««صدای آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی در تمام گوشه و کنار دنیا همچنان میپیچید: سگهای انگلیسی! از کشور ما خارج شوید و نفت ما را رها کنید…»[1] »[1] این گفتهی «حسنین هیکل» نویسندهی معروف مصری درباره «آیت الله کاشانی» برای فهم جایگاه رهبران مذهبی در نهضتهای مردمی ایران بسیار تأمل برانگیز هست. به راستی […]
««صدای آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی در تمام گوشه و کنار دنیا همچنان میپیچید: سگهای انگلیسی! از کشور ما خارج شوید و نفت ما را رها کنید…»[1]
»[1] این گفتهی «حسنین هیکل» نویسندهی معروف مصری درباره «آیت الله کاشانی» برای فهم جایگاه رهبران مذهبی در نهضتهای مردمی ایران بسیار تأمل برانگیز هست. به راستی چه کسی در جریان مقابله برای کوتاه کردن دست استعمار از دامن این مملکت نقش اول را ایفا میکرد؟ «مصدق» یا «آیت الله کاشانی»؟
به راستی چه کسی در جریان مقابله برای کوتاه کردن دست استعمار از دامن این مملکت نقش اول را ایفا میکرد؟ «مصدق» یا «آیت الله کاشانی»؟ حضرت امام خمینی(ره) نظر قاطع و جالبی درباره مصدقی دارند که امروزه زیادی بر آنند تا او را به عنوان یگانه رهبر نهضت ملی نفت و منجی ایران معرفی کنند. وی میفرمایند: «یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سرسخت مخالف بودند وقتی زنده یاد آیت الله کاشانی دید که اینها دارند خلاف میکنند، گفت وگو کرد، اینها کاری کردند یک سگی را نزدیک مجلس عینک بهش زدند. نامش را آیت الله گذاشته بودند. این در زمان آن بود که اینها فخر میکنند به وجود او (مصدق)، آن هم مسلم نبود … من عرض کردم این دیگر مخالف با شخص نیست. این سیلی خواهد خورد و طولی نکشید سیلی را خورد و اگر مانده بود سیلی را بر اسلام میزد.»[2]
»[2] به راستی مصدق چه کرد که حضرت امام خمینی(ره) درباره او این چنین اظهار نظر میفرمایند؟ شخصیتی که دیدگاههای متفاوتی درباره او بیان شده و زیادی از آنها او را تا حد یک اسطورهی ملی شرح کردهاند. اما سندهای موجود و مطالعه در کتب تاریخی موثق غیر از این را نشان میدهد که در فرصتی دیگر جای بحث دارد. حتی عدهای باور دارند که ایدهی ملی شدن صنعت نفت ایران برای نخستین بار توسط «حائری زاده» و دکتر «فاطمی» به طور جدی مطرح گردید و مصدق سوار بر خیز ملی شدن نهضت نفت به قدرتی رسید که حجم آن را نداشت.[۳] [۳] در این مقال به دنبال ارزیابی همکاری مصدق با جریان مذهبی نهضت ملی شدن صنعت نفت به ویژه رهبران آن یعنی آیت الله کاشانی و فداییان اسلام هستیم. اما در مقدمه به اجمال درباره فضای حاکم بر ایران آن دوره اشارهای میکنیم.
بعد از کودتای ۱۳۲۰ و روی کار آمدن پهلوی دوم، جریانهای ملی و مذهبی به دنبال فضای باز سیاسی و آزادی نسبی به وجود آمده، فعالیتهای خود را افزایش داده و مجال را برای سازماندهی حرکتهای مردمی با ارزش شمردند. روشنفکران و از فرنگ برگشتهها اهتمام داشتند با قلم خود جامعه را با دستآوردهای ملتها و دولتهای غربی در زمینههای سیاسی، اجتماعی و به ویژه حقوق مردم آشنا سازند.
