««ماجرای نهضت ملی ایران را که تقریباً از سال ۱۳۲۹ و از واقعه ی خلع ید آغاز گردید باید تقریباً منسوب به زنده یاد آیت الله کاشانی دانست. این یک حقیقتی هست در باب نهضت ملی در سالهای ۲۹، ۳۰ و ۳۱ که نهضت ملی که منتهی به حکومت مصدق گردید و ۲ یا ۳ […]
««ماجرای نهضت ملی ایران را که تقریباً از سال ۱۳۲۹ و از واقعه ی خلع ید آغاز گردید باید تقریباً منسوب به زنده یاد آیت الله کاشانی دانست. این یک حقیقتی هست در باب نهضت ملی در سالهای ۲۹، ۳۰ و ۳۱ که نهضت ملی که منتهی به حکومت مصدق گردید و ۲ یا ۳ سال یک فصل جدید و بسیار مهمی در جامعهی ما به وجود آورد؛ این نهضت یک نهضت ماهیتاً دینی و اسلامی بود. »[1]
»[1]در قسمت اول این مقاله به طور تفصیلی به آنالیز دو خط فکری حاکم بر نهضت ملی نفت در ایران پرداختیم؛ جریان ملی با رهبری دکتر مصدق و جریان مذهبی به زعامت آیت الله کاشانی. حال با توجه به آنچه ذکر گردید، در قسمت دوم این مقاله به طور مصداقی و موردی به ارزیابی نوع همکاری مصدق با کاشانی خواهیم پرداخت.
به نظر نگارنده، برای فهم خوب تر مبحث لازم هست حیات سیاسی مصدق را به دو بخش تقسیم کنیم و در هر بخش با مشخص کردن شاخصههای آن دوره به نقد رابطهی جریان ملی و جریان مذهبی و نقش هر کدام در این نهضت پرداخت کنیم.
بخش اول: دوران نمایندگی و مقابله برای ملی کردن نفت
زیادی از تاریخ نگاران و اساتید از این دوره (۱۳۰۲ تا ۱۳۳۰) با عنوان دوران شکوفایی مصدق یاد کردهاند. چون که مصدق در این دوران به عنوان یک نمایندهی مردمی و مسلمان با تمایلهای دموکراتیک با نطقها و طرحهای خود در کنار هم قطارانش و با پشتیبانی شخص آیت الله کاشانی به مقابله با استعمار پرداخت. کنسل امتیازات نفتی، مقابله با تفویض اختیار به دولت و برپایی انتخابات آزاد از مهمترین شعارهای مصدق در این دوران بود، گرچه وقتی بر رکاب قدرت پا نهاد، این شعارها را به کلی فراموش کرد.
نخستین باری که در انتخابات شرکت داشت، مربوط به دورهی اول مجلس شورای ملی بود که نمایندهی اشراف و اعیان اصفهان شده بود ولی نتوانست وارد مجلس گردد.[۲] [۲] از ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۴ نمایندهی مجلس پنجم گردید. [۳]
۱۳۰۵[۳]۱۳۰۵تا ۱۳۰۷ نمایندهی مجلس ششم بود. مصدق در این دوره با «مدرس» همراه بود ولی از وی پشتیبانی چندانی نکرد و در جایی که میتوانست تاثیرگذار واقع گردد در مقابل تبعید و اعدام مدرس سکوت اختیار کرد. مصدق به مجلس هفتم راه نیافت، این دوران آغاز عزلت و کناره گیری از سیاست هست تا مجلس چهاردهم یعنی اسفند ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۴ که زمان برگشت مصدق به صحنهی سیاسی میباشد. در حقیقت آغاز همکاری مصدق با کاشانی به طور وسیع از همین دوره میباشد.
