۳٫ ساختارهای نحوی و لغوی واژه «صلاه» در قرآن کریم ساختارهای نحوی و لغوی واژه «صلاه» در قرآن کریماکنون پس از ارزیابی نظر پیشینیان و معاصران درخصوص مفهوم واژه «صلاه» شاید بتوان مفاهیم بهکاررفته در قرآن کریم را ارزیابی کرد. ۳ـ۱٫کاربرد مشتقات واژه «صلاه» همراه حرف جر «علی»   ارزیابی بیشتر از ۹۹ نمونه […]

 

۳٫ ساختارهای نحوی و لغوی واژه «صلاه» در قرآن کریم

ساختارهای نحوی و لغوی واژه «صلاه» در قرآن کریماکنون پس از ارزیابی نظر پیشینیان و معاصران درخصوص مفهوم واژه «صلاه» شاید بتوان مفاهیم بهکاررفته در قرآن کریم را ارزیابی کرد.

۳ـ۱٫کاربرد مشتقات واژه «صلاه» همراه حرف جر «علی»

  ارزیابی بیشتر از ۹۹ نمونه کاربرد واژه «صلاه» و مشتقات آن در قرآن کریم نشان می دهد که این واژه با مشتقات خود در قرآن با ساختارهای نحوی و مفاهیم بنیادی ذیل به کار رفته هست.

 ۳ـ۱٫

کاربرد مشتقات واژه «صلاه» همراه حرف جر «علی» مشتقات واژه «صلاه» در قالب فعل «صَلَّی،یُصَلِّی» از مصدر «تَصلِیَه» همراه حرف جرّ «عَلی»، در شش آیه از قرآن کریم به کار رفته هست.

 گاهی خداوند از دعای پیامبر در حق مسلمین حرف می زند: «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَه تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَّهُمْ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (توبه: ۱۰۳)، یعنی قبول صدقاتشان را برایشان طلب کند (طبرسی، ۱۴۰۳، ج۵، ص۱۱۸) و رسم دعا بدین گونه بوده هست که بگویند: «خداوند به مالت خیر و برکت دهد» که این نوعی تشکر از کوشش ها و تحسین اطاعت آنهاست (طباطبایی، ۱۳۹۷، ج۹، ص۳۷۷) و در ادامه به این حقیقت اشاره می کند که دعای پیامبر مایه آرامش و تسلّی خاطر آنهاست و از آنجا که مفهوم «دعا» به صورت مطلق «طلب میل و توجّه» هست (مصطفوی، ۱۳۶۸، ج۳، ص۲۱۸)، در ادامه آیه به شنوا و دانا بودن خداوند نسبت به دعا و درخواست مخلصان تبیین می کند؛ در نتیجه این میل و توجّه دوطرفه هست و در جایی دیگر دعاهای پیامبر را مایه تقرّب به خداوند می داند: «وَمِنَ الأَعْرَابِ مَن یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّهَا قُرْبَه لَّهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اللّهُ فِی رَحْمَتِهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (۹۹: توبه).

گاهی«صلاه» به خداوند و فرشتگان نسبت داده شده: «هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا» (احزاب: ۴۳) که به معنای توجّه و ارزش خاص خداوند نسبت به مؤمنین هست که باعث سعادت اخروی و رستگاری همیشگی می گردد و ذیل آیه روشن می نماید که این توجّه همان رحمت خداوند هست. درجایی دیگر خداوند مؤمنین را برای پیشرفت در کار خود به حوصله و مقاومت پیشه کردن و یاد و ذکرخدا و طلب توجه او دعوت می کند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَه إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ» (۱۵۳:بقره) و در ادامه پس از برشمردن صفت ها صابران به توجه متقابل و مضاعف خداوند اشاره می فرماید: «أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَه وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» (بقره: ۱۵۷).

نسفی و زمخشری در تفسیر این آیه «صلوات» را به معنای «الحُنُو وَالتَعَطُّف» یعنی «شفقت و مهربانی و نرمی» دانسته اند و اعتقاد دارند که به جای «رأفه» قرار داده شده هست، مثل: «رأفه وَ رَحمَه» (حدید: ۲۷) و «رءوفٌ رَحیمٌ» (توبه: ۱۱۷)، یعنی ثناء جمیل و عطوفت و رحمت پشت سر هم از طرف پروردگارشان برای آنهاست. در ترجمه های فارسی نیز زیادتر «درود و الطاف خداوند» به کار برده شده هست. در جایی دیگر به «صلاه» خدا و فرشتگان و مردم بر پیامبر اشاره می کند و می فرماید: «إنَّ اللهَ وَملائکَتَهُ یُصَلّونَ عَلی النّبیّیا أیُّها الّذینَ ءامَنوا صَلّوا عَلیهِ وَسَلِّموا تَسلیماً» (احزاب: ۵۳).

  از آنجا که «صلاه» در اصل به معنای «انعطاف» بوده، صلوات بر پیامبر به معنای انعطاف و توجّه مطلق خداوند به پیامبر اکرم (ص) با رحمت خود هست.

