای حراستی حفاظتی لانۀ جاسوسی را به عهده گرفتند.

از بین آنان، مشخصاَ، سیمای نورانی و لبخندهای دلنشین “سید محمد رضا دستواره” در خاطرم مانده، جوان بسیار محبوب و شوخ طبعی بود که تازه به کسوت سپاهیگری درآمده بود. هروقت بالای برجک نگهبانی نبود، می توانستی وی را در یکی از اتاقهای بخش اداری سفارت پیدا کنی که شده شمع جمع تعدادی از دانشجوها و با جوک و مزاح دارد بچه ها را از حیث روحی شارژ می کند. یادش بخیر! بعدها از ما جدا شد و به کردستان رفت و شد همرزم برادر عزیزمان حاج احمد متوسلیان. برگشت من به دانشگاه به معنای منفک شدن کلی از بچه ها نبود، لکن حضور مستمر و  24 ساعته من در آنجا تبدیل گردد به مراجعه های هفتگی به لانه جاسوسی و تجدید دیدار با رفقا

تخلیه لانه و انتهاء کار تشکیلاتی

همنشینی بچه های جمع ما با بچه سپاهی ها نتیجه های با برکتی به دنبال داشت.

تعداد قابل ملاحظه ای از دانشجوهای حاضر در لانه جاسوسی به فاصلۀ کوتاهی،   داوطلب عضویت در سپاه شدند و کسوت سبز پاسداری به تن کردند. برگشت من به دانشگاه به معنای منفک شدن کلی از بچه ها نبود، لکن حضور مستمر و  24 ساعته من در آنجا تبدیل گردد به مراجعه های هفتگی به لانه جاسوسی و تجدید دیدار با رفقاپس از شکست خفت بار آمریکا در طبس(در ۵ اردیبهشت سال ۱۳۵۹)، دانشجوهای خط امام، که مقاومت وسیع ای برای عدم تحویل گروگان ها به شورای انقلاب داشتند، با همکاری اطلاعات سپاه، به مسیولیت محسن رضایی، تصمیم گرفتند گروگان ها را در چند دسته به شهرهای متفاوت اعزام کنند.

سبب این تصمیم عدم تجمع گروگان ها برای شکست هر گونه عملیات خلاصی بود.

مشهد، ساری، رشت، یزد، اصفهان، شیراز و چند شهر دیگر مقصد گروه هایی از دانشجوهای پیرو خط امام و گروگان ها بود که مخفیانه با لباس های تبدیل به این شهرها عزیمت می کردند.

در اواسط تابستان ۵۹ فرار ناموفق یکی از گروگان ها و سخت شدن حفظ از آنان باعث گردید تا شورای مرکزی دانشجوهای در توافقی با سپاه پاسداران گروگان ها را در اختیار دولت شهید رجایی قرار دهد. به این ترتیب گروگان ها به زندان اوین و زندان توحید جابه جا شدند تا دانشجوهای خط امام، که در گفتگوها الجزایر نیز کنار گذاشته شده بودند، آخرین دستاویز با هم بودن را نیز از دست بدهند. با تشکیل جلسه ­ای در لانه، دانشجوهای به ابراز نظر درباره­ آینده­ جنبش پرداختند. بعضی معتقد به ایجاد حزب بودند و بعضی دیگر نیز انتهاء کار تشکیلاتی را طلب می کردند، سر انجام رای گیری شد و بنابراین گروه دوم برنده شدند و انتهاء کار تشکیلاتی دانشجوهای خط امام اعلام شد. لانه­ جاسوسی اما تا چند سال در اختیار دانشجوهای بود.

سپاه و جنگ

کار ارزیابی سندهای ادامه داشت و عصرهای جمعه، به بهانه­ دیدار، مسابقه­ فوتبالی نیز در زمین ورزش برگزار می­شد؛ اما، با تصمیم دولت موسوی در سال ۶۴، لانه­ جاسوسی تحویل سپاه پاسداران شد. سندهای و مدارک نیز منتشر شد و آنچه منتشر نشده بود در اختیار وزارت تازه ایجاد اطلاعات جای گرفت.

مهر ۵۹، هم زمان با فراغت دانشجوهای خط امام از حفظ گروگان­ها، عراق هجوم ناجوانمردانه ­ای را به مرزهای کشور شروع نمود. دانشجوهای نیز، که در دوران مراقبت از گروگان ها دوره های تعلیم نظامی را به طور کامل پادگان های شمال کشور گذرانده بودند، به جبهه رفتند. علاوه بر این ارتباطات گسترده­ قبلی با سپاه پاسداران باعث گردید تا بیشتر دانشجوهای لباس سبز پاسداری را به تن کنند. اکبر رفان که بعدها نخستین فرمانده نیروی هوایی سپاه لقب گرفت. حسین دهقان مدتی به لبنان رفت و در دهه هشتاد ریاست بنیاد شهید شد. علی­رضا افشار بعدها ریاست ستاد مشترک سپاه پاسداران، فرمانده کل بسیج، و معاون فرهنگی ستاد کل نیروهای مسلح بود.