البته آیت الله کاشانی در این ایام در زندان انگلیسها به سر میبرد اما با صادر کردن اعلامیهها مردم را به مقابله با مزدوران استعمارگر دعوت میکرد. با کوشش مصدق و هم فکرانش طرح تحریم امتیاز نفت در آذر ۱۳۲۳ به تصویب رسید که در این قانون مذاکره درباره امتیاز نفت به خارجیها ممنوع گردید. این طرح در جریان کنسل مذاکره با «کافتارادزه» سفیر شوروی برای اکتساب امتیاز نفت شمال مطرح گردید، البته گفته میشود این طرح مربوط به سیدضیا، حریف مصدق بوده[۴] اما مصدق با جلب نظر و اذن از رهبران شوروی آن را مطرح نموده که همین نشان دهندهی مشی محافظه کارانه و مصلحت جویانهی مصدق هست. جالب اینجاست که یک روز بعد «رحیمیان» نمایندهی چپگرای مجلس برای تلافی طرح مانندی جهت کنسل امتیاز نفتی کشورهای غربی (انگلستان) آماده کرد که مصدق از امضای آن سر باز زد به بهانهی این که نمیتوان قرار داد را یک طرفه ملغی کرد.[۵]
[۵]با دخالتها و تدابیر «قوام»، نخست وزیر وقت، مصدق در دورهی پانزدهم موفق نشد به مجلس راه پیدا کند. آیت الله کاشانی نیز که ماهیت قوام را به خوبی فهم کرده بود و از وابستگی او به انگلستان باخبر بود، به مخالفت با دولت وی برخواست و به همین جهت دو مرتبه دستگیری گردید و یک سال در تبعید به سر برد. کاشانی بعد از آزادی نیز به علت دعوت مردم به تظاهرات برضد نخست وزیری «هژیر» یکی دیگر از نوکران استعمار و درخواست کنسل امتیاز نفت شرکت انگلیسی به فرمان او و به بهانهی مداخله در ترور پادشاه (بهمن ۱۳۲۷) به لبنان تبعید گردید. البته مصدق در این زمان در احمد آباد به زراعت مشغول بود و حتی علی رغم اصرار اعضای جبههی ملی حاضر به موضعگیری صریح و مخالفت با قرارداد نفتی «گس- گلشاییان» نشد.[۶]
[۶]انتخابات مجلس شانزدهم با مداخله هژیر، وزیر دربار با تقلب وسیع برگزار گردید. مصدق بهمراه عدهای در دربار تحصن کردند که بینتیجه ماند. آیت الله کاشانی نیز با صادر کردن اعلامیه از لبنان مردم را به مقابله با هژیر فرا میخواند. فداییان اسلام به رهبری شهید «نواب صفوی» با توصیه و پشتیبانی کاشانی به عنوان بازوی اجرایی به مدد نهضت آمد و به دنبال اقدام شجاعانهی آنها در حذف هژیر، انتخابات دو مرتبه در بهمن ۱۳۲۸ برگزار گردید که مصدق نمایندهی اول تهران گردید و به مجلس راه یافت.
بدون شک ورود مصدق و زیادی از نمایندگان جبههی ملی به مجلس شانزدهم وامدار این ایفای نقش فداییان اسلام بود.[۷]
کاشانی بعد از برگشت به ایران اعلامیهای صادر نمود که توسط مصدق که دو مرتبه در کسوت نمایندگی مجلس شانزدهم حاضر گردیده بود در صحن مجلس قرائت گردید. طرح شعار «نفت ایران مربوط به ملت ایران» در این اعلامیه بود که جرقهای گردید برای شعله ور شدن نهضتی به اسم ملی شدن صنعت نفت.[۸]
در ۱۱ اسفند ۱۳۲۹ نیز فداییان اسلام نیز با همکاری «سازمان مسلمین مجاهد» ارگان منسوب به آیت الله کاشانی به رهبری «شمس قنات آبادی» در پشتیبانی از کاشانی برای ملی کردن نفت و مخالفت با رزم رأیها تجمع عظیمی را در مسجد پادشاه فراهم کردند.[۹]
[9] رزم رأیها ملی شدن نفت را بزرگترین خیانت میدانست. مأموریتهای او تصویب لایحهی قرارداد گس-گلشاییان و لایحهی تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی برای تجزیهی کشور بود که با مخالفت کاشانی رو به رو گردید. کارشکنیهای او و طرفدارانش در مجلس، کار را بر مصدق و پیشبرد نهضت سخت کرده بود. سر انجام جبههی ملی از آیت الله کاشانی و فداییان اسلام درخواست کرد تا رزم رأیها را به عنوان مانع کلیدی در راه ملی شدن نفت حذف نمایند.[۱۰] [۱۰] درنهایت بعد از اکتساب تکلیف از کاشانی و به شرط اجرای احکام اسلامی توسط جبههی ملی، شهید «خلیل طهماسبی» در ۱۶ اسفند رزم رأیها را به هلاکت رساند و بزرگترین مانع را از میان برد. بعدها کاشانی او را منجی ملت لقب داد و کشتن رزم رأیها را واجب دانست و خواستار آزادی وی گردید. به روایت سندهای تاریخی از سر راه برداشتن رزم رأیها توسط فداییان اسلام و با پشتیبانی کاشانی نقطهی عطف نهضت نفت هست زیرا که مأموریت رزم رأیها از همان ابتدا تقابل با نهضت بود.