علاوه بر این صلوات ملائکه بر آن حضرت، انعطاف آنهاست بر وی به اینکه وی را تزکیه و برایش استغفار کنند و صلوات مؤمنین بر آن جناب به پیروی خدای سبحان و ملائکه اوست…»؛  از طریق شیعه و سنی هم روایت بسیار دست یافته هست مبنی بر اینکه صلوات فرستادن مؤمنین بر پیامبر اکرم (ص) این هست که از خدا بخواهند بر او و خاندان او درود بفرستد (طباطبایی، ۱۳۹۷، ج۱۶، ص۵۰۷)؛ یعنی خداوند و ملائکه بر پیامبر تحیت و درود ارسال خواهند کرد و وی را ثنا و تحسین می کنند و مؤمنین نیز باید برای وی درود و تهنیت بفرستند و به زیبایی تحسین کنند (مصطفوی، ۱۳۶۸، ج۶، ص۲۷۳) و صلوات خداوند بر انبیاء و بندگان صالحش، همان حسن ثنا و تحسین آنهاست (فراهیدی، ۱۴۰۹، ج۷، ص۱۵۴) و صلوات خداوند و فرشتگان بر پیامبر،یک لفظ با یک مفهوم واحد بوده و در هر دو به معنای تعظیم و تکریم هست (زبیدی، ۱۴۲۲، ص۴۳۹). علاوه بر این در آیه ۸۴ سوره توبه خداوند رسول اکرم (ص) را از خواندن نماز میّت بر اجساد منافقین و طلب استغفار برای آنان نهی می کند: «وَلا تُصَلِّ عَلی أحَدٍ مِنهُم ماتَ أَبَداً وَلا تَقُم عَلی قَبرِهِ …. »؛ زیرا بهخاطر احاطه و استیلای کفر در دل آنان، بدون ایمان می باشند و راهی به سوی رهایی ندارند.

با توجه به کیفیت نماز میّت میتوان دریافت که این نماز دربردارنده تحیت و ثنا و دعاست و با کیفیت نمازهایی دربردارنده رکوع و سجود و.

۳ـ۲٫ کاربرد واژه «صلاه» در مفهوم «دعا و طلب میل و توجه»

هرگاه «صلاه» به معنای ثنا و تحسین باشد، همراه حرف «علی» به کار می رود که این قاعده با آیات فوق مطابقت دارد. ثنا و تحسین از طرف خداوند نشانه رضایت خدا و اطاعت بنده هست و از طرف فرشتگان، نشانۀ در مسیر بندگی و خلوص و مطیع بودن آن فرد هست و از طرف پیامبر، نشانه وجود ایمان و اطاعت از خدا و پیامبر هست و از طرف مؤمن، نشانه عشق و تعلّق و تمایل به تقرّب هست (مصطفوی، ۱۳۶۸، ج۶، ص۲۷۴).

 ۳ـ۲٫ کاربرد واژه «صلاه» در مفهوم «دعا و طلب میل و توجه»در قرآن کریم آنجا که از توجّه و ثنا و تسبیح خداوند حرف به میان می آید، این عمل علاوه بر هرکس که درآسمان ها و زمین هست، به پرندگان نیز نسبت داده شده هست و با لفظ «صلاه» بیان می گردد: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ» (نور: ۴۱) که ظاهراً غرض توجه و روی کردن به خداست.

واژه «الصلاه» به معنای «الدعاء» بوده (زمخشری، ۱۴۳۰، ص۷۳۲) و دعا عبارت هست از اینکه داعی، مدعوّ را متوجه خود کند و نشان دهندۀ این نکته هست که داعی حاجتی دارد که مدعوّ بی احتیاج از آن هست.

 بنابراین «صلاه» در این آیه بر تنزیه خداوند زیادتر دلالت دارد تا بر تحمید و ثنای او (طباطبایی، ۱۳۹۷، ج۱۵، ص۱۳۲).

۳ـ۳٫کاربرد واژه «صلاه» در مفهوم «نماز»

به عبارت دیگر «کُلٌّ قَد عَلِمَ صَلاتَهُ وَتَسبیحَهُ» به معنای «أَنَّ جَمیعُ ذلِکَ قَد عَلِمَ اللهُ تَعالى دُعاءَهُ إلى توحیدِهِ وَتَسبیحِهِ وَتَنزیهِهِ» هست (طبرسی، ۱۴۰۳، ج۷، ص۲۵۹). در جایی دیگر عمل مشرکان را که راه مسجد الحرام را به روی بندگان خدا می بندند، نکوهش می کند و مستحق عذاب می داند، آنگاه به شرح عبادت آنان می پردازد و می فرماید که دعا و تسبیح آنان در خانه کعبه چیزی جز صوت زدن و کف زدن نیست و تنبیهی هست بر بیهودگی و ابطال کار آنان: «وَمَا کَانَ صَلاَتُهُمْ عِندَ الْبَیْتِ إِلاَّ مُکَاءً وَتَصْدِیَه فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُونَ» (انفال: ۳۵) و منظور از «صلاه» دعاست، بدین مفهوم که «دعاء و تسبیح» مشرکان چیزی جز «مکاء و تصدیه» نیست، گویا اینکه اصلاً دعا و تسبیحی نداشتهاند (طبرسی، ۱۴۰۳، ج۴، ص۴۶۳؛ زمخشری، ۱۴۳۰، ص۴۱۲) و چنین افرادی شایستگی ولایت بر خانه کعبه را ندارند (ابوحیّان، ۱۴۱۳، ج۴، ص۴۸۵). درحقیقت با توجه به این دسته از آیات، مفهوم اولیه «صلاه» همان «دعا و انعطاف و طلب میل و توجّه» هست.

