به گزارش پایگاه خبری،فرهنگی شهرکریمه به نقل از ایکنا از خراسان رضوی، همزمان با سالروز شهادت شهدای هفتم تیرماه، به سراغ یکی از خانواده گلگون کفن این سانحه تروریستی رفتیم تا دقیقه هایی را در کنار این عزیزان بگذرانیم و هر چه زیادتر با سیره شهدا آشنا گردیم. ربابه تطوره چیانی، همسر شهید دکتر قاسم […]
به گزارش پایگاه خبری،فرهنگی شهرکریمه به نقل از ایکنا از خراسان رضوی، همزمان با سالروز شهادت شهدای هفتم تیرماه، به سراغ یکی از خانواده گلگون کفن این سانحه تروریستی رفتیم تا دقیقه هایی را در کنار این عزیزان بگذرانیم و هر چه زیادتر با سیره شهدا آشنا گردیم.
ربابه تطوره چیانی، همسر شهید دکتر قاسم صادقی، از شهدای سانحه تروریستی هفتم تیر و از مفاخر شهدای روحانیت خراسان، در مورد چگونگی آشنایی با همسر شهیدش برای ما میگوید: آقای صادقی در نطنز دبیر مدرسه بودند که برای ادامه تحصیل و ازدواج استخاره می گیرند و تهران و منزل دوستاشان برای استخاره نتیجه خیلی خوبی میدهد، آقای نورالدین یکی از اقوام دور ما بودند و دوست صمیمی آقای صادقی، که من را برای ازدواج به شهید صادقی معرفی کردند.
نگاه خانواده به روحانیت
همسر شهید صادقی دنبال کرد : روزی همسرآقای نورالدین به من اظهار کردند میخواهم پردهای بخرم با من به بازار بیا، من که از جلسه قرآن برمیگشتم، اظهار کردم نه خودتان بروید، با اصرار وی من همراهشان گردیدم، از منزل که بیرون آمدم، شهید صادقی از من پرسیدند منزل فلانی کجاست، اظهار کردم من اهل این محله نیستم، نمیدانم، لحظاتی بعد من با همسر آقای نورالدین به بازار رفتیم و آقای نورالدین نیز بهمراه شهید صادقی پشت سر ما آمدند، در مغازه بودیم که شهید از من سؤال کرد، پارچه مناسب بنظر شما برای عمامه چیست؟ من هم با جدیت اظهار کردم، من اطلاعی ندارم، در خانواده ما کسی روحانی نیست.
تطوره چیانی عنوان نمود: در آخر نگاه کردم که همسر آقای نورالدین پارچه پرده نخرید، اظهار کردم پس به چه سبب هیچی نمیخرید، اظهار کردند ما میخواستیم شما را به وی نمایش دهیم.
همسر شهید اظهار کرد: روز بعد آقای صادقی به خواستگاری من آمدند، بعضی از اعضای خانواده من در تهران متجدد ماب بودند و رابطه ای نیز با روحانیت نداشتند، به علت همین فکر نمیکردم به همسری وی در بیایم.
وی اظهار کرد :حتی برادرم از من سؤال کرد شما سرشکسته نمیشوی اگر به همسری یک روحانی در بیای، من اظهار کردم صلاح کار با شماست، هر چه که شما بگویید، سر انجام خانواده به ازدواج ما راضی شدند و آقای صادقی رفت تا با خانواده خود به تهران بیاید، که در این میان پدرم بخاطر ناراحتی قلبی درگذشت.
بعد از چهلم پدرم، در سکوت عقد کردیم
وی ابراز کرد : آقای صادقی به وسیله آقای نورالدین متعدد بعد از مرگ پدرم اصرار به عقد کردن داشتند که برادرم اظهار کرد تا سال پدرم اصلا حرفش را نزنید ولی چون اصرار و محبت آقای صادقی را دیدند، یک عقد پنهانی و در منزل یکی از اقوام بعد از چهلم پدرم انجام گردید.
محبت شهید صادقی همه خانواده ام را جذب کرده بود
وی اظهار کرد: شهید صادقی بسیار مرد مهربانی بود، از همین رو بعد از عقد ما همه خانواده رابطه صمیمانه با وی ایجاد کردند، به نحوی که شهید را زیادتر از من دوست داشتند.