فردای آن روز، تاریخ ۱۷ اسفند، کمیسیون نفت پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را در سراسر کشور قبول کرد و طرح آن را تقدیم مجلس کرد. یک روز بعد کاشانی برای تسریع در تصویب این طرح و جلوگیری از نفوذ اجانب و همچنین اعلام تنفر از انگلستان، مردم را به تجمع در میدان بهارستان دعوت نمود. بعد از ترور رزم رأیها هیچ کس جرأت مقاومت در مقابل نهضت مردمی ملى شدن صنعت نفت را نداشت.
در فاصلهای کوتاه با توجه به فضای حاکم بر جامعه و دربار و با کوشش عدهای از نمایندگان مجلس، در ۲۴ اسفند ۱۳۳۹، طرح ملى شدن صنعت نفت در مجلس شوراى ملى به تصویب رسید و در ۲۹ اسفند آن سال از تصویب مجلس سنا نیز گذشت و بدین ترتیب در اثر کوشش و فداکارى مردم به رهبرى آیت الله کاشانى یکى از آرزوهاى ملت ظلم دیدهی ایران، نتیجه داد. کاشانی آن قدر در محافظت این آرمان جدی بود که حتی مصدق و خودش را نیز در این انقلاب مصون نمیدانست و بیان کرد: «اگر همین آقای مصدق هم از قانون ملی شدن نفت انحراف حاصل کند، پشتیبانی مردم را به کلی از دست میدهد و امکان دارد دچار سرنوشت رزم رأیها گردد و حتی خود من…»[11]
»[11]همان طور که از نظر گذشت، نیروهای مذهبی به رهبری کاشانی در این دوره، دوش به دوش نیروهای ملی با به صحنه آوردن مردم مسلمان به مقابله با استعمار پرداختند. در حالی که مبارزههای نیروهای ملی بویژه مصدق در صحن مجلس و مطبوعات در جریان بود، مردم کوچه و بازار بدون هیچ چشم داشتی و با جنگ افزار ایمان، به دعوت رهبران مذهبی خود در حساسترین لحظهها وارد صحنه میشدند و جان خود را در این راه به خطر میانداختند.
بخش دوم: نخست وزیری و قدرت طلبی
« بعد از استعفاى علاء، در اردیبهشت ۱۳۳۰، مصدق با استفاده از جریان ملی شدن نفت و حمایتهای بی دریغ کاشانی در این راه بدون مشورت با وی، نخست وزیری را قبول کرد. آیت الله کاشانى در پشتیبانی از او اعلام داشت که دست وى را در انتخاب وزیران باز خواهد گذاشت و هیچ گونه دخالتى در این باره نخواهد کرد.