۳ـ۳٫ کاربرد واژه «صلاه» در مفهوم «نماز»در دسته ای دیگر از آیات قرآن کریم «صلاه» در مفهوم «نماز»، یکی از عبادات، به  کار رفته هست.

بعضی وجه تسمیه آن را از باب نامگذاری کل به بخشی از دانسته اند. درحقیقت در نماز توجّه و انعطافی از بنده به خدا هست، همان طور که از خدا به بنده و نماز در حقیقت یادآوری ویژه خدا و روی کردن به سوی اوست با کیفیتی که شرع بیان داشته و فریضه نماز «صلاه» موسوم هست؛ زیرا نمازگزار با اعمال خود و بهجا آوردن آن مطابق دستورات خداوند، پذیرش خواسته خود و بهره مندی از ثواب الهی را طلب می کند (طبری، ۱۳۷۴، ج۱، ص۲۴۸). هیچ دین و شریعتی بدون نماز نیست، هرچند که در کیفیت آن با هم متمایز باشند.

دربارۀ بنی اسرائیل، خداوند به موسی (ع) وحی فرمود که خانه های خود را مقابل هم قرار دهید و نماز بخوانید: «وَأوحَینا إِلی موسی وَأَخیهِ أَن تَبوّءا لِقَومِکُما بِمِصرَ بُیوتاً وَاجعَلوا بُیوتَکُم قِبلَه وَأَقیموا الصّلاه وَبَشِّر المُؤمنینَ» (یونس: ۸۷). در مورد حضرت ابراهیم (ع) آمده: «رَبِّ اجعَلنی مُقیمَ الصّلوه وَمِن ذُرّیَتی رَبّنا وَتَقَبّل دُعاءَ» (ابراهیم: ۴۰)… إِ درمورد حضرت عیسی و شریعت او می فرماید: «وَاجعَلنی مُبارَکاً آَینَ ما کُنتُ وَأوصِنیبالصَّلوه وَالزّکوه مادُمتُ حَیّاً» (مریم: ۳۱).

۳ـ۴٫ کاربرد واژه «صلاه» همراه لفظ «إقامه» و مشتقات آن

در حالات اسماعیل صادق الوعد آمده: «وَکانَ یَأمُرُ أهلَهُ بِالصّلوه وَالزّکوه وکانَ عِندَ رَبِّه مَرضیّاً» (مریم: ۵۵) و درمورد انبیاء سلف فرموده: «وَجَعَلناهُم أئمَّه یَهدونَ بَأمرِنا وَأَوحَینا إلَیهِم فِعلَ الخَیراتِ وَإقامَ الصَّلوه وَإیتاءَ الزّکوه وَکانوا لَنا عابِدینَ» (انبیاء: ۷۳)… .

لقمان به پسرش می فرمود: «یا بُنَیَّ أقِم الصّلوه وَأمُر بالمَعروفِ وَانهَ عَن المُنکَرِ وَاصبِر عَلی ما أصابَکَ إنَّ ذلِکَ مِن عَزمِ الاُمورِ» (لقمان: ۱۷).

طایفه شعیب به او اظهار می کردند: «قالوا یا شُعَیبُ أَ صَلوتُکَ تَأمُرُکَ أن نَترُکَ ما یَعبُدُ ءاباءُنا أو نَفعَلَ فی أموالِنا ما نشاؤا إنَّکَ لَأنتَ الحَلیمُ الرَّشیدُ» (هود: ۸۷) و خداوند خطاب به مؤمنین فرموده: «وَحافظوا عَلی الصلَواتِ وَالصّلوه الوُسطیوَقوموا لِلّهِ قانِتینَ» (بقره: ۲۳۸)؛ در نتیجه می فرماید: «. إِنّ الصّلوه کانَت عَلی المُؤمِنینَ کِتاباً موقوتاً» (نساء: ۱۰۳). ۳ـ۴٫

کاربرد واژه «صلاه» همراه لفظ «إقامه» و مشتقات آندر قرآن کریم هرجا که خدای تعالی با واژه «صلاه» ستایش گردد، یا بر آن ستایش تشویق شده باشد، همراه لفظ «إقامه» و مشتقات آن آمده هست، مثل آیات «والمُقیمینَ الصّلوه» (نساء: ۱۶۲)، «وَأقیموا الصّلوه» (بقره: ۴۳) و . خداوند درآیه ۲ سوره انفال به صفاتی از مؤمنین اشاره می کند که لازمه دارا بودن حقیقت ایمان هست و متّصف بودن به این صفت ها نفس را برای تقوا و اطاعت از خدا و رسول آماده می کند؛ در نتیجه می فرماید: «إِنّما المُؤمِنونَ إِذا ذُکِرَ اللهُ وجِلَت قُلوبُهُم»؛ زیرا وقتی نور ایمان به تدریج در دل مؤمنین تابیده می گردد، به حد تمام می رسد و حقیقتش کامل می شودو در قلب اثر می کند؛ در نتیجه در هنگام ذکر خداوند دلهایشان از عظمت و جلال خداوند تکان می خورد و ترسان و لرزان می گردد. هرقدر مؤمن زیادتر در آیاتی که آدم را به سوی معرفت حقّ رهبری می کند، سیر و تأمّل کند، ایمانش از جهت کیفیت قویتر و زیادتر می گردد، تا آنجا که به فاز یقین برسد: «وَإِذا تُلیَت ءایاتُهُ زادَتهُم إیماناً». 