همسر شهید صادقی عنوان نمود: بعد از عقد به گرمه رفتیم تا با خانواده شهید آشنا شوم، بعد از سه ماه در تهران زندگی مشترک خود را شروع کردیم.
وی ابراز کرد: بعد از این شهید صادقی برای ادامه تحصیل به مشهد رفت و مدرک دکتری خود را گرفت، سال ۱۳۵۵شاه به دانشگاه فردوسی مشهد آمد ولی علی رغم اصرار پدر شهید صادقی، وی حاضر نشدند که به دیدار پادشاه بروند، پس از ان نیز با حضور در تظاهرات، حمل و نقل زخمیها، فعالیتهای انقلابی خود را شروع کرد، به نحوی که مدت شش ماه رژیم پادشاه در تعقیب وی بودند و وی دایم در حال فرار بودند.
مقابله با وهابیت در لباس معمولی
همسر شهید اظهار کرد: شهید صادقی در لباس عامه مردم با وهابیت مقابله میکرد و آنها را به چالش میکشید چون اعتقاد داشت آنها جوانان را به انحراف میکشند، در سال ۱۳۵۶از دانشگاه برای ادامه تحصیل به مصر اعزام گردید که وی نپذیرفتند و این شش ماه را سه ماه در مکه، ۴۵روز در مصر و مابقی را در عراق گذرانیم که در عراق شهید صادقی به خدمت امام خمینی(ره) که در تبعید بودند، رسید و بعد از این دیدار شهید صادقی به من اظهار کردند تمام دستور امام خمینی(ره) طبق وصل شدن وی با ذات اقدس الهی هست و کلامی غیر از کلام خدا بیان نمیکنند.
وی در مورد ورود همسرش به حزب و نمایندگی مجلس، اظهار کرد: از سوی حوزه و دانشگاه اصرار زیادی برای نامزدی وی برای مجلس بود، که شهید کاندید شدن و با بالاترین آرا، نماینده مردم گردیدند و بعد از نمایندگی نه فقط کیفیت زندگی ما تغییر نکرد، لکن آسان زیستی را زیادتر در دستور کار خود قرار دادند چون که نمیخواستند با عامه مردم متمایز باشند.
تطوره چیانی با اشاره به اینکه شهید صادقی ساعتهای زیادی را به مطالعه و حل مسائل مردم میگذراند، اظهار کرد : به من هم عنوان کرده بودند هرگز مراجعهای به منزل بیاید و شما درست جواب ندهید، هر کس کاری داشت به من اطلاع بدهید، چون مردم ما را فرستادند در مجلس که برایشان کاری کنیم.
قناعت و اجتناب از تجملات، اولویت زندگی شهید صادقی
وی اظهار کرد : بعضی از همسران نمایند گان مجلس ماشین برای تردد داشتند و خانههای آنچنانی ولی شهید صادقی هیچگاه ماشین نخواست و ما با اتوبوس تردد میکردیم حتی برای یک اتاق فرش میخواستم اظهار کردند همین موکت کفایت میکند و مابقی درآمد خود را صرف مستضعفان و هفت یتیم بستگان نزدیکشان می کردند و من نیز در این مسیر کمک وی میکردم زیرا اولویت در زندگی ما در حقیقت توجه به فقرا بود.
همسر شهید در مورد نحوه شهادت شهید، میگوید: روز پنجشنبه در منزلمان دعای کمیل بود که شهید اظهار کردند احساس میکنم امام زمان(عج) به این جلسه نظر لطف کردند، یک شنبه که به مجلس رفتند، بعد از نماز، ناگهان صدای منفجر شدن آمد و اظهار کردند همه جان باختن.
