به گزارش پایگاه خبری،فرهنگی شهرکریمه به نقل از خبرنگار مهر، متن زیر گفتاری از آیت الله مرتضی تهرانی در مورد آیه «وَ لَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ» هست که در ادامه می خوانید؛ شرط کلیدی اطاعت از یک آدم و بهره مندی از هدایت خاص حق تعالی در این آیه ی کریمه […]

به گزارش پایگاه خبری،فرهنگی شهرکریمه به نقل از خبرنگار مهر، متن زیر گفتاری از آیت الله مرتضی تهرانی در مورد آیه «وَ لَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ» هست که در ادامه می خوانید؛

شرط کلیدی اطاعت از یک آدم و بهره مندی از هدایت خاص حق تعالی

در این آیه ی کریمه از سوره ی مبارکه ی کهف خدای متعال می فرماید: کسی را اطاعت نکن که ما قلب وی را در غفلت قرار دادیم، و او از هوای نفس و خواسته های نفسانی خود پیروی می کند یا پیروی کرده هست. یکی از شروط کلیدی مُطاع بودن یک آدم، مثل مقام رسالت، مقام امامت، پس از حق تعالی، معنا این آیه ی کریمه هست. یکی از نکته هایی که در این جا جلب توجه می کند نکته ای هست که در سایر آیات هم با مضامین دیگری وارد شده، و آن این هست که خدای متعال اضلال و گم راهی را به خود نسبت داده هست، «یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ». در این آیه ی کریمه هم خدای متعال غافل کردن را به خود نسبت داده هست و می فرماید: «وَ لَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ»، از کسی که ما قلب وی را در غفلت قرار دادیم و مبتلای به غفلت کردیم، اطاعت نکن.

اجمال توضیح این مطلب این هست که اگر آدم به هدایت عامه و عمومی حق تعالی جواب مثبت ندهد، موفق به هدایت دوم که هدایت خاص هست نمی توان. در تفاسیر معتبر آمده هست که حق تعالی دو نوع هدایت دارد. نوع اول هدایت عامه هست. اگر شخص مکلف به هدایت عامه و عمومی جواب مثبت دهد و آن را بپذیرد، موفق به هدایت دوم می گردد، اما اگر نپذیرد و جواب رد دهد، از هدایت دوم که هدایت خاص هست محروم می گردد. اضلال و اغفالی که خدای متعال در آیات به خود نسبت داده، در هدایت دوم هست.

در فاز ی اول و هدایت اول، این انسانِ مکلف هست که جواب رد به حق تعالی می دهد. یعنی خدای متعال انسانی را موفق به توجه به خدای خود و موفق به یاد او کرده، اما این شخص یاد و ذُکر حق تعالی را کنار گذاشته، و خود را متوجه به غیرخدا کرده هست. در این فاز ی دوم که فرد به ذِکر و یاد خدای متعال پشت کرده و به چیزی غیر از او توجه پیدا کرده و توجه به غیرخدا باعث غفلت از حق تعالی شده، خدای متعال غفلت را به خود نسبت می دهد. مثل این آیه ی شریفه که می فرماید: «وَ لَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا».

منظور از کلمه ی قلب، پمپ گردش خون در بدن نیست، لکن منظور از قلب روح آدم هست. حق تعالی می فرماید: کسی که به خدای خود و یاد او -که همان هدایت اول است-  بی توجه بود، خدای متعال وی را به خود واگذار می کند. در این صورت راه عوض می گردد و صراط، صراط مستقیم نیست. چنین فردی هدایت فاز ی اول را امتداد نداده، لکن از آن اعراض کرده هست، و چون به هدایت اول پشت کرده، موفق به هدایت دوم نمی توان. در همه ی زمان ها اشخاص بسیاری از مکلفین و بندگان حق تعالی در دنیا می باشند که مبتلای به این انحراف می گردند.

سبب بی توجهی آدم به لطف اولیای الهی

اگر دنیا به آدم مجال اندیشه دهد، با توفیق خدای متعال مجهولاتی که در ذهن مؤمن وجود دارد رفع می گردد. یک مجهول این هست که به چه سبب در زمان رسول اکرم صلی الله بر علیه وآله وسلم یا در زمان امامن ی طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین مردم کرامات و معجزات و اقدامات فوق العاده را از آن بزرگواران می دیدند، و یا محبت و رأفت وی نسبت به خلق الله را رویت می کردند، اما به این جاذبه ها بی توجه بودند؟ جذابیت این جاذبه ها بسیار قوی هست.

