به گزارش پایگاه خبری،فرهنگی شهرکریمه به نقل از ایکنا؛ مهر درج کرد: دهم مرداد ماه سالروز شهادت عالم جلیل القدر، شیخ فضل الله نوری هست؛ کسی که عمر گرانبهای خود را در راه محافظت دین و جلوگیری از انحراف جامعه اسلامی به دستاویز پیشرفت و با ترفند مشروطه به انتهاء رسانید. علاوه بر این چهاردهم […]

به گزارش پایگاه خبری،فرهنگی شهرکریمه به نقل از ایکنا؛ مهر درج کرد: دهم مرداد ماه سالروز شهادت عالم جلیل القدر، شیخ فضل الله نوری هست؛ کسی که عمر گرانبهای خود را در راه محافظت دین و جلوگیری از انحراف جامعه اسلامی به دستاویز پیشرفت و با ترفند مشروطه به انتهاء رسانید. علاوه بر این چهاردهم مرداد ماه سالروز صادر کردن دستور مشروطه هست. به همین دستاویز مصاحبه ای با حجت الاسلام محمد صالحی، دانش آموخته موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) و عضو گروه منطق و روش شناسی فرهنگستان علوم اسلامی با مبحث مشروطه و رویکردهای برخورد با آن، انجام دادیم که در ادامه می خوانید؛

*در ابتدا به عنوان مقدمه درباره بسترها و زمینه های نهضت مشروطه توضیح هایی عرضه دهید و بفرمایید ریشه نزاع های متمرکز به جریان مشروطه چه بوده هست؟

به همین دستاویز مصاحبه ای با حجت الاسلام محمد صالحی، دانش آموخته موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) و عضو گروه منطق و روش شناسی فرهنگستان علوم اسلامی با مبحث مشروطه و رویکردهای برخورد با آن، انجام دادیم که در ادامه می خوانید؛از ابتدای سلطنت ناصرالدین‌شاه قاجار ناخشنودی مردم از نا عدالتی وابستگان حکومت روبه‌رشد بود. تأسیس دارالفنون و آشنایی تدریجی ایرانیان با تحولات و تحولات جهانی، اندیشه تغییر و ضرورت حکومت قانون و انتهاء حکومت استبدادی را نیرو بخشید. نوشته‌های روشن‌فکرانی مثل حاج زین‌العابدین مراغه‌ای و عبدالرحیم طالبوف و میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا ملکم‌خان و میرزا آقاخان کرمانی و سیدجمال‌الدین اسدآبادی و دیگران زمینه‌های مشروطه‌خواهی را فراهم آورد.

سخنرانی‌های سیدجمال واعظ و ملک‌المتکلمین توده مردم مذهبی را با اندیشه آزادی و مشروطه آشنا می‌کرد. نشریاتی مثل حبل‌المتین و چهره‌نما و حکمت و اندکی بعد ملانصرالدین که همه در خارج از ایران منتشر می‌شدند نیز در گسترش آزادی‌خواهی و مخالفت با استبداد نقش پررنگی داشتند.

موضع‌گیری علمای وقت، نسبت به واقعه مشروطه و رویکردهای موجود در مواجهه با مشروطه می‌تواند دستمایه عبرت مسئولان برای چگونگی برخورد با اتفاقات پیش رو در انقلاب اسلامی باشد. امام خمینی(ره) می فرماید «اگر روحانیون، ملت، خطبا، علما، نویسندگان و روشن‌فکران دارای تعهد سستی بکنند و از قضایای صدر مشروطه عبرت نگیرند، به سر این انقلاب آن خواهد آمد که بر سر انقلاب مشروطه آمد».

نزاع ذاتی میان جریان حق و جریان باطل همیشه وجود داشته هست؛ جریان باطل به سرکردگی ابلیس از طریق اغوای انسان‌ها به‌دنبال کثرت عده و عُده خود بوده هست تا بتواند به عهد خود وفا کند؛ «قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ» و همیشه با سازوکارهای متفاوت به سراغ مؤمنان می‌آید تا رسیدن به وعده «إِنَّ الأَرضَ لِلَّهِ یورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِهِ وَالعاقِبَهُ لِلمُتَّقینَ» را به دیرکرد بیندازد. رشد بی‌سابقه کفر در جهت اغوای مؤمنان و انسان‌ها ازطریق ساختارها و نظام‌های اجتماعی، به‌سرعتِ این جبهه، در مسیر حرکت خود شتاب دوچندان داده هست. آنچه در این جنگ با اهمیت می‌نماید، اجتماع اشخاص دو جریان پیرامون کانون ولی خود می‌باشد. ابزارهای جنگی و اغواگری از جنگ سخت به‌سمت جنگ نرم و از اغوای فردی به‌سمت اغوای جمعی پیشرفت نموده هست.

گاهی از مبانی و بنیادها و گاهی نیز ازطریق آثار و فرآورده ها خود هجمه می‌کند؛ ولی آنچه در این نزاع با اهمیت هست اغواگری شیطان هست که هیچ‌گاه به‌صورت مستقیم و رودررو به بنیان‌های اعتقادی حمله نمی‌آورد و با ظاهری زیبا و فریبنده و طبق نیازهای نوع بشریت و اجتماعات آنها ساختارهای خود را طراحی می‌کند؛ درحالی‌که این ظاهر زیبا، باطنی فاسد و گمراه‌کننده دارد.