و رضا سیف اللهی، که بعدها مسئول اطلاعات سپاه و نخستین فرمانده نیروی انتظامی شد، از جمله­ این اشخاص بودند. احمدرضا کاظمی، پسرعموی شهید احمد کاظمی، علی زحمت کش، محمدرضا خاتمی، و محمد نعیمی ­پور نیز من جمله پاسداران دهه­ شصت بودند.

شهید حسین علم ­الهدی، گرچه مستقیماً در تسخیر لانه­ جاسوسی نقش نداشت، اما همکاری مستقیم او با واحد ارزیابی و انتشار سندهای باعث گردید تا وی را نیز دانشجوی پیرو خط امام بخوانند. در واقعه ی کاندیداتوری احمد مدنی برای ریاست جمهوری علم الهدی، با معرفی آیت الله خامنه ای، به لانه­ جاسوسی مراجعه کرد و با همکاری واحد ارزیابی سندهای و واحد تبلیغات اسنادِ ذی ربط به همکاری مدنی با آمریکایی­ها در سطحی وسیع منتشر شد. بهمراه حسین علم ­الهدی، محمد فاضل، علی حاتمی، و تعدادی دیگر از دانشجوهای پیرو خط امام شهید شدند.

علی حاتمی از نخستین کسانی بود که از دیوار سفارت آمریکا گذر کرد. در عکس سرشناس ورود دانشجوهای از بالای در، علی حاتمی، درحالی که به دوربین می نگرد، دیده می گردد.

در این عملیات حسن سیف از دیگر دانشجوهای خط امام نیز زخمی شد؛ ولی به طرز معجزه­ آسایی رهایی یافت. سیف، برنده لانه­ جاسوسی و فرمانده بازی دراز، در عملیات خیبر در سال ۶۲ شهید شد.

محسن وزوایی از دانشجوهای دانشگاه صنعتی شریف بود که در لانه مسیولیت اطلاعات – عملیات را بر عهده داشت. وی مسیولیت فرماندهی هدایت شش گردان عملیاتی را طی عملیات بیت المقدس (فتح خرمشهر) عهده دار شد و در همین عملیات بود که در روز جمعه، ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱، هنگام هدایت نیروهایش، چند کیلومتر مانده به خرمشهر، شهید شد. عباس ورامینی نیز یکی دیگر از دانشجوهای خط امام بود که مسیولیت تعلیم نظامی دانشجوهای را بر عهده داشت.

ورامینی  با یکی از دخترهای فامیل یکی از دانشجوهای پیرو خط امام ازدواج کرد که خطبه­ عقد آنان را امام خمینی (ره) خواند.