یکی از نکات جالب توجه، پشتیبانی فداییان اسلام از نخست وزیری مصدق هست. هنگامی که کاشانی نظر به نخست وزیری «باقر کاظمی» از دیگر اعضای جبههی ملی داشت، اما مصدق ۱۴ روز بعد از نخست وزیری فرمان دستگیری «نواب» را صادر نمود.[۱۲] [۱۲] مصدق به خلیل طهماسبی که برای آزادی نواب نزد وی رفته بود، اظهار کرد: «اگر نواب از مداخله در امور سیاسی اجتناب کند و به مسجد و محراب خود بازگردد، آزاد خواهد گردید.» » که این اظهار نظر نشانگر نگاه حقیقی مصدق به حضور روحانیت در عرصهی سیاسی هست.
کاشانی براى پشتیبانى از دولت تازه تأسیس دکتر مصدق در مقابل کار شکنىها و تهدیدهاى انگلستان مردم را به اجتماع در میدان بهارستان فراخواند و طى پیامى که براى اجتماع کنندگان فرستاد، آنها را نسبت به کارشکنیهاى انگلستان و همدستى آمریکا با وى، آگاه کرد.[۱۳]
[۱۳]زمانی که دولت مصدق برای تأمین کم بودن بودجهی دولت اقدام به فروختن اوراق قرضهی عمومی کرد، کاشانی از مردم درخواست نمود تا نسبت به خرید اوراق قرضهی ملی اقدام کنند. آیتالله کاشانی در پیامی خطاب به مردم آنها را به خرید اوراق تشویق کرد و اظهار کرد: «امروز هست آن روزی که جهاد شما باید با بذل مال به عمل آید. »[14] »[14] همچنین آیت الله کاشانی به بازاریانی که از سال ۱۳۲۵ مالیات پرداخت نکرده بودند درخواست کرد جهت کمک به دولت به پرداخت آن اقدام کنند.[۱۵] [۱۵] این حمایتهای مالی و اقتصادی کاشانی از دولت تازه تأسیس مصدق در حالی بود که همانطور که ذکر گردید، مدتی بعد قانون منع مسکرات به بهانهی اکتساب نفع اقتصادی برای دولت اجرا نشد که این امر نیز یکی از عوامل اختلاف کاشانی با مصدق بود.[۱۶]
نقطهی عطف زندگی سیاسی کاشانی و همکاری وی با مصدق را میتوان در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ جستوجو کرد. دکتر مصدق در ۲۵ تیر ۱۳۳۱ نسبت به در اختیار گرفتن وزارت جنگ (که به دست پادشاه بود) با پادشاه اختلاف پیدا نمود و به دنبال آن بدون این که مجلس یا کسى دیگر را در جریان قرار دهد، کناره گیری داد.
کاشانی که به خوبی از این دسیسه با خبر شده بود به مخالف با دربار و قوام پرداخت و با نامهای به دربار خواستار ادامهی نخستوزیری دکتر مصدق گردید. قوام، «علی امینی» را برای جلب نظرش درمورد دولت خود نزد کاشانی فرستاد که کاشانی جواب میدهد: «به قوام بیان کن تا دکتر مصدق هست کسی نمیتواند نخست وزیر گردد.» »
»آیت الله ضمن دعوت مردم به راهپیمایی بر علیه دولت قوام، در روز ۳۰ تیر طی بیانیهای اعلام نمود که اگر لازم گردد کفن پوش راه میافتد. »[17]
»[17]به دنبال انتشار این اعلامیه، مردم براى مقابله به صحنه آمدند و قوام در شب ۲۹ تیره ماه ۱۳۳۱ حکم دستگیرى کاشانی را صادر نمود اما هنگامی که مأموران دولتی برای دستگیری آیت الله کاشانی به منزل وی رفتند، با انبوه جمعیت مردم مبارز که به پشتیبانی از رهبرشان آمده بودند، رو به رو گردیدند. کاشانی طی مصاحبهای روی کار آمدن قوام را کار انگلیسیها دانست و تهدید کرد او باید تا ۴۸ ساعت دیگر کناره گیری دهد. بدین ترتیب دکتر مصدق بعد از ۵ روز خانه نشینى و انزوا، دو مرتبه به نخست وزیرى رسید.