نقش علما در روشنگری حرکت عمال شیطان و آگاهی‌دادن به جبهه مؤمنان در این بین، بیش‌ازپیش پررنگ شده هست و این ساختار نوین احتیاج به شناخت عمیق‌تر نسبت به حرکت جریان باطل و ابزارهای آن دارد. شاید مدد جریان حق در عصر غیبت برای مبارزه با این ساختار سازمان‌یافته، حکومت اسلامی باشد.

*از چه اتفاق هایی میتوان به عنوان نقطه عطفی در بروز و ظهور جریان مشروطه نام برد؟

در سراسر تاریخ پرفراز و نشیب ایران به‌ویژه در زمان قاجاریه، پادشاه همیشه قدرت مطلق و یگانه مرجع رسیدگی به مسائل کشوری و لشکری بوده هست و هیچ چیز خارج از عزم او انجام‌پذیر نبود. پادشاهان دنیا را به‌معنای حقیقی، لهو و لعبی بیش نمی‌دیدند که چند صباحی حکومت در اختیار آنها هست و باید نهایت لذت و کامجویی را از دنیا در این چندروزه دنیا دارا باشند، رعیت برای آنها اهمیتی نداشت؛ نا عدالتی و استبداد و خودکامگی پادشاهان عرصه را بر مردم و زندگی آنها تنگ کرده بود و مردم که زیر یوغ پادشاهان درمانده شده بودند، علما را تنها پناهگاه خود می‌دانستند و با مراجعه به این پایگاه الهی از آنها طلب امداد می‌کردند.

تشریح و تمجیدهای پرورش‌یافتگان مکتب فکری و فرهنگی غرب از وضعیت به‌ظاهر به‌سامان غرب به دنبال پذیرفتن ساختارهای مشروطه در بلاد غربی و درمقابل تحقیر فرهنگی اسلامی و دلیل عقب‌ماندگی قراردادن این فرهنگ توسط افرادی که اسلام را به‌درستی درک نکرده بودند و ازطرفی خودباختگی و شیفتگی پادشاهان در مقابل نظامات غرب و عدم‌خودباوری نسبت به مسلمین و کج‌فهمی نسبت به مساله پیشرفت باعث شد تا عنوان عدالت‌خانه به مشروطه تغییر یابد؛ بدون اینکه توجهی به معنون حقیقی آن دارا باشند

اعتراض به پادشاه به‌عنوان شخص اول مملکت که برای خود خدایی می‌کرد به‌منزله خودکشی بود؛ ازطرفی نیز رتق‌وفتق فردی آحاد اجتماع تا حدودی امکان‌پذیر بود و بنا بر شرایط اجتماعی به‌صورت فعالانه یا منفعلانه قابل پیگیری. ازاین‌رو دادخواهان اجتماع به فکر اصلاح ساختاری این نظام افتادند تا بتوانند به‌صورت دائمی و ساختاری و قانونی این معضل را حل‌وفصل کنند و از طریقی بتوانند علاوه‌بر اصلاح ظاهری امور به این نظام بیمار نیز سروسامانی دهند؛ از این‌ رو نخستین جرقه‌های عدالت‌خانه با این طرز اندیشه ایجاد گردید.

البته باید توجه داشت که گرچه عدالت خانه می‌توانست به‌عنوان یک ساختار وارد عمل گردد ولی هیچ‌گاه نتوانست یک نظام منسجم و سازمان‌یافته سیاسی پیدا کند؛ یعنی کارکردهای دقیق آن و چگونگی رابطه آن با دربار و سایر نهادهای دولتی قاجار به‌درستی معنی نشده بود و این خود یکی از کاستی‌هایی بود که زمینه مبدل نهضت را از عدالت‌خانه به مشروطه فراهم نماید؛ ولی این بدان مفهوم نبود که مقصود از آن به‌صورت کلی هم مشخص نباشد.((جواد سلیمانی، از عدالت‌خانه تا مشروطه غربی، قم، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۴، ص۵.)

)تعریف و تمجیدهای پرورش‌یافتگان مکتب فکری و فرهنگی غرب از وضعیت به‌ظاهر به‌سامان غرب به دنبال پذیرفتن ساختارهای مشروطه در بلاد غربی و درمقابل تحقیر فرهنگی اسلامی و دلیل عقب‌ماندگی قراردادن این فرهنگ توسط افرادی که اسلام را به‌درستی درک نکرده بودند و ازطرفی خودباختگی و شیفتگی پادشاهان در مقابل نظامات غرب و عدم‌خودباوری نسبت به مسلمین و کج‌فهمی نسبت به مساله پیشرفت باعث شد تا عنوان عدالت‌خانه به مشروطه تغییر یابد؛ بدون اینکه توجهی به معنای واقعی آن دارا باشند.