وقتی ایمان آدم زیاد گردید و به حدّی از نهایت رسید که مقام پروردگار و موقعیت خود را شناخت و به حقیقت مطلب پی برد و فهمید که تمامی امور به دست خداوند سبحان هست، بر خود حق و واجب می داند که بر او توکل کند و تابع عزم او گردد و بر بر طبق شرایع و احکام او عمل کند «وَعَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلونَ». وقتی ایمان به حدّ نهایت خود در دل مستقر گردید، قهراً آدم به سوی عبودیت متمرکز می گردد و پروردگار خود را با خلوص و خضوع عبادت می کند و این عبادت همان نماز هست.

 علاوه براین به سوی اجتماع نیز متمرکز می گردد و نیازهای آنان را رفع می کند و از آنچه خداوند به او ارزانی داشته هست، از مال و علم و غیره انفاق می کند: «الّذینَیُقیمونَ الصّلاه وَمِمّا رَزَقناهُم یُنفِقونَ» (انفال: ۳). به پاداشتن نماز روشن ترین مظهر عبادت خداست.

۳ـ۵٫ کاربرد واژه «صَلّی» و مشتقات آن

علاوه بر این دادن زکات از قوی ترین ارکان جامعه دینی هست و این دو نمونه و اشاره به همه وظیفه ها دینی آدم مؤمن در مقابل خالق و خلق که بر تمامیّت ایمان به آیات خدا مذکور هست (طباطبایی، ۱۳۹۷، ج۹، ص۱۲).

 اقامه نماز عبارت هست از انجام صحیح آن و به جاآوردن حقوق و ارکان و شرایط آن نه منحصرا انجام صورت ظاهری آن، لکن درستی نمازی که با اقامه حاصل می گردد، همان توجه به خداوند تعالی و خشوع حقیقی در مقابل او و احساس احتیاج به اوست (رشیدرضا، ۱۹۴۷، ج۱، ص۱۰۸). چنین نمازی از دیدگاه خداوند تحسین وستایش می گردد.  در قرآن کریم ۴۴ بار واژه «صلاه» همراه لفظ «إقامه» و مشتقات آن به کار رفته و در بیشتر از ۲۰ نمونه آن نماز و زکات قرین هم مذکور هست.

در این دسته از آیات قرآن کریم به مؤمنین وعده جایزه و درجات قرب به مقام پروردگار داده شده هست و از آنجا که ایمان دارای مراتب متفاوت بوده؛ در نتیجه درجاتی هم که خداوند به ازای آن می دهد متمایز هست.

۳ـ۵٫ کاربرد واژه «صَلّی» و مشتقات آنفعل «صَلّی» در ۴ آیه از قرآن کریم بدون حرف جر «عَلی» در مفهوم «اطاعت و بندگی، تواضع وخشوع در مقابل خدای تعالی» به کار رفته هست. گاهی خداوند از شرط فلاح و رستگاری حرف می زند: «قَد أفلَحَ مَن تَزَکّی» (۱۴: أعلی) و تزکیه نفس یعنی «زدودن عقاید فاسد از قلب» را نخستین شرط معرفی می کند.

پس از آن به شناخت و معرفت قلبی به ذات و صفت ها و اسماء خداوند اشاره می کند: «وَذَکَرَ اسمَ رَبِّهِ» (۱۵: أعلی) و درنتیجه فرد در خدمت خداوند قرار می گیرد و آثار این شناخت و معرفت که همان خضوع و خشوع هست، در اعضا و جوارح او ظاهر می گردد.

  خداوند این حقیقت را با عبارت «فَصَلّی» بیان می کند (رازی، ۱۴۰۲، ج۳۱، ص۱۴۸). این آیات از نظر روایات وارده از شیعه و سنی، تنها دربارۀ زکات فطره و نماز عید نازل شده هست (طباطبایی، ۱۳۹۷، ج۲۰، ص۲۶۹)، دراین صورت باید توجه داشت که نماز عید فطر به صورت جماعت هست و فرد با اسم مأموم در آن شرکت می کند؛ در نتیجه فعل «صَلّی» به کار برده شده هست، همانطور که در آیه ۱۰۲ سوره نساء نیز وقتی خداوند از نمازخواندن سربازان در میدان جنگ به صورت جماعت حرف به میان می آورد، از واژه های «لَم یُصَلّوا» و «فَلیُصَلّوا» استفاده می نماید. در جایی دیگر خداوند ابتدا به صورت مؤکّد عطا و بخشش زیاد خود را به پیامبر متذکّر می گردد: «إِنّا أَعطَیناکَ الکوثَر» (کوثر: ۱) و پس از آن به شکرانه آن موهبت ها، امر به اطاعت و عبادت خداوند می کند: «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانحَر» (کوثر: ۲). رازی در تفسیر این آیه می گوید: شکر عبارت هست از «تعظیم» که سه رکن دارد: ۱- ذی ربط به قلب هست و اینکه بداند موهبت از خداست نه دیگری؛ ۲- ذی ربط به زبان هست و اینکه وی را مدح کند؛ ۳- ذی ربط به عمل هست و اینکه در خدمت او باشد و برای او تواضع کند و نماز دربردارنده همه این معانی هست (رازی، ۱۴۰۲، ج۳۲، ص۱۲۹). 

