روایت خواندنی تنها پسر گل جهان خانوم که آسمانی شد

احمد نامداری – زنگ را زدیم و هم زمان خواهر شهید با چادری مشکی و مرتب به پیشوازمان آمد و پا به حیاطی کوچک گذاشتیم که نهال یک گل یاس در باغچه‌اش سر برآورده بود و بر دیوار آجری تکیه‌زده بود.

به عنوان رسم دیدار تمام خانواده شهدا، عکس بزرگ شهید به عنوان هدیه از جنس تابلو فرش همراهمان بود، از همان حیاط در دست خواهر شهید غرق بوسه شد.

چند یا الله بلند گفتیم و وارد منزل شهید که شدیم روی طاقچه، درست بالای سر مادر شهید، عکس رنگ و رو رفته و قدیمی پسری جوان خودنمایی می‌کرد.

تخت مادر با آن چشمان کم سو، دقیقاً مقابل تصاویری از جوان رعنایی با ریش و سبیلی تازه روئیده قرار داشت. انگار قاب‌های عکس به صورتی تکیه داده شده بودند که مادر به راحتی بتواند چشم در چشم با پسرش درد دل کند.

چشمان پیره زن کم سو و عکس‌های پسر، سیاه و سفید و کوچک از آن مدل عکس‌هایی بود که قدیم ندیم‌ها در عکاسی‌ها می‌گرفتیم و پس از یک سری روتوش و دستکاری از دیدن آن شوق‌زده می‌شدیم.

وارد خانه کوچک شهید که شدیم مادر به سختی توانست از جای خود نیم خیز شود. خواهر شهید برای ورود تعارفمان کرد و اولین نفری که از گروه دیدار وارد شد سریع خودش را کنار مادر شهید رساند و خواهش کرد در جای خودش راحت باشد.

مادر شهید  با وجود درد‌هایی که در هر حرکت با گفتن آهی برای ما معلوم می شد از دیدن می‌همانان خوشحال شد که البته از تغییر چهره و باز شدن گره ابروان و لبخندش کاملاً نمایان بود.

شوق مادر به گونه‌ای بود که معلوم بود روز‌ها و ماه‌ها تنهایی را تجربه کرده و شهید تنها پسر گل جهان خانم بوده. اسم مادر گل جهان خانم بود. از روی فرمی که همراه نماینده بنیاد شهید در دست داشت فهمیدم. مادر تک پسری که خونش نثار درخت اسلام شده بود.

در طاقچه بالای سر مادر شهید کنار آن عکس قدیمی پرسنلی، عکس یادگاری دیگری از جوانی رعنا و نورانی با یک لباس غواصی سورمه‌ای به دیوار تکیه داده شده بود که کنار یک نهر آب، اسلحه به دست با حمایلی پر از خشاب  و چند نارنجک  گرفته شده بود و نوشته‌ای که معلوم بود با قیچی برش خورده پایین آن  چسبانده شده بود.

قصه  جانسوز شهادت برادر را خواهرش برایمان روایت کرد. در هنگام حمله  به خط دشمن در رودی خروشان تیرخورده بود و همراه با  کلاف بزرگ سیم خارداری که بعثی‌ها برای جلوگیری از نفوذ رزمندگان کنار خط ساحلی کشیده بود به داخل نهر خروشان افتاده بود و به عمق آب رفته بود.

سنگینی سیم خاردار پیکر شهید را در عمق آب نگه داشته بود و در مرحله دوم عملیات توسط غواصان مانند مرواریدی از دل سیم خاردار‌ها جدا و به ساحل آورده شده بود و عجیب که پیکر شهید بعد از پانزده روز در عمق آب کاملاً  سالم  مانده بود و انگاری قسمت بوده که مروارید گل جهان خانم سالم و بی‌خط و خش به دست مادرش برسد.

در متن وصیت بسیاری از شهدا موضوعی به عنوان بخشی مهم و شاه بیت دیده می‌شود که پایین قاب عکس دردانه پسر گل جهان خانم نیز دیده می‌شد.

متن برش خورده این بود: «خواهر عزیز‌تر از جان و کوچک من! فراموش نکن که حجاب تو برتر از خون من است و دشمن پیش از آن‌که از خون شهدا به هراس آید، از حجاب کوبنده­ تو وحشت دارد. سوره‌های نور و نسا را زیاد بخوان و گاهی نیز به یاد من باش.

خواهر شهید می‌گفت برادرم در نامه‌هایی هم که می‌فرستاد غیر ممکن بود سفارش حجاب نکند و اشاره به این موضوع برایش خیلی مهم بود به حدی که من و مادرم هر بار منتظر سفارش و توصیه‌ای جدید در باره حجاب و چادر بودیم و خدای را شکر که حجاب را نگهبانی کردم و دختران خودم هم حجابی آراسته و زیبا دارند.

در دیدار با مادر و خانواده شهید، عکس بزرگ این شهید نوجوان، خاطرات دور مربوط به ۳۰ سال پیش را زنده کرد و مادر شهید به محض دیدن عکس ترمیم شده و بزرگ پسرش که با ابتکار هنرمندان بر تار و پود تابلو فرش نقش گرفته بود توجهش از جمع ما گرفته شد و با بوسه‌ای بر تصویر پسرآرام آرام شروع به گریه و نجوا  با پسرش کرد.باور نمی‌کردم ارزشمند‌ترین هدیه برای مادر شهید با وجود تصاویر متعدد نصب شده از او، تصویر  متفاوت جوان آسمانی شده‌اش باشد و در بسیاری دیدار‌ها دیدم که مادران و پدران تا آخر دیدار یا در حال لبخند و گفتگو با تصویر شهید بودند و یا محو تماشای رخ رنگین فرزندشان.