بوی بهشت به مشام شهید بهشتی دست یافته بود
همسر شهید اظهار کرد: عده ای از نمایندگان که زیر آوار زنده بیرون آمدند اظهار کردند بعد از نماز شهید بهشتی اظهار کرد بوی بهشت میآید حس میکنید؟، من که بویی متوجه نشده بودم، تا به این مبحث فکر کردم؛ ناگهان ساختمان منفجر گردید، و شهدا به دیدار حق شتافتند. بعد از شهادت آقای عبدخدایی پیش من آمدند و اظهار کردند بنظر شما شهید را کجا دفن کنیم، اظهار کردم شهید صادقی همیشه میگفتند «زندگی در مشهد، مردن هم در مشهد لذت بخش است»، بخاطر همین شهید صادقی را در حرم رضوی دفن کردند، البته امام خمینی(ره) نیز اهتمام داشتند نمایندگان در شهرهای شان به خاک سپرده گردند تا همه مردم این فجایع را نگاه کنند.
علاقه شدید شهید به حضور در جبهه
تطوره چیانی اظهار کرد: همسرم بشدت علاقه داشت که به جبهه برود ولی مسولان اذن نمیدادند و میگفتند کار شما را در جبهه یک سرباز هم میتواند انجام دهد و کار شما در مجلس از عهده دیگری خارج هست، از همین رو سربازی که راننده وی بود را مرخص کردند تا یک نفر به جای وی در مقابل دشمن بجنگد و بدون راننده تردد میکردند.
وی عنوان نمود :از جانب بنیاد اعزام گردیدیم برای زیارت خانه خدا و همه هزینهاش را داده بودیم از عزیمت که برگشتیم همسایهمان اظهار کرد خوش به حال شما، بنیاد به زیارت خانه برد شما را، که من اظهار کردم همه هزینهاش را خودمان دادیم فقط بنیاد نوبت ما را اندکی جلوتر گذاشت.
دیدار با رهبری، خاطرهای دلنشین
همسر شهید صادقی اظهار کرد: رهبری سال ۷۴به منزل ما آمدند و از اینکه هم حجره شهید صادقی بودند و از فضایل اخلاقی شهید بسیار تشریح کردند، سر انجام هم یک قرآن به ما هدیه دادند که برایمان بسیار با اعتبار هست و هدیهای هم به پسرم دادند.
تطوره چیانی عنوان نمود: در حال حاضر یک خیریه دارم که به خانوادههای مستضعفین کمک رسانی میکنم و قسمتی از حقوق شهید همیشه برای مستضعفین هزینه میشود زیرا میدانم اینطور خوشحالترند. علاوه براین هفتم هر ماه یک مراسم روضه خوانی طی این ۳۷سال داریم تا یاد شهید ماندگار گردد.
مادر سه فرزند شهید صادقی در انتهاء اظهار کرد: در این سالهای تنهایی که فرزندانم را یک تنه بزرگ کردم، همیشه شهید را در کنار خود احساس می کنم و میدانم که به فکر ماست.
فاطمه صادقی، به عنوان آخرین فرزند شهید حجت الاسلام و المسلمین دکتر قاسم صادقی تنها ۵ ماه داشت که با شهادت پدرش در سانحه تروریستی منفجر شدن ساختمان حزب جمهوری اسلامی به دست منافقین کوردل در هفتم تیر ماه ۱۳۶۰ در کنار آیتالله بهشتی و ۷۲ تن از مسئولین نظام تا ابد از گرمای آغوش پر مهر پدر محروم گردید.
فاطمه صادقی علی رغم آنکه هرگز پدرش را مشاهده کرد و جای تهی وی را با خاطراتش از زبان اطرافیان خودش پر میکرد، اما هرگز از مسیر او خارج نشد و کوشش کرد جایی پایی بگذارد که شهید دکتر قاسم صادقی گذاشته هست، بنابراین مثل پدرش در حوزه علمیه به تحصیل پرداخت.
حالا فاطمه صادقی با گذشت۳۷ سال خود مادر سه فرزند هست و به عنوان دبیر پرورش قرآن در آموزش و پرورش در شهرستان گرمه واقع در خراسان شمالی، زادگاه پدرش مشغول به کار هست.
فاطمه صادقی، میگوید: «شهید بیخود شهید نمیشود، لکن قطعا برای خدا خودشیرینی کرده است» . شهدا، انسانهایی با ویژگیها و تواناییهای خاص می باشند. پدرم و تمام شهدا چنین خصوصیت داشتند.