وی ضمن ذکر وجوه دیگر تفسیر، این وجه را شایسته تر می داند؛ زیرا به عرف شرع نزدیک تر هست. علاوه بر این در قرآن کریم آنجا که «توجّه نکردن به بندگی و عبادت خدای تعالی» را مطرح می کند، واژه «لا صَلَّی» به کار برده شده هست: «لا صَدَّقَ وَلا صَلَّی» (قیامه: ۳۱) و در آیه بعد به نقطه مقابل آن اشاره می کند: «وَلکِن کَذَّبَ وَتَوَلّی» (قیامه: ۳۱)، یعنی به جای تصدیق دعوت حقّی که قرآن متضمن آن هست، تکذیب می کند (طباطبایی، ۱۳۹۷، ج۲۰، ص۱۱۴) و اصول دعوت را نمی پذیرد و آنچه را که ذی ربط به فروع دین و عبادت و بندگی خداوند هست، پیروی نمی کند؛ لکن از آن روی می گرداند.  از قیاس بین الفاظ دو آیه میتوان دریافت که «لا صَدّقَ» در مفهوم «کَذّبَ» و «لا صَلَّی» در مفهوم «تَوَلّی» به کار برده شده هست.

۳ـ۶٫ کاربرد واژه «مُصَلّین» در مفهوم «پیروان»

طبری نیز در تفسیر خود «لا صَلَّی» را به معنای «تَوَلَّی عَن طاعَه اللهِ» می داند (طبری، ۱۳۷۴، ج۲۴، ص۸۱). در قرآن کریم عاقبت کار این گروه از آدم ها با استفاده از فعل مجرد «لا یَصلی» اینچنین بیان شده هست: «لا یَصلاها إِلّا الأشقی الَّذی کَذَّبَ وَتَولّی» (اللیل: ۱۵) و مراد از «صلی النار» پیروی آن و ملازم آن بودن هست و مفهوم خلود را می رساند (طباطبایی، ۱۳۹۷، ج۲۰، ص۳۰۶). به عبارت دیگر آدم با تصدیق دعوت حقّ و خضوع و خشوع در مقابل خداوند خود را ملازم الطاف الهی قرار می دهد و روی گردانی از اطاعت خداوند منتج به ملازمت با آتش قهر الهی می گردد.  در سوره «الحاقه» نیز در مورد این اشقیای مجرم که نامه عملشان به دست چپ آنان داده می گردد، خداوند به ملائکه فرمان می دهد که وی را بگیرید و در آتش بیفکنید: «ثُمَّ الجَحیمَ صَلّوهُ» (الحاقه: ۳۱) و «صلّوهُ» امر از ماده «صلو» به معنای ملازم قراردادن آدمی با آتش هست (طباطبایی، ۱۳۹۷، ج۱۹، ص۴۰۰).

  زمخشری این مفهوم را با عبارت «صلی النار وصلاه النار» بیان می کند (زمخشری، ۱۴۳۰، ص۱۱۳۷).

رازی و بیضاوی نیز در تفسیر این آیه اعتقاد دارند که «صَلّیتُهُ» به معنای «أصلَیتُهُ» هست، مشابه «کَرّمتُهُ» و «أَکرَمتُهُ» و مفهوم آیه را با عبارت «لا تُصلوهُ إِلّا الجَحیم» بیان می کنند. ۳ـ۶٫

کاربرد واژه «مُصَلّین» در مفهوم «پیروان»در دسته ای دیگر از آیات قرآن کریم واژه «مُصَلّین» به کار رفته هست… خداوند در سوره معارج به این حقیقت اشاره می کند که آدم مخلوقی طبعاً حریص و بی حوصله هست: «إِنَّ الإنسانَ خُلِقَ هَلوعاً» (۱۹: معارج) در مقابل شرّ و زیان جزع و بی قراری می کند و اگر مال و دولتی به او برسد، از دیگران دریغ می کند. آنگاه «مُصَلّین» را از این قاعده مستثنی می کند: «إِلّا المُصَلّین» (معارج: ۲۲) و طی آیات ۲۳ تا ۳۴ این سوره این گروه را معرفی و ۸ نمونه از صفت ها آنان را ذکر می کند.

۴٫ وجوه اشتقاق «صلاه» از دیدگاه مفسران

طبرسی واژه «مصَلّین» در این سوره را به معنای «موحّدین مطیعین» می داند (طبرسی، ۱۴۰۳، ج۱۰، ص۱۲۴).  سیوطی نیز در تفسیر خود در مورد این واژه به معنای «مؤمنین» اشاره می کند. در سوره مؤمنون خداوند فلاح و رستگاری را به مؤمنین سندهای می دهد و می فرماید: «قَد أفلَحَ المؤمِنونَ» (مؤمنون: ۱) آنگاه طی آیات ۲ تا ۹ این سوره مؤمنین را معرفی و ۶ نمونه از صفت ها آنان را ذکر می کند.