شاید بتوان یکی از اصلی‌ترین عاملان انحراف عدالت‌خانه به مشروطه را عدم‌آگاهی دقیق نسبت به مقوله مشروطه دانست که نه‌تنها غرض مشروطه به‌خوبی شناخته نشده بود؛ لکن مبانی مشروطه نیز به‌هیچ‌وجه مورد توجه قرار نگرفته بود. به‌هرحال عاملان زیادی در پیدایش نهضت مشروطه نقش داشته هست: نفوذ فرنگیان(شیخ حسن اصفهانی کربلایی، تاریخ دخانیّه (تاریخ اتفاقات تحریم تنباکو)، رسول جعفریان، قم، الهادی، ۱۳۷۷، ص ۳۵) و سرازیرشدن افکار اروپایی و درک ناصحیح از نوگرایی و تفسیر به‌دور از حقیقت تجدد دینی و … را می‌توان از انگیزه‌ها و یا پیامدهای پدیده مشروطه و جریان‌های جانبی آن تلقّی کرد.

**بر سر مفهوم و مفهوم مشروطه میان علما و روشن‌فکران اختلاف‌نظر وجود داشت. اینکه مشروطه به چه تعبیری استفاده می‌شده ازاین‌جهت با اهمیت می‌شود که موضع‌گیری علما درباره مشروطه عموماً ازطریق شناخت لفظی مشروطه بوده هست و شاید بزرگ‌ترین خطا در انتخاب کارکرد و موضع‌گیری در ازای مشروطه همین امر می‌باشد که در ابتدا خیلی آسان به‌نظر می‌رسد؛ ولی پس از طی فرایندی اثر معنوی این لفظ رخ می‌نمایاند. نظر شما در این باره چیست؟

نظر شما در این باره چیست؟یکی از راه‌های رسیدن به برداشت علما از مشروطه، ارزیابی رویکرد آنها نسبت مشروطه و موضع‌گیری آنها می‌باشد که البته این روش تحقیق را می‌توان با آنالیز محتواهای موجود و باقی‌مانده از اظهارات آن یا گزارش‌های میدانی دست یافته از دوران مشروطه تقویت کرد.

گروهی از علما معتقد بودند که مشروطه همان عدالت‌خانه هست و هدف از آن محدود و مشروط‌کردن سلطنت به مجموعه‌ای از قواعد و قوانین شرعی می‌باشد که در ساختاری اجتماعی توسط مردم و اراده‌های جمعی قرار گرفته هست. این گروه که عمدتاً از علمایی بودند که از ابتدا به‌دنبال عدالت‌خانه بودند و سروسامان‌دادن به وضعیت عدلیه و رسیدگی به داد مظلوم و ایستادگی در مقابل نا عدالتی ظلم کننده و استبداد شاهنشاهی از مناشیء حرکت آن‌ها درباره عدالت‌خانه بود؛ مشروطه را همسو با عدالت‌خانه دانسته و یا جایگزینی برای عدالت‌خانه دانستند؛ در حقیقت رویکرد ابزاری داشتن به مقوله مشروطه بدون توجه و شناخت کافی نسبت به مبانی مشروطه منتج به اتخاذ این اشخاص نسبت به مبحث مشروطه گردید. به‌نظر می‌رسد پررنگ‌شدن هدف، که کاستن از نا عدالتی و استبداد نظام سلطنتی بود، به‌وسیله ساختارهایی شبیه عدالت‌خانه و مشروطه باعث بی‌توجهی به باطن مشروطه گردید.

شعار کلیدی و نخستین مردم و علما عدالت‌خانه بود و رهبران جنبش مثل سیدمحمد طباطبایی جابه‌جا تبیین داشتند که عدالت‌خانه می‌خواهند، نه مشروطه و جمهوری

به‌همین‌دلیل بود که شعار کلیدی و نخستین مردم و علما، عدالت‌خانه بود و رهبران جنبش مثل سیدمحمد طباطبایی جابه‌جا تبیین داشتند که عدالت‌خانه می‌خواهند، نه مشروطه و جمهوری. زنده یاد طباطبایی در مجلس سوگواری صدیقه طاهره(س) بر سر منبر اظهار کرد: «می‌گویند ما … مشروطه‌طلب و جمهوری‌خواه هستیم و با این‌ها می‌خواهند پادشاه را از ما برنجانند. ولی ما تنها عدالت‌خانه می‌خواهیم. ما اجرای قانون اسلامی را می‌خواهیم، ما مجلس می‌خواهیم که در آن مجلس پادشاه و گدا در حدود قانون برابر باشند».