از سویی روحانیت سیاسی نیز که در زمان رضاخان با سرکوب و تنگنا رو به رو شده بود جان تازهای یافت و با کنسل احکام تبعید و بازداشتها، منبرها و مجالس موعظه و روضه خوانی دو مرتبه رونق گرفت و این چنین دو نیروی ملی و مذهبی در کنار هم به مقابله برضد استبداد و محو استعمار پرداختند. واقعه ی نهضت مردمی ایران در جهت ملی کردن صنعت نفت و کوتاه کردن دست استعمار از ثروتهای ملی این سرزمین از دورههای بسیار با اهمیت در تاریخ ایران هست. برخلاف آنچه مدعا شده، سندهای تاریخی گواه هست که نقش رهبران مذهبی به مراتب بیشتر از رهبران ملی بوده و با توجه به وضعیت اجتماعی و بافت مذهبی ایران و همچنین جایگاه مراجع و علما در میان عامهی مردم، صدق این گفتار پرهیز ناپذیر هست.
وابستگی رضاخان به خارجی و تعرض آنها به ایران باعث بروز احساس های ضد استعماری در بین مردم به ویژه قشر مذهبی شده بود که روحانیت سیاسی با رهبری کاشانی توانست این شور را به یک جنبش ضد استعماری مبدل کند.[۴] [۴] کاشانی به عنوان سمبل روحانیت سیاسی در آن دوره توانست با بسیج اقشار متفاوت جامعه به ویژه قشر مذهبی و بازاریان و دعوت مردم به تظاهرات و راهپیمایی برضد استبداد و استعمار با صادر کردن اعلامیهها این حرکت پراکنده را سازماندهی کند و هدف را که مقابله با استعمار در تمام جهان اسلام بود، مشخص کند.
سخرانیها، فتاوی و رهنمودهای مراجع و علما و همچنین سازماندهی نیروهای مذهبی توسط کاشانی از سویی و اقدامهای کوبنده و میتینگهای «فداییان اسلام» و «مجمع مسلمین مجاهد» از سوی دیگر، اثرگذاری شگرفی در جریان ملی شدن صنعت نفت داشت. به نظر نگارنده برای فهم خوب تر مطلب و ارزیابی همکاری مصدق با کاشانی و فداییان اسلام باید در مقدمه به ارزیابی تقابل این دو جریان فکری و شخصیت رهبران آن یعنی مصدق و آیت الله کاشانی پرداخت و انشاءاله در ادامه، تعاملهای این شخصیتها را به صورت موردی به نقد خواهیم گذاشت.
شخصیت مصدق
دکتر «محمد مصدق» در بهار سال ۱۲۶۱ شمسی در یک خانوادهی لوکس و بانفوذ دیوانی در دورهی قاجاریه، در محلهی سنگلج در تهران متولد شد.[۵]
[۵] طبقهی اشراف از لحاظ دیدگاهی مسلمان بودند به همین علت مصدق در فضایی رشد یافته بود که کمترین پایبندی را به مبانی اصیل اسلامی داشتهاند. مصدق به علت وابستگی به طبقهی اشراف، هرگز یک مبارز و جهادگر حقیقی نبوده هست و نمیتوانست قدرت حقیقی مردم و نقش مذهب را در به جریان انداختن این سیل خروشان فهم کند. او چون یک فرد مذهبی حقیقی نبود، به قدرت مذهبی مردم و روحانیت بی اعتنایی کرد که همین منتج به شکست نهضت گردید.[۶]
[۶] مصدق که برای ادامهی تحصیلات خود به فرانسه و سوئیس رفته بود در برگشت به ایران به والیگری (استانداری) فارس منصوب گردید و تا کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ در این مقام ماند. حادثهی با اهمیت در این دوران، سرکوبی مبارزان تنگستان بود که با اشغالگران انگلیسی تحت عنوان پلیس جنوب در جهاد بودند که همین امر باعث مقبولیت وی نزد انگلیسیها گردید و سر انجام منتج به فرمان باقی ماندن مصدق در این جایگاه توسط سفارت انگلستان در زمان صدارت «سپهدار اعظم» گردید.[7] [7] با سقوط کابینهی «سید ضیاء»، «قوام السلطنه» به نخست وزیری رسید و دکتر مصدق را به وزارت مالیه (دارایی) پذیرفت. در خرداد ماه ۱۳۰۲ نیز دکتر مصدق در کابینهی «مشیرالدوله» به سمت وزیر خارجه انتخاب گردید.