سیاق این آیات مشابه آیات ذکرشده از سوره معارج هست و از قیاس این دو میتوان نتیجه گرفت که منظور از «المُصَلّین» همان «المؤمنین» هست؛ درنتیجه این واژه را میتوان به معنای «پیروان واقعی» در ترجمه به کار برد. در این صورت میتوان اظهار کرد که مراد از «المصَلّین» در سوره مبارکه ماعون پیروانی هست که کم توجّه به نماز می باشند و آن را خارج از وقت، همراه ریا، بدون خشوع و خضوع و. به جا می آورند و زکات و احسان را نیز از دیگران منع می کنند (زمخشری، ۱۴۳۰، ص۱۲۲۳).

به عبارت  دیگر کسانی که در ارتباط خود با خالق سست می باشند و در ارتباط با خلق خدا نیز بی تفاوت اند و به وظیفه ها خود عمل نمی کنند، زمخشری از این گروه با اسم «مُتّسمین بالاسلام» یاد می کند.

وجوه اشتقاق «صلاه» از دیدگاه مفسرانمفسران در وجوه اشتقاق واژه «صلاه» نظرات متعددی را مطرح کرده اند. رازی این واژه را مشتق از «صَلی» می داند و در این مورد می گوید: «اشتِقاقُها مِن الصَلی وَهِیَ النّارُ مِن قَولِهِم«صَلَّیتُ العَصا» إذا قَوَّمَها بِالصَّلی» (رازی، ۱۴۰۲، ج۲، ص۲۹).

یعنی از «صلی» مشتق شده که به معنای آتش هست، همانطور که وقتی عصا را با آتش گرم می کنیم تا راست گردد، می گوییم: «صلیتُ بالنارِ» نمازگزار نیز کوشش می نماید که باطن و ظاهر خود را متعادل کند، مشابه کوشش برای راستکردن چوب با نزدیک کردن آن به آتش. زمخشری و نسفی اعتقاد دارند که این واژه بر وزن «فَعَلَه» مشتق از «صَلّی» و مشابه «زَکاه» از «زَکّی» هست. در مورد حقیقت معنایی «صَلّی» بیان می کنند: «حقیقه صلّی، حَرَّکَ الصَلَوَین، لِأنّ المُصَلّییفعل ذلک فِی رُکوعِهِ وَسُجودِهِ» (زمخشری، ۱۴۳۰، ص۳۸؛ نسفی، ۱۴۱۶، ج۱، ص۱۳).

  بنابر این نظر، واژه «صلاه» بر وزن فعله از «صلی»یعنی «حرکت پشت انسان» مشتق شده هست و به اعمال ظاهری نماز اشاره دارد؛ زیرا نمازگزار این حرکت را در رکوع و سجود انجام می دهد.

نتیجه گیری

طبری نیز در مورد وجه تسمیه «صلاه»، عبادت واجب معتقد هست که نمازگزار با اعمال خود و به جاآوردن نماز مطابق دستورات خداوند، پذیرش خواسته خود و بهره مندی از ثواب الهی را طلب می کند (طبری، ۱۴۱۰، ج۱، ص۲۴۸). این آیات از جهت مفهوم و مفهوم در پنج دسته کلی ارزیابی می گردد:

۱-   این وجه نیز نشان دهندۀ باطن نماز هست و بر مفهوم «دعا و طلب میل و توجّه» تکیه دارد.

۲-   بعضی دیگر از مفسران نیز واژه «صلاه» را عبارت از «ملازمت و معیت و جدانشدن» می دانند و اعتقاد دارند که از «المُصَلّی» مشتق شده هست؛ یعنی اسبی که در مسابقه به دنبال اسب پیروز و پیشتاز می آید (رازی، ۱۴۰۲، ج۲، ص۲۷۵)…» (۵۶: أ در کلام عرب به اسب پیشتاز در مسابقه «سابق» و به اسبی که مقام دوم را دارد و به دنبال اسب پیشین در حرکت هست «مُصَلِّی» گفته می گردد و «صَلَّی الفَرَسُ» به معنای «تَلا السّابِقَ» هست؛ زیرا سر اسب مصلّی در پشت اسب پیشین قرار می گیرد (زبیدی، ۱۴۲۲، ص۴۴۰).

۳-   به نظر می آید که این وجه اشتقاق ذی ربط به نماز جماعت باشد؛ زیرا از نظر ظاهری در حالت رکوع و سجود حالت مأموم نسبت به امام جماعت مشابه حالت اسب مصلّی نسبت به پیشین هست.

۴-   از جنبه باطنی و معنوی نیز نمازگزار در حقیقت پیرو و دنباله رو فرد اول و راهنمای خود هست.

۵-  به عبارت دیگر «نماز جماعت عبارت هست از تذلّل و خضوع در مقابل معبود به  تبعیّت از یک ریاست که همان امام جماعت هست، به به صورتی که در عرف گفته گردد آن جماعت به صورت دسته جمعی در مقابل خداوند تذلّل کردند» (بروجردی، بی تا، ج۳، ص۸۴).