نوع دوم برداشت از مشروطه، کسانی بودند که از ظاهر مشروطه گذر کرده بودند و مبانی مشروطه را در تضاد معلوم با مبانی اسلام می‌دانستند؛ گرچه که عدالت‌خانه و رسیدگی به احتیاج مردم نیز برای آنها اولویت داشت و استقبال عامه مردم از مشروطه به‌عنوان عدالت‌خانه باعث شد تا آنها برای کاستن از مضرات و معایب مشروطه دست به تغییر مشروطه و محدودکردن آن به‌وسیله شرع بزنند. در حقیقت مشروط‌کردن اعمال و دستورات نظام سلطنتی به‌وسیله ساختار مشروطه‌ای که به عزم ملی و مردمی تعیین گردیده هست و خود این ساختار نیز معلق و مورد تأیید شرع باشد، برداشت این گروه از مشروطه بوده هست. البته این نکته در انتخاب موضع این دسته اشخاص نسبت به مبحث مشروطه با اهمیت هست که اینان نیز به مثل گروه اول به مشروطه نگاه ابزاری داشتند؛ ولکن بر این باور بودند که با مقید کردن مشروطه و مهذب‌کردن آن می‌توان خروجی قابل قبولی از مشروطه داشت.

اما برداشت سوم از مشروطه که ابتدا توسط بعضی از علما اتخاذ گردید و در ادامه با شناخت عمیق‌تر نسبت به مشروطه دامنه پیدا کرد، آن چیزی بود که منورالفکرها از مشروطه می‌خواستند و به‌ وسیله بیان و ادبیات زیبا و دینی و یا راه‌اندازی موج‌های رابطه ای خواسته خود را پیش می‌بردند. منظور آن‌ها از مشروطه ایجاد یک ساختار سیاسی مخصوص بود که از مشروطه غربی و نظام های سیاسی حاکم بر کشورهایی مثل انگلستان و بلژیک الگوبرداری شده بود. البته آن‌ها در تدوین قانون بنیادی به‌سراغ قانون فرانسه نیز رفتند که نظام حاکم این کشور جمهوری بود. در حقیقت روح قانون بنیادی از قانون بنیادی فرانسه اتخاذ شده بود؛ ولی ساختار آن را بر اساس قوانین حاکم بر انگلستان تشریح و تبیین کرده بودند. تعریفی که غرب‌گراها از مشروطه داشتند با تشریح مرجعیت شیعه کاملاً متمایز بود. مراد و منظور علما از مشروطه، مشروط‌کردن سلطنت بود و هدف و منظور غرب‌گراها مشروط و محدودکردن سلطنت و دین و مذهب و روحانیت شیعه.

بعضی از روحانیون با امعان و دقت نظر بسیاری که نسبت به بنیان و اساس مشروطه داشتند، ذات مشروطه را فاسد می‌دانستند و به‌خوبی دریافته بودند که از این مقوله فاسد نمی‌توان به هدف متعالی رسید و یا به‌وسیله شرط و شروط‌های شرعی از افساد و آسیب آن جلوگیری نمود

بعضی از روحانیون با امعان و دقت نظر بسیاری که نسبت به بنیان و اساس مشروطه داشتند، ذات مشروطه را فاسد می‌دانستند و به‌خوبی دریافته بودند که از این مقوله فاسد نمی‌توان به هدف متعالی رسید و یا به‌وسیله شرط و شروط‌های شرعی از افساد و آسیب آن جلوگیری نمود. آنها به‌خوبی دریافته بودند که مشروطه در باغ سبزی بیش نیست که دولت‌های غربی برای تسلط و استیلا بر ممالک اسلامی به‌دنبال برقرار کردن مشروطه می‌باشند. ظاهر آن برقرار کردن عدالت هست؛ ولی باطن آن هجمه سازمان‌یافته ساختارهای غربی بر ساختارهای اسلامی می‌باشد که ازاین‌طریق بنیان‌های عقیدتی اسلام را مورد حمله و تغییر قرار داده‌اند.

مشروطه به‌معنی اداره امور جامعه به‌وسیله عزم جمعی فارغ از دین و خداست. آن‌ها می‌خواستند با لسان اینکه مردم باید برای سرنوشت خود تصمیم دریافت کنند، به‌ظاهر حکومت شاهنشاهی را مشروط کنند؛ ولی در حقیقت جایگزینی عزم آدم و بشر به‌جای عزم خداوند و ولایت حقه مدنظرشان بود که البته بازخوانی حوادث پس از مشروطه و برسرکارآمدن رضاشاه و برقرار کردن نظام پادشاهی پهلوی، خوب تر می‌تواند بر این ادعا صحه بگذارد. اتفاقات و حوادث تاریخ مشروطه، در حقیقت چالش و رقابت میان دو اندیشه دینی و سکولار برای شکل‌دهی به نظام اجتماعی هست و تدوین قوانین این نظام بر دو مبنای دینی و سکولار.

در حقیقت مشروطه الگویی برگرفته از نظام‌های سیاسی کشورهایی چون انگلستان و فرانسه بود. آن‌ها برای محدودکردن قدرت پادشاهان، نهادی به‌نام مجلس را در نظام حکومتی خود تأسیس کرده بودند که اعضای آن با رأی های مردم تعیین می‌شدند و وظیفه آن جعل قانون و نظارت بر دوائر دولتی و دربار بود و به‌تبع این انتخاب تنظیم و اجرای قوانین طبق خواست اکثریت مردم صورت می‌گرفت و ازآنجاکه کلیسا در قرون وسطا بر پادشاهان اروپا سلطه داشت و درحقیقت، نهاد دین در عرصه سیاسی حضور فعال داشت، نظام مشروطه غربی علاوه‌بر دربار، با کلیسا نیز درگیر و خواهان جدایی دین از سیاست گردید و قید سازگاری حکومت و قوانین مملکت با آیین مسیحیت را برداشت؛ ازاین‌رو نمایندگان مجلس می‌توانستند مطابق خواست اکثریت اعضا قوانین منافی مسیحیت را نیز تصویب کنند و به اجرا درآورند. ازاین‌رو در مشروطه نه‌تنها به‌دنبال نفی نظام استبدادی فردی بودند لکن نفی تسلط قوانین شریعت و علمای دین از صحنه سیاست را به‌صورت همگام نیز خواستار بودند.