گفته شده هست: «الاِنسان عَبیدُ الِاحسان». اگر آدم از یک نفر اندکی خوبی ببیند، آن را فراموش نمی کند، مگر این که انسانیت او آسیب زده شده باشد. اگر این بی سر و صدا نشده باشد، آدم بخواهد یا نخواهد، خوبی های دیگران همیشه مقابل چشم او هست. از پس از حضرت آدم علی نبیناوآله وعلیه السلام تاحالا ما مورد عنایت و فضل و کرم و رأفت معصومین سلام الله علیهم اجمعین هستیم. اما به چه سبب ما مجذوب این جاذبه های قوی نمی شویم؟

اما به چه سبب ما مجذوب این جاذبه های قوی نمی شویم؟سیدبن طاووس رضوان الله تعالی بر علیه در بعضی از آثار قلمی خود می نویسد که من در شبی، هنگام نیمه شب قصد کردم به سرداب آن بزرگوار در سامرا مشرف شوم. سرداب به معنای زیرزمین هست. سید می فرماید که من تا اواسط پله های سرداب رفتم ومتوجه گردیدم که از داخل سرداب صدای مناجاتی فغان مثل می آید. مناجات از نجوا به معنای آهسته گفت وگو کردن هست و در برابر آن منادات به معنای بلند گفت وگو کردن هست. سید می گوید: گوش کردم، شنیدم که کسی به خدای متعال عرض می نماید: خدایا، شیعیان ما بسیار گناه کارند و خلاف کاری و اشتباه دارند. آنان به اشتباه های خود ادامه می دهند، به امید این که ما که امام و پیشوای آنان هستیم، در قیامت از آنان شفاعت کنیم تا جهنمی نشوند. سپس  آن شخص بزرگوار خدای متعال را قسم می دهد که تو هم وساطت و شفاعت ما را بپذیر، و آنان را جهنمی نکن.

این نوع محبت، این نوع جاذبه، منحصر به اولیای خدا هست. پدر نسبت به فرزند خود این درجه ی از محبت را ندارد؛ و گاهی فرزند و اشخاص خاندان خود را یادش می رود. خدای متعال در قرآن می فرماید: در قیامت آن قدر فشار وجود دارد که پدر و مادرها تنها به فکر خود می باشند و فرزندان خود را یادشان می کنند. این وضعیتی که سیدبن طاووس رضوان الله تعالی بر علیه از آن بزرگوار ارواحناله الفدا نقل می کند، اختصاص به همان چهارده نفر دارد. چه می گردد که این جاذبه امثال ما را جذب نمی کند؟ به چه سبب نسیان و فراموشی و غفلت از این وضع که از سوی اولیای خدا و امامان ما به وجود آمده هست پیدا می کنیم؟

چه می گردد که این جاذبه امثال ما را جذب نمی کند؟ به چه سبب نسیان و فراموشی و غفلت از این وضع که از سوی اولیای خدا و امامان ما به وجود آمده هست پیدا می کنیم؟ما این حقیقت را باور کرده ایم، زیرا گوینده یعنی سیدبن طاووس رضوان الله تعالی بر علیه از یک آدم موثق، بسیار بالاتر هست. تعدادی از علمای شیعه، وی را شبیه به تالی تلو معصوم می دانند و اعتقاد دارند که سید رضوان الله تعالی بر علیه هرگاه از آن حضرت درخواست می کرد که موفق به تشرف به محضر آن بزرگوار گردد، اذن می دادند. در نتیجه در روایت و این راوی شبهه ای نیست. در مرویّ عنه یعنی آن معصوم بزرگوار صلوات الله علیهم هم شبهه نیست، زیرا مقام عصمت و ولایت و مظهر صفت ها حق تعالی بودن، که یکی از آن صفت ها، رأفت هست، چنین اقتضایی دارد. « این بزرگواران مظهر رأفت و محبت حق تعالی می باشند. حال به چه سبب بعضی از شیعه ها و اهل سنت این نکته را یادشان می کنند؟