شهید قاسم صادقی پایه گذار «مناظرات علمی»
وی در مورد خصوصیت و تواناییهای خاص پدرش، اضافه میکند: شهید دکتر قاسم صادقی از نظر علمی برتری داشت و دارای قدرت خاصی در استنباط و مناظرات بود.
«سادهزیستی» پیشه زندگی شهید صادقی بود
دختر شهید دکتر قاسم صادقی تبیین میکند: پدرم از تجملگرایی که در دوران پادشاه رایج شده بود، بیزار بود و به طور مستمر آسان زیستی را زندگی شخصی خود پیشه میکرد تا مردم فکر نکنند که او جایگاه بالاتری از آنها دارد.
فاطمه صادقی میگوید: پدرم بسیار مقید بود، به گونهای که اقوام مادرم همیشه در ذکر خاطراتشان از شهید صادقی از نجابت و حیا او در مقابل نامحرم تشریح و تحسین میکنند و علاقه و احترام زیادی برای وی قائل می باشند. محبوبیت پدرم به اندازهای بود که حتی یکی از اقوام که می خواست ازدواج کند میگفت که اگر شهید صادقی را در خواب ببینم، رضایت خواهم داد.
«یاد خدا» اولویت شهید قاسم صادقی در تمام لحظه های زندگیاش بود
وی میگوید: اخلاص خصوصیت بارز پدرم یود؛ او هرگز در پی آوازه نبود. یاد خدا، اولویت شهید قاسم صادقی در تمام لحظه های زندگیاش بود. وصیت نامه پدرم دو خط هست و آن هم این که «یک لحظه از یاد خدا غافل نشوید و به طور مستمر به یاد خدا باشید».
فاطمه صادقی با اشاره به «شخصیت شهید دکتر قاسم صادقی به عنوان استاد در دانشگاه و برخورد با دانشجویان»، عنوان میکند: پدرم اعتبار زیادی برای دانشجوهای قائل میشد؛ حتی وقتی که با خانواده بود اگر دانشجویی از وی سوالی میپرسید، ساعتها کنار خیابان حوصله میکردند تا جواب صحیح و کاملی به وی بدهند. زمانی هم که خانواده دلیل کار را جویا میشدند، اظهار می کرد « این جوان امکان دارد با همین سؤال مسیر زندگیاش تغییر کند».
دختر شهید دکتر قاسم صادقی ادامه میدهد: او همیشه در دانشگاه میگفت هر کس در مقابل من بتواند در مدت۱۰ دقیقه بایستد و خدا را اثبات کند، به وی پاداش خواهم داد که همیشه دانشجوهای و حتی اساتید از وی کم میآورند. پدرم بسیار اهل کتاب و مطالعه بود. تمام انتهاء نامههای دانشجوهای او در مورد خداشناسی بود.
نقش بیبدیل شهید صادقی در ایجاد اتحاد حوزه و دانشگاه
فاطمه صادقی با اشاره به کوشش پدرش در جهت ایجاد و تقویت پیوند بین حوزه و دانشگاه، تبیین میکند: شهید مطهری و شهید قاسم صادقی من جمله کسانی بودند که در آن زمان هم در حوزه علمیه و هم در دانشگاه به تحصیل پرداختند و شاید آنها را باید یکی از شخصیت های مؤثر در ایجاد اتحاد میان حوزه و دانشگاه دانست.
وی اضافه میکند: شهید دکتر قاسم صادقی به لحاظ تحصیلی تنها حوزه علمیه را قبول داشت اما اعتقاد داشت که ایجاد و تغییر فرهنگ به دانشگاه برمیگردد و جوانان زیادی در آن رشد مییابند که هرکدام آینده ساز و فرهنگساز کشور می باشند، بنابراین باید وحدتی میان دانشگاه و حوزه ایجاد گردد تا بتوان مطابق اندیشههای اسلام، دانشجوهای را پروراند.
دختر شهید دکتر قاسم صادقی اضافه میکند: من هم زمانی دوست داشتم مقطع کارشناسی ارشدم را در دانشگاه ادامه تحصیل بدهم اما به یادآوردم که پدرم به طور مستمر تحصیل در حوزه علمیه را بر دانشگاه ارجحیت می داد بنابراین تنها در حوزه ماندم.