نظام مشروطه غربی بر دو پایه بنیادی آزادی و مساوات استوار هست که هیچ‌یک از این دو مقید به موازین شریعت نیست؛ یعنی مردم در اعمال و مشی خود کاملاً آزادند و بدون هیچ مانعی می‌توانند اعمال خلاف شریعت را مرتکب گردند و البته این آزادی تا وقتی تزاحمی با آزادی سایر اشخاص اجتماع نداشته باشد، قانونی هست. گرچه مشروطه‌خواهان ایران ابتدا ویژگی‌های نظام مدنظر خود را دقیقاً روشن نمی‌کردند؛ ولی بعدها مشخص گردید آنچه آن‌ها از مشروطه عزم می‌کنند همان نظام سیاسی اروپا است که علاوه‌بر مبارزه با استبداد فردی با دین نیز سر ستیز دارد.

*رویکردهای مواجهه با مشروطه به چند دسته تقسیم می گردد و هر یک از موافقین و مخالفین مشروطه چه می اظهار داشتند؟

رویکرد اول کسانی می باشند که مشروطه را وسیله و ابزاری جهت رسیدن به اغراض خود می‌دانستند، موافقین مشروطه را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد؛

دسته اول کسانی بودند که مشروطه را به‌خوبی شناخته بودند و راه پیشرفت و توسعه را در تبعیت از غرب می‌دانستند و جدایی دین از سیاست را جهت بهبود منفعت های مادی و دنیایی خود، مطلوب می‌دیدند.

دسته دوم افرادی بودند که به‌تبع دادخواهی از مظلومین و ایستادگی در مقابل نا عدالتی ظالمان به‌دنبال تشکیل عدالت‌خانه بودند که با ورود مشروطه و اقبالی که به‌سوی مشروطه صورت گرفته بود، به این فکر افتاده بودند تا لباس عدالت‌خانه را بر تن مشروطه کنند. که به‌حق می‌توان اظهار کرد مشروطه را به‌خوبی نشناخته بودند و نسبت به مبانی آن به‌قدر کافی اطلاع نیافته بودند.

اگر راستی را خواهیم این علمای نجف و دو سید و کسان دیگر از علما که پافشاری در مشروطه‌خواهی می‌نمودند، معنی درست مشروطه و نتیجه رایج شدن قانون‌های اروپایی را نمی‌دانستند و از ناسازگاری بسیار معلوم که میانه مشروطه و کیش شیعه ‌است، آگاهی درست نمی‌داشتند، مردان غیرتمند از یک‌سو پریشانی ایران و ضعف دولت را دیده و چاره‌ای برای آن جز بودن مشروطه و مجلس نمی‌دیدند و با پافشاری بسیار به هواداری از آن می‌کوشیدند، و از یک‌سو خود در بند کیش بوده چشم‌پوشی از آن نمی‌توانستند. در میان این دو درمی‌ماندند.((کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران، چاپ سیزدهم، ۱۳۳۰، ص ۲۸۷.)

)دریافت آن‌ها این بود که مشروطه ابزاری هست برای رسیدن به عدل و داد؛ غافل از اینکه مشروطه ابزاری هست متناسب با اغراض خودش.

این دسته اشخاص یا نفس مشروطه به‌عنوان سامانه دادخواهی موجود برای آن‌ها موضوعیت یافته بود؛ مشابه آخوند خراسانی بهمراه شیخ عبدالله مازندرانی) ۱۲۵۶–۱۳۳۰هـ.ق) و میرزا حسین خلیلی تهرانی) ۱۲۳۰–۱۳۲۶هـ.ق) نجف که سه مرجع امضاکننده مشروطه بودند و به آیات ثلاث نجف و مراجع ثلاثه مشروطه‌خواه معروف شده‌اند. در بین اینان تهرانی خلیلی زودتر از همه درگذشت و پس از آن خراسانی و نهایتاً مازندرانی وفات یافت؛ ولی بیشترین اثرگذاری در سیاست مشروطه از طرف مراجع تقلید را آخوند خراسانی دارا بود. این سه تن ـ چنان‌که از تلگراف‌هایشان هویداست ـ تا انتهاء زندگانی به مشروطه وفادار ماندند.()