حال به چه سبب بعضی از شیعه ها و اهل سنت این نکته را یادشان می کنند؟نقل شده هست که دست کم هفتادهزار نفر در غدیر خم جمع گردیدند، و فرمایشات آن بزرگوار در حدود هفتاد روز پیش از رحلت را گوش کردند. آیا حافظه ی آدم آن قدر ضعیف هست که چنین سانحه ی بزرگی و چنین مطالب سنگینی را فراموش کند؟ آیا میتوان این چنین توجیه کرد که حضرت هفتاد هزار نفر را جمع کردند که به آنان بگویند من علی بن ابی طالب سلام الله بر علیه را دوست دارم، شما هم وی را دوست داشته باشید؟ این چه دوستی ای هست که در زمان وجود مقام رسالت قابل تحقق نیست، و مردم باید پس از رحلت نسبت به آن  مبادرت بورزند؟ باید اظهار کرد که این امر، دوستی نیست، لکن تبعیت هست. از سوی امیرالمؤمنین صلوات الله بر علیه ولایت و اولی به تصرف بودن و از سوی مردم هم تبعیت واجب هست.

عدم آلودگی به غفلت از یاد خدای متعال، شرط وجوب اطاعت مکلفین از  انسان دیگر

یکی از شروط آن کسی که خدای متعال اطاعت وی را بر مکلفین واجب کرده، این هست که نباید هیچ مقدار از عمر او آلوده ی به غفلت از یاد خدا باشد، «وَ لَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا». هرچند خدای متعال این شرط را به طور کلی بیان فرموده و اسم فردی و یا نسبت وی را با مقام رسالت صلی الله بر علیه وآله وسلم ذکر نکرده هست، اما اگر آدم بخواهد مصداق آن را بیابد باید کسی را پیدا نماید که یک لحظه از یاد خدای متعال غفلت نکرده هست. کسی که خدای متعال می فرماید ما وی را از یاد خود غافل کردیم، صلاحیت و شایستگی این که واجب الاطاعه، مطاع و ولی امر باشد،  را ندارد. این منطوق آیه هست.

در نتیجه ما می فهمیم که کسانی که از یاد خدای متعال در مقطعی از عمر خود غفلت کرده اند، به باعث همان غفلتِ مقطعی، مصداق این آیه ی شریفه می گردند که خدای متعال فرموده هست: حق نداری از آنان اطاعت کنی، یعنی اطاعت از آنان جایز نیست. « «وَ لَا تُطِعْ» نهی هست، یعنی اطاعت جایز نیست، و حرام هست. در نتیجه تنها معصومین صلوات الله علیهم اجمعین باقی می مثل. در صدر اسلام هم تعدادی به فرمایش مقام رسالت عمل نمی کردند. به ویژه یکی دو روز پیش از رحلت، به حضرت عرض کردند که آن دو نفر به جیش اسامه ملحق نشده اند، و از شهر بیرون نرفته اند تا به جنگ با دشمنان اسلام بروند. حضرت آن دو را مورد عتاب خود قرار دادند که به چه سبب از دستور وی تخلف کرده اند. هر دو نفر که پدرخانم مقام رسالت هم بودند، یک جواب سبک غلط دادند. یکی اظهار کرد که ما نمی توانستیم جایی برویم که شما را نبینیم. دیگری اظهار کرد: اگر ما  بیرون می رفتیم، بی خبر از حال شما و تندرستی شما بودیم. به سبب این آیه ی کریمه، امثال این اشخاص که تخلف از دستور مقام عصمت کردند جایز الاطاعه نیستند، «وَ لَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا».

پیروی از خواسته های نفسانی و غفلت از دستور معصوم صلوات الله علیهم اجمعین

  این آیات در سوره ی کهف هست که سوره ای هست که در مکه نازل گردید و اقلاً یک مرتبه به گوش این اشخاص خورده بود. اما آنان از دستور معصوم غفلت کردند، «وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ»، و در پی خواسته های دل خود رفتند. خواسته ی دل آنان این بود که چون در زمان حیات مقام رسالت نتوانستیم مانع وی شویم، برای پس از رحلت طراحی کنیم که خلافت به ما برسد.

آنان هم آدم بودند، اما اطاعت نکردند زیرا آلوده ی به رذائل اخلاقی خود بودند، یعنی حب جاه، حب مقام و رئیس داشتند، حسادت و بخل داشتند. آلودگی به این صفت ها به تعبیر دیگر مبتلا شدن به ذنب اخلاقی و نه ذنب فقهی، هست. مبتلایان به ذنب و گناه اخلاقی، روح شان آلوده می گردد. روح که آلوده گردید، موفق به دریافت حیات طیبه نمی توان.

««مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً». حیات طیبه یک نوع زندگی و نورانیت پاکیزه ای هست که در آن، ارتباط آدم با حقایق به سادگی برقرار می گردد. معصومین صلوات الله علیهم اجمعین همین فضیلت را بر سایرین داشتند و حضور و غیاب برای وی یکسان بود. حق تعالی به وی قدرت و علمی عطا کرده بود که قابل قیاس با سایرین نبود. امیرالمؤمنین صلوات الله بر علیه متعدد، به ویژه در یکی-دو روز آخر عمر شریف خود، به مردم می فرمودند: “سَلُونی قَبلَ أن تَفقِدُونی”، امیرالمؤمنین صلوات الله بر علیه متعدد، به ویژه در یکی-دو روز آخر عمر شریف خود، به مردم می فرمودند: “سَلُونی قَبلَ أن تَفقِدُونی”، پیش از این که دیگر من را در بین خود نبینید، سؤالات خود را بپرسید. آن بزرگوار با اشاره به سینه ی مقدس خود می فرمودند: “إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً”، یا می فرمودند: “أَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْرَفُ مِنْ طُرُقِ الْأَرْضِ”، یا می فرمودند: “هذِهِ النُّجُوم الَتی تَرَونَها فِی السماء مَدائِنٌ کمَدائِن اَرضِکم وَ لَهُنّ اَهلٌ کَاَهلِ اَرضِکُم”.

آن بزرگوار با اشاره به سینه ی مقدس خود می فرمودند: “إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً”، یا می فرمودند: “أَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْرَفُ مِنْ طُرُقِ الْأَرْضِ”، یا می فرمودند: “هذِهِ النُّجُوم الَتی تَرَونَها فِی السماء مَدائِنٌ کمَدائِن اَرضِکم وَ لَهُنّ اَهلٌ کَاَهلِ اَرضِکُم”. سال ها هست که کشورهای غربی در جستجوی کرات آسمانی می باشند و خصوصیات آنان را به طور اجمال فهم می کنند. آنان در هزار پارسال چنین فرمایشاتی از معصومین صلوات الله علیهم را جمع کردند. متاسفانه باور آنان نسبت به چهارده معصوم صلوات الله علیهم از بعضی از شیعه ها بیش تر هست. آنان قبول نموده اند که هر چه آن بزرگان فرموده اند راست هست، و سنگین نیست، بنابراین قرن ها هست که کوشش می نمایند به این حقایق دست یابند. هزاروچهارصد پارسال امیرالمؤمنین صلوات الله بر علیه فرمودند: این ستاره هایی که در آسمان خواهید دید که مثل میخ های نقره ای می باشند، شهرهایی مثل شهرهای شما در کره ی خاکی می باشند، «و لَهُنّ اَهلٌ کَاَهلِ اَرضِکُم» و  سکنه دارند، مثل سکنه ای که شهرهای شما در این کره ی خاکی دارد. این موضوعات نه فقط در آن زمان لکن در قرن ها بعد هم مطرح نبود و در یکی-دو قرن موخر مطرح گردیده هست. اتکاء دانشمندان آن کشورها هم به فرمایشات اولیای خدا هست که راه را به آنان نزدیک کرده، و امید را در آنان فراوان کرده هست.

اما ما در خواب غفلت حضور داریم. اگر ما مثل آن اشخاص در صدر اسلام، هدایت اول را از حق تعالی قبول نکرده باشیم، بخشی از مصادیق «أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا» قرار می گیریم. غفلت یعنی آدم به یاد خدای متعال نباشد. آلودگی روح آدم به صفت ها رذیله در صدر اسلام و یا الان یک اثر دارد، و آن جدا شدن از یاد حق تعالی هست. غفلتی که در اولی و دومی وجود داشت، اگر الان در دل ما بیاید، همان نتیجه ی جدایی از حق تعالی را در پی دارد. غفلت در اثر توجه به دنیا به وجود می آید. خدای متعال در قرآن، دنیا را مورد نکوهش قرار داده هست. اگر ما این مطلب را باور کنیم، دل ما اسیر نمی توان. در غیر این صورت با کمک شیطان، دل در پی دنیا می رود.