 روایات وارده از شیعه و سنّی نیز نشان دهندۀ این حقیقت هست که اصل و مبنا در نماز، جماعت هست و از اوائل تبلیغ دین اسلام، پیامبر (ص) فریضه نماز را که مأمور به تبلیغ آن بوده اند، به صورت جماعت برپا می کردند و نماز جماعت سنّت پیامبر خوانده شده هست و اگر کسی آن را بدون سبب و از روی بی میلی و بی توجّهی به جماعت مسلمین ترک کند، به نماز حقیقی دست نمی یابد: «الصَّلَواتُ فَریضَه وَلَیسَ الاِجتِماعُ بِمَفروضٍ فِی الصَّلاه کُلِّها وَلکِنَّها سُنَّه وَمَن تَرَکَها رَغبَه عَنها وَعَن جَماعَه المُؤمِنینَ مِن غَیرِ عِلَّه فَلا صَلاه لَهُ» (عاملی، بی تا، ج۸، ص۲۸۵؛ کلینی، بی تا، ج۳، ص۳۷۲).

«واژه صلاه و دیگر مشتقات آن مثل (صَلِّ ـ یُصَلّون ـ صَلَوات ـ مُصَلّین ـ مُصَلّی) بیشتر از ۹۹ بار در آیات قرآن به کار رفته هست و اگر واژه هایی مثل (تَصلی ـ إِصلَوها ـ نُصلِهِ ـ صالوا ـ صِلیّاً ـ صَلّوه ُـ أُصلیهِ ـ تَصلیَه ـ صالِ ـ تَصطَلون) نیز از مشتقات این واژه مدنظر داشته گردد، تعداد آنان در قرآن کریم به بیشتر از ۱۲۴ بار می رسد.

این آیات از جهت مفهوم و مفهوم در پنج دسته کلی ارزیابی می گردد:۱-   آیاتی که واژه صلاه و مشتقات آن در مفهوم «دعا» به کار رفته هست، مثل: «أَلَم تَرَ أنَّ اللهَ یُسَبِّحُ لَهُ مُن فی السَّمواتِ وَالأرضِ وَالطَّیرِ صافّاتٍ کُلٌّ قَد عَلِمَ صَلاتَهُ وَتَسبیحَهُ وَاللهُ عَلیمٌ بِما یَفعَلونَ» (۴۱: نور). «۲-   آیاتی که واژه صلاه و مشتقات آن در مفهوم «حسن ثنا و تمجید» به کار رفته هست، مثل: «إِنَّ اللهَ وَمَلائِکَتَهُ یُصَلّونَ عَلی النَّبی . «» (۵۶: أحزاب). «۳-   آیاتی که واژه صلاه و مشتقات آن در مفهوم عبادت ویژه «نماز» به کار رفته هست، مثل: «الّذینَیُؤمِنونَ بِالغَیبِ وَیُقیمونَ الصَّلاه وَمِمّا رَزَقناهُم یُنفِقونَ» (۳: بقره). ۴-   آیاتی که واژه صلاه و مشتقات آن در مفهوم «اطاعت وپیروی از دستورات» به کار رفته هست، مثل: «قَد أَفلَحَ مَن تَزَکّی * وَذَکَرَ اسمَ رَبِّه فَصَلّی» (أعلی: ۴۱و۴۲). ۵-  آیاتی که واژه صلاه و مشتقات آن در مفهوم «دخول و ملازمت» به کار رفته هست، مثل: «وَتَصلِیَه جَحیمٍ» (واقعه: ۹۴).

 بررسی این ظواهر نشان می دهد که مفهوم جامع «صلاه»، انعطاف و توجّه هست که بنا بر اختلاف نسبت، متمایز می گردد؛ در نتیجه نسبت «صلاه» به بنده در مفهوم دعا و طلب میل و توجّه هست و این نسبت در مورد خداوند، رحمت و توجّه و توفیق در عبادت و عصمت از هر بدی هست و از طرف فرشتگان، طلب آمرزش برای آدم هاست. «صلاه» در اصل در زبان های سامی به معنای «عبادت ویژه و صدازدن و فراخواندن» بوده، پس از آن وارد زبان عربی شده و در مفهوم «دعا» به معنای «طلب کردن و درخواست کردن» به کار رفته هست و از باب مجاز به نماز هم اطلاق می گردد؛ زیرا دعا قسمتی از نماز هست. بین واژه های «الصلاه»، «الصلی» و«الصلو» تناسب وجود دارد و همگی در مفهوم «روی آوردن و نزدیک کردن» مشترک می باشند.

«الصلاه» روی آوردن به مقام برتر نورانی هست که همان ارتباط با خداوند و حضور در مقابل اوست. «الصلی» روی آوردن به آتش هست.