نقش آفرینی در پست­های کلیدی

ورامینی در سال ۶۱، به فرماندهی ستاد لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) منصوب شد و درنهایت در ۲۸ آبان ماه ۱۳۶۲، در بلندای کانی مانگا و طی عملیات والفجر ۴، شهید شد. علی صبوری، علی رضا هادی­پور، حسین شوریده، غلامحسین بسطامی، عبدالرحمن یا علی مدد، حسین بهادری، فضل الله عابدینی، مجید موذن صفایی، جلال شرفی، و تعدادی دیگر از دانشجوهای بخشی از شهدای تسخیرکننده سفارت آمریکا در تهران می باشند. بعد از انتهاء کار لانه­ جاسوسی، زیادی از دانشجوهای، که به علت انقلاب فرهنگی دانشگاه­ها را تعطیل می­دیدند، جذب سازمان های دولتی و نهادهای انقلابی شدند. شاید نصب حسین شیخ الاسلام، یکی از سخنگویان دانشجوهای پیرو خط امام، که البته رابطه­ خوبی با اعضای شورای مرکزی، به ویژه دانشجوهای چپ مزاجی مثل عباس عبدی و میردامادی نداشت به معاونت سیاسی وزارت خارجه نخستین نصب یکی از دانشجوهای به سمتی ارشد در دولت بود، محسن امین زاده در دوران خاتمی به معاونت آسیای وزارت امور خارجه رفت و وزیر سایه­ دوران وزارت نهایت خرازی بود. در انتخابات مجلس سوم، ابراهیم اصغرزاده برای نخستین بار به عنوان عضو دانشجوهای پیرو خط امام کاندیدای تهران شد. او موفق گردید تا به مجلس راه پیدا کند؛ اما کارهای رادیکال او باعث گردید تا در روزهای آخر مجلس دستگیری و محاکمه گردد. اصغرزاده، که سخنران ثابت مراسم دفتر تحکیم اتحاد بود و حتی در ۲ خرداد سال ۷۸ اعلام نمود که از بمب هسته ای هم خطرناک­تر هست، به سبب اختلافات وسیع در شورای شهر اول تهران، به جمع مخالفان خاتمی ملحق شد و در انتخابات سال ۸۰ کاندیدا شد که رد صلاحیت شد. عباس عبدی در آن روزها به طنز بیان کرد که اصغرزاده می­خواهد موشی در دیگ اصلاحات بیندازد و «انا شریک» بگوید!، طاهره رضا زاده، از دیگر دانشجوهای پیرو خط امام، که همسر ابراهیم اصغرزاده نیز هست، در انتخابات ششم به مجلس راه یافت. مجلس ششم دانشجوهای پیرو خط امام دیگری نیز داشت؛ شمس­الدین وهابی، محمد نعیمی­پور، و محمدرضا خاتمی که نایب ریاست مجلس نیز بود. اما قرعه­ نخستین و تنها وزیر در میان دانشجوهای خط امام به نام حبیب­اله بی طرف، دانشجوی یزدی دانشگاه تهران، درآمد. او هشت سال وزیر نیرو بود. در دوران وزارت بی طرف، علی زحمت کش و وفا تابش دو عضو ارشد دانشجوهای خط امام به خوزستان رفتند و مسیولیت ساخت سدهای بزرگ کرخه­ ۲ و ۳ را عهده دار شدند. رحمان دادمان مدت کوتاهی وزیر راه و ترابری شد؛ اما در یک حادثه­ هوایی جان باخت. حسین شریف­زادگان یک سالی وزیر راه در دولت خاتمی بود. حسین دهقان و معصومه ابتکار نیز معاونان ریاست جمهوری شدند. در معاونت های وزارت کشور نیز رضا سیف اللهی معاون امنیتی در دوره­ اول عبدالله نوری بود که با ادغام شهربانی، کمیته و ژاندارمری نیروی انتظامی را تشکیل داد و خود نخستین فرمانده آن شد. محمدرضا بهزادیان نژاد نیز در دوره­ دوم وزارت عبدالله نوری معاون اقتصادی وزارت کشور شد؛ اما به سبب موضع های تندرو عبدالله نوری ترجیح داد تا وی را بیشتر از یکسال بعد کنار بگذارد. بهزادیان، که دستی بر فعالیتهای اقتصادی داشت، در اواخر دوران خاتمی ریاست اتاق بازرگانی تهران شد؛ اما بر سر اختلافات وسیع با علی نقی خاموشی در آبان ماه ۱۳۸۴ جایش را به محمد نهاوندیان داد. در دولت نهم نیز علیرضا افشار سمت های معاونت سیاسی و اجتماعی وزارت کشور را در دوران پورمحمدی و محصولی تجربه نمود. عزت­الله ضرغامی، به مثل زیادی از دانشجوهای، بعد از انتهاء کار لانه، به سپاه پاسداران ملحق شد؛ اما علاقه­های فرهنگی وی را بعد از جنگ به معاونت سینمایی وزارت ارشاد کشاند. معاونت پارلمانی و امور استان ها در دوران ریاست علی لاریجانی و مجلس ششم باعث گردید تا ضرغامی در بهار ۸۳ به ریاست سازمان صداو سیما منصوب گردد. اما سرنوشت محمدعلی جعفری یا همان عزیز جعفری به شکلی دیگر اتفاق افتاد. جعفری، متولد یزد، در دانشکده معماری دانشگاه تهران تحصیل می­کرد. به مثل بقیه به سپاه ملحق شد و به زودی به فراگیری فنون رزمی پرداخت.

سخنگوها

فرماندهی تیپ عاشورا، قرارگاه قدس، و قرارگاه نجف در دوران جنگ و فرماندهی نیروی زمینی سپاه به مدت سیزده سال و پنج سال فرماندهی قرارگاه ثارالله (ع) تهران من جمله وظایف عزیز جعفری بود. وی در زمستان  1386، با حکم فرماندهی کل قوا امام خامنه ای، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. بنا بر تقسیم کاری که درابتدا شده بود، ابراهیم اصغرزاده، حبیب الله بی طرف و رحیم باطنی مسیولیت اظهار کرد و گوها با رسانه های داخلی را به عهده داشتند. در جریان افشاگری های دانشجوهای، که به طور مستقیم از تلویزیون پخش می شد، روزی که سندهای ذی ربط به ارتباطات ناصر میناچی، وزیر ارشاد دولت موقت، با سفارت آمریکا قرار بود افشا گردد رحیم باطنی نتوانست بر احساساتش غلبه کند و سخنان تندی بر علیه نهضت آزادی بیان کرد. این سخنان علت مظلوم نمایی شدید جریان طرفدار سازش با آمریکا شد. رجب بیگی، که قلم و بیان رسایی داشت، از سالها قبل با انتشار نشریه­ ظنز به نام “جیغ و داد” اما افرادی که به سبب سیطره به زبان انگلیسی می توانستند با رسانه های غربی همکاری کنند حسین شیخ الاسلام، معصومه ابتکار، فروز رجایی فر و محسن وزوایی بودند. زمانی هم که قرار بود یکی از دانشجوهای در نماز جمعه تهران سخنرانی کند یا بیانیه­ای قرائت کند، مهدی رجب بیگی این مسیولیت را عهده­دار می­شد.