امکان تحقق عدالت ظاهری علی رغم غفلت از یاد خدای متعال

«أَ در چنین دلی خدا وجود ندارد. «أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا». چنین فردی که انسانیت را از دست داده هست، نه این که واجبالاطاعه نیست، لکن جایزالاطاعه نیست. غفلت از یاد خدای متعال به معنای عادل نبودن و گناه کردن نیست. « در حالتی که ما عدالت را ملکه تفسیر نکنیم، امکان دارد فردی به حسب ظاهر گناه هم نکند، یعنی ترک کبائر کند و مُصرّ به صغائر هم نباشد، و غفلت از یاد خدای متعال هم داشته باشد و توجه قلب او به غیر خدا باشد. «مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ»، خدای متعال در یک آدم دو روح خلق نکرده هست. اگر دل را تحویل دنیا دادیم و دستور آن را به دست شیطان سپردیم، دیگر خدایی که به وی توجه دارا باشیم در ما وجود ندارد.

زندگی و دنیای ما به همین وضعیتی که الان ما به آن مبتلا هستیم مبدل می گردد و آدم به تدریج از وضع مطلوب دورتر می گردد. امام رضوان الله تعالی بر علیه می فرمود: عمر سعد دفعی عمر سعد نشد، تدریجی عمر سعد گردید. در این صورت آن وقت “عَبیدُ الاِحسان” هر چه آدم در پی جاذبه های غیرالهی برود، جاذبه ی حق تعالی در باطن او کم و انسانیت او رقیق تر می گردد. در این صورت آن وقت “عَبیدُ الاِحسان” نمی توان و اگر روایت نقل شده از سیدبن طاووس رضوان الله تعالی بر علیه را بشنود تحت تاثیر قرار نمی گیرد.

او نقل می کند که آن بزرگوار روحی له الفدا در سرداب مناجات می کردند و به خدای خود التماس می کردند که امت جد خود و شیعیان وی را به جهنم دوئل، زیرا که امید این اشخاص به آن بزرگواران بوده هست که راحت گناه می کردند؛ نه این که معتقد به قیامت نبودند، لکن معتقد به قیامتی بودند که چهارده معصوم صلوات الله علیهم اجمعین در آن قیامت کوشش می نمایند که شیعیان خود را از جهنم رهایی بدهند. این امید دوم که شیطان به این صورت در باطن این اشخاص وارد کرده، آنان را گستاخ کرده هست که به خود اذن می دهند خلاف مرتکب گردند.

اگر آدم انسانیت خود را حفظ کرده باشد، این مقدار لطف و محبت و فضل و کرم از اولیای خدا نسبت به اشخاص شیعه را فراموش نمی کند. آن چه باعث می گردد -در صدر اسلام یا در زمان ما- تعدادی نسبت به این امور بی تفاوت باشند، و گوش شنوایی نداشته باشند که این مطالب را گمان و روی آن فکر کنند، پر شدن وجودشان از حب جاه، حب مقام، حب رئیس، حب پول، حب آوازه هست. کسانی که وجودشان از حسد پر بود نمی توانستند نگاه کنند که بعضی از بنی هاشم که بخشی از قریش و از یک خاندان هم بودند، بخشی از دوست داشتنی ترین اشخاص نزد حق تعالی بشوند، هرچند که بعضی از وی هم مثل ابوجهل و ابولهب مبغوض ترین اشخاص بودند. زیرا در روح آنان برای حق جایی باقی نبود و روح خود را از باطل و صفت ها رذیله پر کرده بودند. مطالب را می متوجه شدند اما بر روحشان اثر نمی گذاشت. ابوسفیان به پسرش معاویه توصیه کرد که فرمایشات آن حضرت را من باور نکردم، تو هم باور نکن. معاویه هم به پدر خود اطمینان داد که او نیز باور نکرده هست.

این نکات، مسائل مبتلابه ما هست. شنیدن سخن حق تمام وجود یک نفر را پر می کند، اما دیگری صد بار گوش می کند، و از گوش او وارد وجودش نمی توان. آن گوش دوم پیش از این که حق را بپذیرد، باطل و محبت های غیرخدایی را در خود جای داده و جای دیگری باقی نمانده هست. تمام مصائبی که به اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین وارد گردید، متاثر از همین رذائل اخلاقی در دشمنان شان بود. «إِ آیات قرآنی می فرماید اگر کسی تقوا نداشته باشد، یعنی مبتلا به رذائل باشد و دنبال خواسته های نفس خود برود، خدای متعال شعور انسانی را از او می گیرد.

«إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»، کسی که تقوا نداشته باشد، شعور و تشخیص حق از باطل را ندارد. اگر یک دانشجو بخواهد در دانشگاه خود موفق باشد، باید صفت ها رذیله ای که مناسب مقام انسانیت نیست را از خود دور نگاه دارد. این تقوا باعث می گردد که موفقیت او در تحصیل علوم نسبت به آدم هایی که آلوده می باشند خوب تر گردد. دلیل این هست که آدم متقی در تلاش های علمی خود تمرکز دارد، اما آدم غیر متقی تمرکز ندارد.

بنابراین بهره اش از علم و دقیقه های علمی کم تر هست. در زمان حضرت آدم علی نبیناوآله وعلیه السلام همین رذائل اخلاقی باعث شد که قابیل هابیل را کشت. آنان شنیدند که آن بزرگوار به مردم می فرمایند: “قُولُوا لا اِلهَ اِلا الله تُفلِحوا”. بعضی کسانی که فرمایش مقام رسالت را گوش کردند، آدم های سالمی بودند و خود را آلوده نکرده بودند. آنان شنیدند که آن بزرگوار به مردم می فرمایند: “قُولُوا لا اِلهَ اِلا الله تُفلِحوا”. هر انسانی برطبق طبع خود رستگاری را دوست دارد، بنابراین سریع تسلیم گردیدند. تعدادی هم مثل ابوجهل و ابولهب تا آخر تسلیم نشدند.

البته تعدادی هم در میان راه متوجه پیشروی حضرت گردیدند.

آنان حساب دنیای خود را کردند و ظاهراً تسلیم گردیدند و ایمان آوردند که عقب نمانند و بتوانند پس از حضرت قدرت را به دست گیرند. صرفه ی ما به این هست که انسانیت خود را از آلودگی هایی که هر انسانی مناسب انسانیت خود نمی بیند پاکیزه نگاه داریم، در غیر این صورت آدم در انحطاط و پستی و عقب رفت به جایی می رسد که فهم نمی کند، وجودش مملو از رذائل اخلاقی شده و آلوده هست. مصائبی که برای خاندان مقام رسالت پس از رحلت پیش آمد، ریشه ای بود. آنان به خیال خود قصد داشتند ریشه را بزنند. مقام رسالت، مشخص فرموده بودند که پس از وی دوازده جانشین از چه نسلی و با چه اسم هایی خواهند آمد. کتب اهل سنت از این روایات پر هست و آنان توان ندارند عذر بیاورند که در صحاح سته ی ما نبود.

مشکلات متاثر از دوری مردم از روحانیت

خدای متعال باید اتمام حجت کند. کسی که نمی پذیرد قصد دارد خودیت و منیت را حفظ نماید. شخصی نقل می کرد که در افغانستان خودکشی فراوان شده و جدیدا علما و فقهای آنان فتوا داده اند که در اسلام خودکشی حرام هست. وضع عراق هم در ده ها پارسال این چنین بود که فاصله ی بین روحانیت و مردم خیلی فراوان شده بود، قهراً عوام الناس عراق زود منحرف و گم راه می گردیدند. روحانی باید وقت صرف کند  و تا اندازه ای از راحتی خود صرف نظر کند، تا ارتباط ی تبلیغی او با ملت قطع نشود. امتیاز ایران وجود مجالس موعظه به عنوان های متفاوت هست که در آنان فضائل اهل بیت صلوات الله علیهم مورد اشاره و بحث قرار می گیرد. از زمانی که مردم در امر به سرشناس و نهی از منکر، و موعظه ی دیگران بی تفاوت گردیدند، مفاسد سریع پیش رفت. اگر تذکر به آدم خلاف کار متعدد گردد، اثر می کند.

حضرت صادق صلوات الله بر علیه به آن آدم بی دین فرمودند: آیا پنجاه درصد احتمال می دهی که خدایی و قیامتی وجود داشته باشد؟ او عرض کرد بله احتمال می دهم. حضرت فرمودند: اگر این احتمال را می دهی، عقل تو می گوید که احتیاط کن. وضع ایران از برکت و نورانیت ولایت اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین هست. اما اگر این نور به تدریج ضعیف و خاموش بشود، و این چراغ ولایت از دل های مردم برداشته گردد و جمع بشود، چه باید کرد؟