فاطمه صادقی با اشاره نقش مادرش در زندگی با شهید قاسم صادقی، اظهار میکند: مادرم در زندگی مشترک با پدرم به طور مستمر عاقلانه و خوشرو و اجتماعی برخورد میکرد که باعث می گردید پدرم احساس کند که نیازی به ادامه تحصیل و یا کارکردن همسرش در بیرون منزل برای بالا بردن سطح فرهنگی و اجتماعی وی اصلا وجود ندارد.
وی میگوید: پدرم وصیت کرده بود که قسمتی از حقوق خود را به خیریه بدهد و مادر من برخلاف زیادی از همسران شهید که تنها در پی تامین و خرید برای خود می باشند، همیشه قسمتی از حقوق وی را صرف حقوق به امور خیریه منظیر مستضعفان، مریض ها و خرید جهیزیه عروس میکند.
فاطمه صادقی با اشاره به مبارزات سیاسی پدرش برای برتری انقلاب، تاکید میکند: شهید دکتر قاسم صادقی از فن بیان قوی و استعداد ویژهی خود در مناظره برای مبارزات سیاسی خود بهره میبرد. او طبق معمول اعلامیههای سیاسی را میخواند و نکات مد نظر را به مردم با بیان خوب و مؤثر خود جابه جا میکرد.
دختر شهید صادقی با اشاره به منافقان کوردل که خون پاک شهدای هفت تیر را بر زمین جاری ساختند، ابراز کرد: چاه کن، همیشه ته چاه هست. خداوند قطعا از دین خود مراقبت میکند؛ حتی اگر همه دنیا بخواهند دین را از بین ببرند سر انجام خود نابود خواهند گردید. خداوندا آن کسانی که اصلاح پذیرند را اصلاح کن، اما اگر اصلاح نمیشوند، نابودشان ساز.
وی بیان میکند: حالا امام زمان (عج) ما تنها می باشند؛ متاسفانه ما به نام اسلام کارهایی میکنیم که به نام اسلام ضربه شدیدی وارد میسازد که باعث میشود جوانان چهره خطایی از اسلام برداشت نمایند و نسبت به این دین بدبین گردند.
دختر شهید دکتر قاسم صادقی با تاکید براینکه همه ما یک هدف داریم، ولی حاشیه های و تعصبات مانع از اتحادمان میشود، یادآور میشود: ما به عنوان شیعه کم کاری می کنیم.
فاطمه صادقی میافزاید: حقوق پدرم بعد از شهادتشان خیلی کم بود و خانواده ما هم چندان از ابزارها و تسهیلات خانوادههای شهید استفاده نمیکردم ، تا اینکه که روزی یکی از اقوام اظهار کرد که شهید قاسم صادقی را در خواب دیده هست که میگوید که “حق من ضایع میشود” . فاطمه صادقی میافزاید: حقوق پدرم بعد از شهادتشان خیلی کم بود و خانواده ما هم چندان از ابزارها و تسهیلات خانوادههای شهید استفاده نمیکردم ، تا اینکه که روزی یکی از اقوام اظهار کرد که شهید قاسم صادقی را در خواب دیده هست که میگوید که “حق من ضایع میشود” .
پس از ان من پیگیر گرفتن حقوق پدر گردیدم تا هرگز وی دلخور باشند. وی در ذکر خاطرهای از نگاه اشتباه بعضی از مردم به خانواده شهدا، بیان میکند: به یاد دارم زمانی منزلمان را رنگ کردیم، همسایهها اظهار کردند که خوشبحالتان که بنیاد شهید همه کارتان را میکند.
این اظهارات و چنین طرز فکری در همان دوران کودکی مرا بسیار آزرده دل کرد چراکه تمام امورمان را مادرم خود یک تنه برعهده داشت نه با پشتیبانی بنیاد شهید یا سایر جایگاه ها حمایتی. دختر شهید دکتر قاسم صادقی خاطرنشان میکند: گاهی وقت ها حضور پدرم را در پستی و بلندیهای زندگی در کنار خود احساس میکنم.
انتهای پیام
Wednesday, 8 May , 2024