همکاری بین مصدق و کاشانی در حقیقت همکاری بین دو گفتمان متمایز هست. یکی گفتمان ناب دینی بر پایهی اصول اسلام و مذهب و دیگری اندیشه غیرمذهبی و لیبرالی بر مبنای سکولاریسم که جایگاهی برای رهبری دینی در سیاست قائل نیست. مصدق و جبههی ملی اعتقادی به نقش سیاسی اسلام نداشتند، به همین علت مخالف حضور روحانیون در امور سیاسی بودند.
در دو مورد در تاریخ ایران می بینیم علما به صورت صریح از دخالت در امور کشور منع شدند، یک بار در زمان رضاخان و دیگربار در زمان دولت مصدق که خود با پشتوانهی مراجع و علما به قدرت دست یافته بود. فرماندار نظامی مصدق در خرداد۱۳۳۱ طی اعلامیهای به وعاظ اعلام نمود که تحت هیچ عنوانی صریحاً و تلویحاً در امور سیاسی دخالت نکنند و تنها به کار ارشاد جامعه بپردازند.[۸] [۸] به همین مقصود شرحی مختصر از رابطهی مصدق با مذهب برای شناسایی نوع رابطهی این دو شخصیت بی مناسبت نیست.
همان طور که ذکر گردید، طبقهی اجتماعیای که مصدق در آن پرورش یافته بود، تشریح دیگری از دین و مذهب داشتند و به همین سبب اهمیت چندانی به اجرای احکام اسلامی نمیدادند. مصدق در طول مبارزههای سیاسی خود مکررا به علت عدم رعایت فرایض دینی از جانب مخالفان و قبول کنندگان مورد انتقاد واقع گردید. به نحوی که علی رغم اقرار او به مسلمان بودنش در میان یکی از نطقهایش در مجلس[۹] هیچ کس از نماز و روزهی مصدق روایتی نقل نکرده هست. حتی «شوشتری» نمایندهی مجلس در جایی خطاب به وی میگوید: «شما در مدت تحصن در دربار حتی یک بار هم نماز نخواندید.»[10]
»[10] مصدق در ماه رمضان در مجلس آب نوشید و مورد اعتراض «سید ضیاء» قرار گرفت؛ هر چند مریضی را توجیه این حرکت خود قرار داد. نکتهی جالب توجه اظهارنظر عجیب مصدق به عنوان یک رهبر مردمی در یک مملکت اسلامی حول مبحث کشف حجاب هست. او در این باره میگوید: «قبل از این که بانوان در ایران کشف حجاب کنند من و خانوادهام در اروپا کشف حجاب کردیم … با کشف حجاب مخالف بودم زیرا اعتقاد دارم باید به واسطهی تکامل اهل مملکت باشد.» » این اظهار نظر عجیب مصدق در ارتباط با یک واجب دینی خود نشانگر عدم اعتقاد قلبی او نسبت به مبانی اسلام هست.[۱۱]
[۱۱] مصدق پس از این که با جلب نظر مثبت علما و مذهبیون به نخست وزیری میرسد، تا جایی به مذهب پشت میکند که بهاییان را همسان با مسلمین میداند، وی در این ارتباط خطاب به آقای «فلسفی» که نامهی «آیت الله بروجردی» را برای مصدق جهت اعتراض به آزار مردم توسط بهاییان برده بود با تمسخر بیان کرد: «از نظر من مسلمان و بهایی فرقی ندارند.»[12] »[12] مصدق اعتقادی به اجرای احکام اسلامی نداشت تا آنجا که در دولت او که با پشتیبانی مراجع و علما به قدرت دست یافته بود، قانون منع مسکرات به بهانهی اکتساب سود اقتصادی برای دولت اجرا نشد که این امر اعتراض علما و مردم مسلمان را به دنبال داشت.[۱۳]
[۱۳] این چنین بی اعتنایی به جایگاه مرجعیتی که در تمام این دوران مورد احترام عامهی مردم و حتی پادشاهان بوده هست، جای تأمل دارد. مرجعیتی که در طول مبارزههای مصدق به پشتوانهی مردم و کاشانی مکررا با صادر کردن اعلامیه و فتاوی خود مسیر حرکت نهضت را هموار کرده بودند، شایستهی این برخورد نبودند. « «آیت الله بروجردی، آیت الله خوانساری، سید محمود روحانی قمی، آیت الله بهاءالدین محلاتی و …» » که همگی اینها در نامهها و فتاویشان ملی شدن صنعت نفت و رهبری کاشانی و حرکت ملی به رهبری مصدق را مورد تأیید قرار داده بودند، همه از مراجع بزرگ زمان خود به شمار میآمدند.