)و یا اینکه موضوعیت‌یافتن مشروطه به‌عنوان طریقی برای برون‌رفت از استبداد برای آن‌ها اهمیت یافته بود. میرزای نائینی ـ از علمای تراز اول نجف ـ نیز علی رغم اینکه ثبوت ولایت فقیه در اداره حکومت را از «قطعیات مذهب» می‌نامید؛ اما چون تشکیل چنین حکومتی را در شرایط آن روز، غیرمقدور می‌دید، مجلس و قانون را از وضعیت استبدادی حاکم خوب تر می‌دانست. او در رساله معروف خود، سه نوع ظلم از طرف حکومت عکس می‌نماید: ظلم به خدا (با بی‌اعتنایی و جاری‌نساختن احکام شریعت)، ظلم به مردم (با نا عدالتی و تعدی) و ظلم به ولایت (با غصب جایگاه امام یا نائب او به‌عنوان حاکم اسلامی). پس از آن باتوجه‌به غیرممکن‌بودن برطرف هر سه ظلم در شرایط آن روز، می‌فرماید: یک ظلم (ستم به امامت) خوب تر از هر سه ظلم ذکر شده هست. گمان وی این بود که با برگزاری و استقرار مشروطه، حکومت قانون و عدالت برقرار و نا عدالتی و ظلم به مردم مرتفع خواهد گردید و شاهد اجرای احکام الهی می باشند.() ) بنابراین حتی اگر فقیه جامع الشرایط هم حاکم چنین حکومتی نباشد، خوب تر از وضعیت رقت‌بار پیش از مشروطه می‌باشد.

آزادی و تساوی که در رژیم مشروطه مورد توجه می‌باشد از هدف‌های کلیدی پیامبران (عهم) به‌شمار می‌رفته هست. پیامبر ما(ص) هرگز فراموش نکرد که همه مردم آزاد و برابر هستند. رهبران مذهب تشیع می‌خواستند مسلمین را از بردگی نجات داده حقوق ازدست‌رفته‌شان را بازگردانند.((حائری، عبدالهادی، تشیع و مشروطه در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، ص ۱۲۷، چاپ سوم انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۱.)

)رویکرد دوم مواجهه با مشروطه، کسانی بودند که فی‌الواقع به‌دنبال عدالت‌خانه بودند؛ یعنی افرادی که دادخواهی از مردم را اولویت می‌دادند، اینان نیز مشروطه را وسیله رسیدن به هدف خود می‌دانستند؛ ولی تضاد ذاتی و مبنایی بین مشروطه و مشروعه را غیرقابل‌هضم می‌دیدند. البته در این رویکرد، دو گروه وجود داشتند.

گروهی که بنیان و اساس مشروطه را نشناخته بودند؛ ولی به‌حسب ظاهر مشروطه را منافی دین و مذهب می‌دانستند و با معلق‌کردن مشروطه به مشروعه به‌دنبال تهذیب آن بودند؛

  اینان از آن می‌ترسیدند که قانون بنیادی به‌دست علما بیفتد. این به‌معنی به‌ کنار نهادن «شریعت» بود، ولی واعظان و یا زیادی از دیگران این را نمی‌فهمیدند و نافهمیده به زبان می‌آوردند. اینان به مشروطه و قانون دلبستگی پیدا کرده، آن را می‌خواستند، ولی از شریعت نیز چشم نپوشیده بودند.((احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص ۳۰۸) این وضعیت سادگی بعضی را در طرح مشروطه مشروعه می‌رساند که آنها جلوگیری از نا عدالتی شاهان را می‌خواستند و از شریعت نیز غافل نبودند. اما به گفته کسروی، به ناسازگاری این دو توجه نداشتند و یا به جبر زمان، با مشروطه مخالفت صریح نمی‌کردند.

گروه دوم کسانی بودند که مشروطه را به‌خوبی شناخته بودند و ازطرفی هم به‌حسب شرایط اجتماعی مشروطه را پذیرفته‌شده می‌دیدند و به‌دنبال اصلاح آن بودند؛ اصلاحی که حتی به‌نظر خودشان، ذات مشروطه را نمی‌توانست تغییر یابد.

دراین‌میان نخستین کسی که به این تعارض ذاتی پی برد و پیش از سایر رهبران مذهبی در ایران و عراق به مخالفت با جریان پشت‌پرده مشروطه‌خواهی برخاست، مجتهد متنفذ تهران ـشیخ فضل الله نوری بود. او که به اعتراف تقی‌زاده از مؤسسان جنبش عدالت‌خواهی به‌شمار می‌رفت،(«تاریخ انقلاب ایران»، مجله یغما، سال ۱۴، شماره ۱۳، ص ۱۴۵) با دیدن بعضی موضع های سران مشروطه و صحنه‌گردانی سفارت انگستان و ستیز روبه‌تزایدی که با احکام شریعت در مجلس و محافل خصوصی روشن‌فکران شروع گردید، علم مخالفت برافراشت و تا صادر کردن فتوای حرمت مشروطه و تقدیم جان و آبروی خود پیش رفت.

