هر کسی وارد پایانه می شود سراغش می رود و پافشاری می کند که سوار مینی بوسی که اشاره می کند، شوند.

پایگاه خبری شهرکریمه، حمید احمدی: ۱۲ سال دارد، قیافه و سر و وضعش با بچه های منطقه نمی خورد، بسیار با نشاط و فعال است !

سخت در تقلاست تا مینی بوس از مسافر تکمیل شود!

هر کسی وارد پایانه می شود سراغش می رود و پافشاری می کند که سوار مینی بوسی که اشاره می کند، شوند!

مسافران تصورشان این که همراه و شاگرد راننده است !

چند کلمه دست و پا شکسته فارسی بلد است !

راننده ادب می کند من و دوستم را بر صندلی جلو کنار خودش می نشاند که به زحمت دو نفر جایشان می شد !

کمتر از ده کیلومتر از زرباطیه دور نشدیم که گفت:

همه شما شام

منزل ما دعوتید!

◇کسی جدیش نگرفت!

اما از نگرانی اش مسافران دارند باورش می کنند!

بارها که با اصرار و ایجاد مانع از سوی موکب داران و اهالی روستاهها ی مسیر، مینی بوس ما متوقف شد، پسرک نگران می شد و به التماس کنار در وا می ایستد و می گوید مهمان خونه ما هستند، من این زائران را از مرز آوردم!

برخی جوان ها که به خواهش او اعتنا نمی کردند،می سر از شیشه بیرون می آورد و می گوید مهمان موکب شیخ بادی اند !

از حرکت و کنار رفتن شان از جلوی ماشین و دست از اصرار کشیدن، می شد فهمید که صاحب این نام براشون شناخته شده و محترم است !

زائران سرنشین مینی بوس از گفتگوی زین العابدین با خیل عظیم جوانان و مردانی که التماس و اصرار به توقف خودرو و پیاده کردن مسافران داشتند ، می پرسیدند که چه می گوید که یک باره کنار می روند و راه را باز می کنند و از در خواست شان صرف نظر می کنند !

با توضیحاتی که داده می شد ، تازه فهمیدند‌ دعوت زین العابدین نوجوان، جدی است و اساسا مساله خیلی جدی شده است !

از شهر کوت خارج شدیم، مرد میانسالی وسط جاده جلوی مینی بوس ایستاد و جنب نمی خورد و فقط می گوید: پیاده بشید و به رانند اشاره می کند، از رویم رد شو!

زین العابدین با خواهش گفت عمو اینها مهمان منزل شیخ بادی اند ، مرد فوری کنار رفت و دست هاش به نشان تاسف به هم زد و نگاه حسرتی به پسر انداخت و اشاره می گوید حرکت کنید!

کمی جلوتر هم مجدد چند جوان که با حرارت و باچوب و پرچم و یکی شان با شمشیر ماشین را محاصره کردند، به زحمت رها شدیم!

این ها را از پشت سر گذاشتیم، به راننده گفت:

نزدیک شدیم.

یک کوچه باریک خاکی را نشان می دهد و می گوید: برید داخل!

حدود ۲۰۰ متری داخل کوچه رفتیم که سر از یک خانه بزرگ و مجلل با حیاط وسیع رسیدیم !

اهالی منزل از پیر و جوان و کودکان صف کشیده و با افتخار و سروری وصف نشدنی

به استقبال آمده اند !

زین العابدین هم با غرور کودکانه گویی از فتح و پیروزی از نبردی برگشته، مورد تحسین اعضای خانواده قرار گرفت

وقتی از ماشین پیاده شدیم متوجه مینی بوس دیگر پر از زائران شدیم که نوجوان دیگر خانو اده از خروجی مرز مهران آنها را برای پذیرایی همراهی کرده بود ، شدیم.

برخی آداب میهمانی عراقی ها را برای زائران توضیح می دهم!

مهمانان برای شستن دست ها راهنمایی می شوند و به رسم عراقی ها در بدو ورود به سالن بزرگ، با آب خنک پذیرایی و بلا فاصله دیس های رطب تازه در جمع چرخانده می شود!

دور تا دور سالن بزرگی که گنجایش حدود ۱۵۰ نفر دارد با مبل های نفیس و مجلل پر شده است.

قاب های بزرگی به دیوار و روی میز قرار دارد. مرد جوانی که در کنار در ورودی با دشداشه عربی خوشامد می گفت آنها را متعلق به بزرگان عشیره جعیفریه معرفی می کند.

وبه قاب عکس بزرگ و قدی اشاره کرد و گفت: او شیخ عشیره و پدرم است ‌که سالها اینجا موکب داشت و از زائران پذیرایی می کرد.

از زین العابدین پرسیدم این آقا پدرت ؟ گفت: عموم است و این آقا جدم !

تازه متوجه شدیم که “شیخ بادی” که نامش مشکل گشا و نجات ما از دست موکب داران و مجوز حرکت ما بوده، رئیس متنفذ عشیره و منطقه و از موکب داران قدیمی است که اهل ایل و عشیره و خانواده به سبب ارادت به سیدالشهدا علیه السلام و احترام به رسم و مرام پدر، عاشقانه گرد هم آمدند و با ابتکار زائران را از مرز خروجی مهران سوار ماشین کرده برای پذیرایی به اینجا که ۷۵ کیلومتر با مرز فاصله دارد و در مسیر کوت – نجف قرار گرفته می آورند!

سفره انداختند و پروانه سان بزرگ و کوچک دور زائران می چرخند با سبزی و چلو گوشت و نان گرم و محلی پذیرایی کردند. همه مردان خانواده سر و پا ایستاده اند.

پدر زین العابدین از من خواست برای پدر مرحوم شان دعا کنم و فاتحه بخوانم.

چند جمله دعا و فاتحه ای به سنت ایرانی و عراقی خواندم !

مهمانان همچنان در حیرت و تعجب از این همه تکریم و احترام و کرامت و مسابقه در مهمان نوازی این مردم اند!

الحق اهل عراق کرامت را در ضیافت زائران حضرت سیدالشهدا علیه السلام به شایستگی معنا کردند و شاییته میزبانی زایران سالار شهیدان هستند !

انتهای پیام/