تنها جایی هم که مصدق با استفاده از اسلام اهتمام دارد خود را معتقد و دارای تعهد به دین شریف نشان دهد، زمانی هست که برای عرض وفاداری و چاکری به مقام پادشاه در پشت جلد قرآنی نقش میکند که به اعلیحضرت وفادار بماند که البته توطئهی ۹ اسفند ۱۳۳۱ نمایش داد که به این پیمان هم پایبند نماند.[۱۴]
[۱۴] سر انجام بی اعتنایی مصدق به اسلام و جایگاه رهبران اسلامی در ایرانی که بافت غالب آن را قشر مسلمان و مذهبی تشکیل میدانند، سبب شد تا او مهمترین سرمایهی خود که مردم و علما بودند را از دست بدهد و محکوم به شکست گردد. هرچند تجربهی مشروطه و نقش علما و قشر مذهبی میتوانست چراغی روشن در راهی باشد که مصدق در آن گام نهاده بود اما دو مرتبه هم دشمن با ایجاد شکاف بین دو نیروی ملی و مذهبی توانست به مقصود خود برسد.
شخصیت کاشانی
« «سید ابوالقاسم کاشانی»، در سال ۱۲۶۰ شمسی در تهران متولد گردید. پدرش «آیت الله حاج سید مصطفى کاشانى» از علما و مراجع بزرگ شیعه در عصر خود بود. او از جوانى داراى افکار آزادیخواهانه و ظلم ستیز بود و به همین علت در منطقهاى به پهنه جهان اسلام با استعمار و استبداد وارد مقابله گردید. بعد از گرفتن حکم اجتهاد در ۲۵ سالگی به علت مخالفتش با اشغال بین النهرین توسط انگلیسیها در بین علما و مردم آوازه یافت.
حین جنگ جهانی به هنگام یورش سربازان انگلیسی به عراق، رهبری انقلاب عراق را به عهده گرفت و از «آیت الله شیرازى» فتواى جهاد گرفت و ۱۸ ماه به دفاع مشغول گردید. او در نهضت مشروطه در کنار «آخوند خراسانی» نهضت را یاری میکرد. بعد از شکست انقلاب عراق، او به تقاضاى عدهاى از مردم عراق و سران عشایر براى در امان ماندن در سى ام بهمن ۱۲۹۹ وارد تهران گردید. بعد از اشغال ایران در جنگ دوم جهانی، انگلیسیها که از او بیم داشتند و به خوبی از جایگاه و قدرت او آگاه شده بودند، مدتی او را دستگیری کردند و در سال ۱۳۲۷ به بهانهی ترور پادشاه او را به لبنان تبعید کردند.
کاشانی در موفقیت و همه گیر شدن نهضت نقش عمدهای ایفا کرد. موضعگیری کاشانی درباره ملی شدن صنعت نفت نظر روحانیون به اسم را به سود آن برانگیخت. همچنین کاشانی، نقش بسیاری در به کنار زدن نخست وزیر، «رزم آرا» داشت. او ارتباطاتی تنگاتنگ با فداییان اسلام و نواب صفوی داشت و آنها را با نهضت همراه کرد.