این‌چنین برمی‌آید که شیخ شهید که به‌دنبال دادخواهی و خارج شدن از استبداد و نا عدالتی نظام سلطنتی بود، پس از شناخت چهره حقیقی مشروطه به‌دنبال برچیده‌شدن آن بود؛ ولی پس از صادر کردن دستور مشروطه، تنها راه تغییر در انحراف پیش‌آمده را اصرار بر معلق‌کردن مشروطه به مشروعیت دانسته و در این راه از جان و آبروی خود نیز دریغ نکرده هست

نخستین مناقشه واضحا بین شیخ شهید و روشن‌فکران مشروطه‌خواه، پس از صادر کردن دستور نخست استقرار مشروطه بود. این‌چنین برمی‌آید که شیخ شهید که به‌دنبال دادخواهی و خارج شدن از استبداد و نا عدالتی نظام سلطنتی بود، پس از شناخت چهره حقیقی مشروطه به‌دنبال برچیده‌شدن آن بود، ولی پس از صادر کردن دستور مشروطه، تنها راه تغییر در انحراف پیش‌آمده را اصرار بر معلق‌کردن مشروطه به مشروعیت دانسته و در این راه از جان و آبروی خود نیز دریغ نکرده هست.

از دیگر اشخاص به‌نام این رویکرد می‌توان به سید کاظم یزدی اشاره کرد؛ وی در جریان نهضت مشروطه بر اثر اشاعه افکار ضدّدینی، ابتدا ادامه این حرکت را به‌مثابه شبی ظلمانی و آسمانی تیره و تار در افقی نامعلوم و ابهام آمیز یافت و برای کشف حقایق سکوت کرد، و در تحولات بعدی در ایران به‌ویژه اعلام اعتراض شیخ فضل‌الله نوری به قانون بنیادی و مجلس به انتقاد از آن روی آورد و از تأیید مجلس شورا اجتناب کرد و پشتیبانی از آن نهاد قانونگذاری را مشروط به انطباق کامل مصوّبات آن با موازین شرع انور نمود.

رویکرد سوم از آن کسانی بود که مخالف مشروطه بودند؛ البته همه افرادی که در این نوع رویکرد بودند نیز به یک رویه منظور نظر نداشتند. بعضی مخالف با مشروطه بودند به این سبب که نظام پادشاهی را قبول داشتند و زیر بار مشروطه رفتن را مخالف نظام سلطنتی می‌دانستند. بعضی مخالف مشروطه مشروعه بودند و مشروطه را بدون هیچ قید و شرطی می‌خواستند که اینان در حقیقت در گروه اول جای می‌گرفتند.

بعضی نیز مخالف مشروطه بودند چون باطن مشروطه را به‌خوبی دریافت کرده بودند، اگرچه امکان دارد گفته گردد که نتیجه این گروه با مخالفین مشروطه در شکل اول، یکی می‌شود، لکن نکته بحث اینجاست که امکان دارد عملا به نظام سلطنتی تن بدهند، ولی تفاوت هست میان قبول‌داشتن و مشروع‌ دانستن حکومت سلطنتی با ناچاربودن به پذیرش این حکومت. شاید یکی از عللی که این گروه تن‌دادن به نظام سلطنتی را مقدم به مشروطه می‌دانستند، تجربه حکومت سلطنتی در ادوار گذشته مثل حکومت صفویه می‌باشد که شریعت و به‌تبع آن جریان حق را راحت‌تر می‌توان در این مدل پیش برد، به‌خلاف نظام مشروطه که هم تجربه نشده بود، هم ورود یک جریان باطل به‌ تمام‌ مفهوم بوده که از دل آن هیچ حقی را نمی‌توان خارج کرد.

  به‌ هرصورت منظور ما از رویکرد سوم همین کسانی هست که مشروطه را به‌خوبی شناخته و درک کرده بودند و مشروطه را مار خوش‌خط‌ و تهی می‌پنداشتند که باطن آن برخلاف ظاهرش بسیار پرخطر هست. از این‌ رو بود که این گروه حتی با مشروطۀ مشروعه نیز مخالف بودند و معلق‌کردن مشروطه به مشروعه را یک خلط و مغالطه می‌خواندند و حقیقت آن را چیزی جز مشروطه نمی‌دیدند، مشروطه‌ای که با بیان و ادبیات دینی خوانده می‌شد؛ولی این بیان چیزی از باطن آن را عوض نمی‌کرد.

علمایی مثل زنده یاد آخوند ـ که مشروطه را به‌عنوان عدالت‌خانه می‌خواستند و یا به‌دنبال مشروعه‌کردن مشروطه بودند ـ نیز در انتها به‌همین نتیجه دست یافته بودند که مشروطه ذاتاً و از مبنا در تضاد با شرع می‌باشد و هیچ‌گاه نمی‌توان آن را مشروعه کرد

گرچه علمایی مثل زنده یاد آخوند ـ که مشروطه را به‌عنوان عدالت‌خانه می‌خواستند و یا به‌دنبال مشروعه‌کردن مشروطه بودند ـ نیز در انتها به‌همین نتیجه دست یافته بودند که مشروطه ذاتاً و از مبنا در تضاد با شرع می‌باشد و هیچ‌گاه نمی‌توان آن را مشروعه کرد، بنابراین به همین گروه پیوستند، چنان‌که بازگشتن سیداحمد طباطبایی از مشروطه در همین تضاد مشروطه و شریعت بود، ولی دیگر کار از کار گذشته بود. شاید بتوان زنده یاد آیت الله میرزا صادق آقا مجتهد تبریزی را به‌عنوان شخص اول این رویکرد دانست که علم مبارزه با مشروطه را بلند کرده بودند.