مراجع

«الصلو» نشان دادن محبت و دوستی و بیان درود وتمجید براییک مقام هست.
پس لفظ «صلاه» یایی باشد یا واوی، در اصل نشان دهندۀیک مفهوم مشترک هست.
با ارزیابی در حد امکان مراجع لغوی و تفسیری در مورد واژه «صلاه» و وجوه اشتقاق آن به نظر می آید که هر یک از وجوه اشتقاق این واژه اعم از یایییا واوی نشان دهندۀ ظاهر یا باطن نماز می باشند.
 آنجا که واژه «صلاه» مشتق از «صَلی»، «صَلّی»یا «صِلی» و به معنای «متعادل شدن با خشوع»، «دعا و طلب میل و توجّه» یا «دورشدن از آتش» مدنظر داشته شده هست.
به باطن و شرایط قبول نماز در پیشگاه الهی اشاره دارد و آنجا که این واژه مشتق از «مُصَلّی»یا «صَلَوَین» و به معنای «ملازمت و معیت و جدا نشدن» یا «حرکت پشت آدم در حال رکوع و سجود» مدنظر داشته شده هست، به ظاهر نماز و شرایط صحت آن دلالت دارد.
شاید فرضیه اشتراک اشتقاق در مورد معتلّات دیگری نیز صدق کند که اثبات آن ارزیابی های بیشتری را می طلبد.
علاوه بر این در بعضی از آیات که واژه صلاه و مشتقات آن به کار رفته، صرفاً مفهوم عبادت نماز مراد نیست؛ لکن مفهوم پیروی و دنباله روی کردن مدّنظر هست، پیروی از پیامبری که یکی از وظیفه ها وی اقامه نماز بوده هست.
پیروی حق و دستورات آن که باعث جلب رحمت و توجّه پروردگار و خلود در بهشتی می گردد که تجسم اعمال خود فرد هست، یا پیروی باطل که نتیجه آن دخول و خلود در آتش و جهنمی می باشد که تجسم اعمال بد آدم هست؛ در نتیجه خوب تر هست در ترجمه این نمونه ها لحاظ گردد.
قرآن کریم…، ابن جبر، مجاهد (۱۴۱۰ق)، تفسیر مجاهد، تحقیق: محمد بن عبدالسلام، بیروت: دارالفکر الاسلامی الحدیثه.
ابن درید، محمدبن حسن (۱۹۷۸م)، جمهره اللغه، تحقیق: رمزی منیر بعلبکی، بیروت: دارالعلم للملایین.
ابن سیده، علی بن اسماعیل (۱۴۲۱ق)، المحکم و المحیط الاعظم، تحقیق: عبدالحمید هنداوی، بیروت: دارالکتب العلمیه.
ابن فارس، احمد (بی تا)، مقاییس اللغه، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، بیروت: دارالفکر.
ابن منظور، محمد بن مکرم (بی تا)، لسان العرب، بیروت: دار صادر.
ابوحیان الاندلسی، محمدبن یوسف (١۴١٣ق)، تفسیرالبحرالمحیط، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت: دارالکتب العلمیه.
اعشی، میمون بن قیس (۱۹۵۰م)، دیوان الاعشی الکبیر، تحقیق: محمد حسین،بی جا: مکتبه الآداب. 
بروجردی، حسین (بی تا)، تقریر بحث سیدنا الاستاذ السیدحسین الطباطبایی فی القبله.
، شهر قم: موسسه النشرالاسلامی.
بیضاوی، عبدالله بن عمر (۱۴۱۶ق)،  انوار التنزیل و اسرار التأویل، بیروت: دارالفکر.
جفری، آرتور (۱۳۷۲ش)، واژه های دخیل در قرآن مجید، ترجمه  فریدون بدره ای،تهران: انتشارات توس.
حرّعاملی، محمد (بی تا)، وسائل الشیعه، شهر قم: موسسه آل البیت.
رازی، فخرالدین محمد بن عمر (۱۴۰۲ق)، التفسیر الکبیر، بیروت: دار احیاء التراث العربی، الطبعه الثالثه. 
راغب، حسین بن محمد (بی تا)، المفردات فی غریب القرآن، دون مکان: مکتبه نزار مصطفی الباز.
رشید رضا، محمد (۱۹۴۷م)، تفسیر المنار، قاهره: دارالمنار، الطبعه الثالثه.
  زبیدی، مرتضی (۱۴۲۲ق)، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق: عبدالصبورشاهین، کویت: التراث العربی.
زمخشری، جارالله محمود بن عمر (١۴٣٠ق)، تفسیرالکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الاقاویل فی وجوه التاویل، بیروت: دارالمعرفه، الطبعه الثالثه.
سیوطی، جلال الدین (بی تا)، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، شهر قم: منشورات مکتبه آیه الله المرعشی.
طباطبایی، محمد حسین (۱۳۹۷ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران: دارالکتب الاسلامیه، الطبعه الثالثه.
طبرسی، فضل بن حسن (۱۴۰۳ق)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، شهر قم: منشورات مکتبه آیه الله المرعشی.

طبری، ابوجعفر (۱۳۷۴ق)، جامع البیان فی تفسیرالقرآن، تحقیق: احمد محمد شاکر، قاهره.

نویسندگان:

وصال میمندی: دانشیار گروه زبان و ادبیات عربی دانشکده زبان های بیگانه دانشگاه یزد، یزد، ایران

 شکوفه شریفی فر: دانشجوی دکترای زبان و ادبیات عرب دانشکده زبان های بیگانه دانشگاه یزد، یزد، ایران

  طریحی، فخرالدین (۱۰۸۵ق)، تفسیر غریب القرآن، شهر قم: منشورات زاهدی. 

انتهای متن/