یکی از خصوصیات بارز کاشانی بعد فراملی بودنش، مبارزهی او با استبداد و استعمار بود. رهبری انقلاب عراق و دفاع از فلسطین گواه این مبحث هست. کاشانی در دی ماه ۱۳۲۶ وقتی که دولت اسراییل در فلسطین تأسیس گردید، برای نخستین بار مردم را بر ضد آن عمل دعوت به تظاهرات کرد و طی بیانیهای از برادرهای مسلمان ایرانی خواست جهت تجدید قوای اعراب اعانه جمعآوری کنند.
بر خلاف مصدق که روحیهای غیر مبارزاتی در لحظه های بحرانی داشت و در زمان بازداشتش در زندان رضاخانی دو بار دست به خودکشی زده بود[۱۵] کاشانی با روحیهی جهادی و ایمانی که داشت حتی در زندان نیز با بازجوهای انگلیسی مقابله میکرد و در اظهار دیدگاهی شجاعانه خطاب به بازجوی انگلیسی میگوید: «اگر زنده ماندم و از زندان آزاد شدم، کاری میکنم که این ملت مسلمان یک قطره نفت به انگلستان ندهد.»[16]
»[16] کاشانی بعد از برگشت به ایران اعلامیهای صادر نمود که توسط مصدق که دو مرتبه در کسوت نمایندگی مجلس شانزدهم حاضر گردیده بود در صحن مجلس قرائت گردید. طرح شعار «نفت ایران مربوط به ملت ایران» در این اعلامیه بود که جرقهای، برای شعله ور شدن نهضتی به اسم ملی شدن صنعت نفت بود.[۱۷]
[۱۷] نکتهی با اهمیت دیگر توجه کاشانی به شهرهای بزرگ و بعد فراملی نهضت و اطلاع رسانی در سطح جهانی هست. به عنوان نمونه گفت و گو با خبرنگاران خارجی که به اقرار زیادی از آنها کاشانی رهبری کلیدی این نهضت را به عهده دارد. شب تصویب طرح ملی شدن نفت در مجلس ۱۷/۱۲/۱۳۲۹ رادیو لندن با هجوم به کاشانی او را مسبب کلیدی این حوادث دانست.[۱۸] [۱۸] حتی خود مصدق در تلگرامی به کاشانی این مبحث را تأیید میکند که نقش او در این حرکت نقش اول هست: «تأییدات و کارهای شجاعانهی حضرتعالی همیشه اساس موفقیت ملت ایران در این مبارزهی تاریخی بوده هست.»[19]
»[19] مصدق و کاشانی هیچ گاه نمیتوانستند رهبر مشترک یک نهضت باشند زیرا در مبانی و هدف با یکدیگر اختلاف نظر جدی داشتند. کاشانی با توجه به آموزههای دینی و ایمان قلبی و عملی ماهیتاً یک مبارز بود و در هیچ موردی حاضر به مصالحه و اغماض نبود در حالی که مصدق مبارزی غیر مذهبی و مجال طلب و تحت عقاید لیبرالی و غربی بود که طبق معمول در فرصتهای غیر بحرانی در سایهی پشتیبانی دیگران ژست یک مبارز ملی را به خود میگرفت و هر وقت شرایط بحرانی یا مطابق تمایلش نبود یا قش میکرد و پتو به سر میکشید یا در احمد آباد کنج عزلت میگزید.
هدف کاشانی مقابله با استبداد و استعمار در سرتا سر جهان بود که توجه او به مبحث اشغال فلسطین و فکر تشکیل کنگرهی اتحاد اسلامی[۲۰] شاهدی بر این ادعاست، هرچند به نظر در انتخاب وسیله و روش لازم میتوانست، خوب تر عمل کند تا نتیجهی مطلوب حاصل گردد. اما هدف مصدق محدودتر بود و تنها درصدد حل اختلاف با انگلستان برای منفعت های ایران بود و حتی در راه وصول این هدف گاهی چنان محافظه کارانه عمل میکرد که گویی امر بر وی مشتبه شده هست. تنها هدف مشترک این دو رهبر از میان بردن نفوذ انگلستان در ایران بود.