  آقامیرزا صادق آقا و دیگر علمای با اهمیت تبریز در کنار او موضع مخالف با مشروطه داشتند، چنان‌که امیرخیزی به تلگراف پادشاه قاجار به وی مبنی‌بر تقویت دولت و مخالفت با مشروطه اشاره دارد؛ گرچه آن را باعث سرافکندگی آذربایجانی‌های تهران (طرف‌داران مشروطه) دانسته هست.()     

)     در آن روزهای بحرانی و های و هوی مشروطه که بعداً در زیادتر بلاد اسلامی تحوّلاتی رخ داد، آقامیرزا صادق روزی بر بالای منبر وعظ و خطابه، داد حرف داد و با لحنی عجیب فرمود: «ای مردم! دزدانی به کشورهای اسلامی حمله آورده‌اند؛ به هوش باشید!». اندکی بعد نگاه کردیم انگلیسی‌ها آتاتورک را در ترکیه و رضاخان را در ایران بر مردم تحمیل کردند و با ملت مسلمان و کشورهای اسلامی آن کردند که به مثل معروف «مسلمان نشنود کافر نبیند».((سید ابراهیم سیدعلوی، نقش آیهاللّه میرزا صادق آقا مجتهد تبریزی در نهضت مشروطه، معرفت،ش ۱۱۴، خرداد ۱۳۸۶.)

)اگر آقامیرزا صادق مجتهد به مشروطه روی خوش نشان نداد و با هواداران آن همسویی نکرد، به سبب شناختی هست که او نسبت به مشروطه «کنستی توسیون» داشت و آن ماهیت غربی و ضدّدینی آن بوده و چنین مخالفتی هست که عصبانیت امثال کسروی را برانگیخته هست.

*با توجه به موضوعات طرح شده جمع بندی شما از اتفاقات و اتفات متمرکز به نهضت مشروطه چیست و چه داوری درباره آن میتوان داشت؟

بنیاد مشروطه همان اومانیسم هست؛ یعنی آدم تصمیم می‌گیرد که سرنوشت خود را چه طور باید رقم بزند؛ البته فارغ از خدا و دین

به‌صراحت می‌توان اظهار کرد که بنیاد مشروطه همان اومانیسم هست؛ یعنی آدم تصمیم می‌گیرد که سرنوشت خود را چه طور باید رقم بزند، البته فارغ از خدا و دین.  به‌عبارت‌دیگر حکومت عرفی و سکولاریستی که بشر درباره زندگی خود تصمیم می‌گیرد و این خود بنیادی از مبنا تا هدف را دربردارنده می‌شود.

به نام دموکراسی به‌دنبال انتخاب نمایندگانی از جنس مردم بودند؛ غافل از اینکه مفهوم حقیقی دموکراسی، آزادی بی‌قید وشرط و بدون تقید به بندگی خداوند هست و مساله منحصرا داشتن حق رأی نیست.

مشروطه نقطه اقدامی بود برای بسط ساختارها و نظام‌های غرب و کفر در جهان اسلام به‌دور از تکنولوژی و فرآورده ها متنوعی که پیش از ظهور مشروطه به‌وسیله این فرآورده ها، پیشرفت خود را به رخ مسلمین می‌کشیدند.

انتخاب مشروطه توسط زنده یاد نایینی به‌عنوان دفع افسد به فاسد و پس از آن حرکت میرزا آقا مجتهد تبریزی در تبیین ماهیت مشروطه و پس از ان نهضت مشروعه‌ کردن مشروطه توسط شیخ فضل الله نوری، همه قدم‌های یک حرکت در فلسفه تاریخ برای بروز حکومت اسلامی می‌باشد

نبود شناخت صحیح نسبت به مشروطه و احتیاج به رسیدگی و دادخواهی جامعه باعث شد تا جامعه اسلامی دچار چنین حربه‌ای غافلگیرانه گردد که به‌ وسیله افرادی که غرب را اعتقاد داشتند و به‌دور از مفهوم حقیقی آن، جامعه مؤمنان دچار چنین ابتلایی گردد؛ گرچه همین مبتلا شدن در نهایت منجربه رشد جامعه مؤمنان و حرکت جریان حق در راه رسیدن به حکومت اسلامی گردید.

هرچند به‌راحتی نمی‌توان از کنار اتخاذ موضع علما در این میدان گذشت، ولی این نکته نیز قابل تأمل هست که انتخاب مشروطه توسط زنده یاد نایینی به‌عنوان دفع افسد به فاسد و پس از آن حرکت میرزا آقا مجتهد تبریزی در تبیین ماهیت مشروطه و پس از ان نهضت مشروعه‌ کردن مشروطه توسط شیخ فضل الله نوری، همه قدم‌های یک حرکت در فلسفه تاریخ برای بروز حکومت اسلامی می‌باشد.

انتهای پیام