برائت جویان

رجب بیگی، که قلم و بیان رسایی داشت، از سالها قبل با انتشار نشریه­ ظنز به نام “جیغ و داد” با کمونیست ها درگیر بود. رجب بیگی در مهر ۱۳۶۰ به دست منافقان در یکی ازخیابان های تهران شهید شد. واقعه ی پشیمانی افرادی که در تسخیر سفارت آمریکا در تهران نقش داشتند از همان شب ۱۳ آبان ماه شروع شد. حاتم قادری و جواد مظفر، دو دانشجوی دانشگاه ملی، به سبب پشتیبانی امام از حرکت دانشجوهای، از لانه خارج گردیدند. برخوردهای محکم دانشجوهای خط امام باعث گردید تا چند هفته بعد چند نفر از تسخیرکنندگان از لانه اخراج شوند. مجتبی بدیعی، عضو پیشین شورای مرکزی حزب همکاری، در این باره می گوید: «رفتارهای تندرو در لانه فراوان بود. « آقای دادمان و افرادی که در آن طیف بودند روی بحث ولایت فقیه خیلی حساس بودند. اما ما قبول نداشتیم. «به این ترتیب بود که لانه به­تدریج از مخالفان ولایت فقیه پاکسازی می­شد. در یک شب سرد زمستانی نیز یک پسر و دختر به علت وابستگی به سازمان مجاهدین خلق (منافقین) اخراج شدند. تقی محمدی از دانشجویانی بود که در یکی از روزهای اول تسخیر، باری روزن، وابسته­ مطبوعاتی سفارت آمریکا، که به زبان فارسی نیز مسلط بود، را به میان خبرنگاران آورد. محمدی، که از نزدیکان بهزاد نبوی و خسرو تهرانی بود، بعدها به اطلاعات نخست وزیری رفت و بعد از منفجر شدن ۸ شهریور به سفارت ایران در افغانستان فرستاده شد. اما شهید اسدالله لاجوردی به سبب نزدیکی او با مسعود کشمیری(عامل منفجر شدن نخست وزیری) وی را از کابل فراخواند و دستگیری کرد. تقی محمدی، که در بازداشتگاه برای اعتراف اعلام آمادگی کرده بود، به طرز مشکوکی ساعت هایی بعد با کمربند خودکشی کرد. با فوت تقی محمدی و فشارهای موسوی خوئینی­ها، تحقیقات درباره­ پرونده­ منفجر شدن نخست­وزیری متوقف شد. اما باری روزن سالها بعد یکی دیگر از دانشجوهای را نیز این بار در پاریس ملاقات کرد. عباس عبدی از دانشجوهای پلی تکنیک (امیرکبیر) در این دیدار، که بعد از ۲ خرداد ۷۶ اتفاق افتاد، تلویحاً از اقداماتش ابراز برائت کرد و خواستان شکستن دیوار بلند بی اعتمادی بین ایران و آمریکا شد. این دیدار اعتراض گسترده­ دانشجوهای پیرو خط امام را به دنبال داشت.  بدترین سرنوشت در میان اشغال کنندگان سفارت آمریکا را فردی به نام “عباس زری باف” محمد هاشم پور یزدان پرست، استاد دانشگاه شیراز، هم که مسئول چاپخانه در لانه بود، اظهار کرد: دیدار عباس عبدی خجالت آور بود. در سالهای موخر هم بعضی اعضای حزب همکاری که جز دانشجوهای خط امام هم بودند، مثل میردامادی و محمدرضا خاتمی و وهابی، اهتمام می کنند تا درباره­ واقعه­۱۳ آبان ماه در مقابل سئوالات خبرنگاران قرار نگیرند.  بدترین سرنوشت در میان اشغال کنندگان سفارت آمریکا را فردی به نام “عباس زری باف” داشت. زری باف، که از اوائل سال ۱۳۵۸ وارد سازمان مجاهدین خلق (منافقین) شده بود، وارد بخش اطلاعات شد، زری باف، که از حاضران در لانه بود، بسیار به عاملان اطلاعات نخست­وزیری، مثل تقی محمدی و خسرو تهرانی، نزدیک بود.