از آنچه گذشت به صورت واضح میتوان دریافت که هرچند کاشانی و مصدق در یک هدف ملی و کوتاه مدت علی رغم دشمن مشترک در روشها با هم به تفاهم دست یافته بودند، اما ابعاد فکری و اعتقادی آنها از حهت های گوناگون با یکدیگر مغایر هست و برای عدهای از ابتدا مشخص بود که بعد از برطرف موانع کلیدی نهضت و به قولی در هنگام صلح که باید جزییات را اصلاح کرد به مشکل خواهند خورد، به عنوان مثال در بحث اختیارات، انتصابات و …
در قسمت دوم این مقاله مصادیق تعاملها و اختلافهای بین این دو رهبر نهضت ملی کردن نفت را که سر انجام منتج به شکست این جریان گردید، را مورد مطالعه قرار می دهیم.(*)
۱…
پینوشتها:
۱. روزنامهی اطلاعات، ۳۰/۹/۱۳۲۹
۲. صحیفهی نور، ج۱۵، ص۱۵
۳. کتاب سیاه، حسین مکی، ج ۱، ص۷۳
۴. انقلاب اسلامی، روح الله حسینیان، ج ۲، ص ۴۷
۵. مصدق و مقابله برای قدرت در ایران، محمد علی کاتوزیان، ص ۴
۶. انقلاب اسلامی، روح الله حسینیان، ج ۲، ص ۱۷۰
۷. همان، ص۱۴۵
۸. همان، ص ۲۷۹
۹. روزنامهی اطلاعات، ۳۰/۹/۱۳۲۹ ۲٫٫٫»
۱۰. زندگینامهی مصدق السلطنه، بهمن اسماعیلی، ص۲۶
۱۱. سالنامهی دنیا، سال هشتم، ص ۹۱
۱۲. خاطرات و مبارزات، آیت الله فلسفی، ص۱۳۳
۱۳. روحانیت و اسرار افشا نگردیده از نهضت ملی شدن نفت، انتشارات دارالفکر، ص۲۹
۱۴. انقلاب اسلامی، روح الله حسینیان، ج ۲، ص۲۶۵
۱۵. صحیفهی نور، ج۱۵، ص۱۵ ۳٫٫٫ کتاب سیاه، حسین مکی، ج ۱، ص۷۳ ۴٫»
۱۶. تاریخ سیاسی معاصر ایران، سید جلال الدین مدنی، ج۱، ص۱۹۳
۱۷. مجموعهای از مکتوبات و سخنرانیهای آیت الله کاشانی، محمد دهنوی، ج۱، ص۱۷۱
۱۸. محمد ناصر صولت قشقایی، مجلهی خواندنیها، ش ۱۷، ص۱۲۸
۱۹. روزنامهی باختر امروز، ۷/۸/۱۳۳۰
۲۰. انقلاب اسلامی، روح الله حسینیان، ج ۲، ص۲۷۵
مراجع:
۱. انقلاب اسلامی، روح الله حسینیان، ج۲، مرکز سندهای انقلاب اسلامی، ۱۳۸۷
۲. مصدق و مقابله برای قدرت در ایران، محمدعلی همایون کاتوزیان، نشرمرکز،۱۳۷۲
۳. صحیفهی نور، امام خمینی، مرکز نشر آثار حضرت امام خمینی
۴. زندگینامهی مصدق السلطنه، بهمن اسماعیلی
۵. مجموعهای از مکتوبات و سخنرانیهای آیت الله کاشانی، محمد دهنوی، ج۱، چاپ پخش ۱۳۶۳
۶. مصدق و نطقهای تاریخی او، حسین مکی، نشر جاوید، ۱۳۵۸
۷. کتاب سیاه، حسین مکی، نشر ناشر، ۱۳۶۲
حمیدرضا حاجی اسفندیاری: محقق
انتهای متن/
Friday, 17 May , 2024