بعدها یکی دیگر از اختلافات مصدق با کاشانی مسألهی تسامح مصدق در تنبیه متجاوزین به مردم در قیام ۳۰ تیر بود که آیت الله کاشانی قول مجازات عوامل آن را به مردم داده بود. .. البته قوام در مجلس محکوم گردید اما به علت رابطهی نسبی که با مصدق داشت به فرمان مصدق او را به خانهاش برگرداندند و برایش محافظ گذاشتند.[۱۸] ۲۵ [۱۸] ۲۵ آبان ماه ۱۳۳۰ در مدت نبودن مصدق و عزیمت وی به آمریکا برای دفاع از حقوق مردم ایران عدهای از مخالفان مصدق با راهنمایی انگلستان با ایجاد تشنج و ناآرامی اهتمام در برهم زدن فضای جامعه را داشتند که کاشانی دو مرتبه هم با فهم به موقع این دسیسه، به پشتیبانی از مصدق پرداخت و برای خنثی نمودن این حرکات بر علیه نهضت ملی از مردم خواست برای پشتیبانی از مصدق تظاهرات کنند.[۱۹]
[۱۹]مصدق بعد از رسیدن به نخست وزیری با انتخاب افراد نشاندار و بد پیشینه برای پستهای با اهمیت و وزارت تعجب همگان حتی هم قطارانش در جبههی ملی را برانگیخت. کاشانی برای جلوگیری از ایجاد هرگونه اختلاف و انحراف در مسیر نهضت با پشتیبانی از مصدق اعلام نمود دست او را در انتخاب همکارانش باز خواهد گذاشت. کاشانی در عین حمایتهای خود مکررا به مصدق گوش زد کرده بود که نباید افرادی را که سابقهی بد دارند، مصدر کارها نمود.[۲۰]
[۲۰]مصدق در عزیمت خود به آمریکا، متین دفتری را نیز بهمراه خود برده بود که بشدت مورد اعتراض نمایندگان و مردم جای گرفت که کاشانی با صادر کردن اعلامیهای مردم را دعوت به آرامش و دعا برای برتری مصدق کرد زیرا نتیجهی نهضت برایش مهمتر بود.[۲۱]
به نظر نگارنده، مهمترین عامل ایجاد شکاف بین مصدق و کاشانی و حتی مردم، مسألهی سرشناس به لایحهی اختیارات بود. مصدق که با شعارهای دموکراتیک وارد مجلس شده بود و خود در دوران نمایندگیاش به طور مستمر از مخالفان تفویض اختیارات به دولتها بود، پس از این که قدرت گرفت، با تنظیم لوایح برای اکتساب اختیارات بیشتر به بهانهی اجرای قانون ملی شدن نفت و اصلاح امور یکی از مهمترین اصول دموکراسی یعنی بحث تفکیک قوا را به سادگی خدشه دار نمود. او در مجلس به طور مستمر برای آزادی انتخابات کوشش میکرد اما وقتی قدرت گرفت، دو دورهی ۶ ماهه و یک ساله اختیارات قانونگذاری را در دست گرفت و در انتخابات مجلس هفدهم نیز به بدترین نحو مداخله نمود که نشانگر تنزل مصدق از یک مبارز به یک قدرت طلب بود.
لایحهی اختیارات و تمدید آن توسط مصدق اعتراض عدهای را به دنبال داشت که آنها نیز از کانال کاشانی برای ابراز این اعتراض اقدام کردند و کاشانی نیز با استناد به قوانین و اصول آن را خلاف دموکراسی و قانون دانست. آیت الله با نامهای به مجلس در تاریخ ۲۸ دی ۱۳۳۱ به عنوان رییس مجلس، واضحا با لایحه مخالفت کرد و آن را باعث تعطیلی مشروطه و ناقض قانون بنیادی دانست. او در نامهای به مصدق از وی خواست از مطالبات غیر مجاز خود دست بردارد که مصدق با جوابی غیر اخلاقی او را از مداخله در امور نهی کرد. اما مصدق که تاب کوچکترین انتقادها را نیز نداشت، آغاز به تهدید مخالفین لایحهی اختیارات کرد و خطاب به آنها اظهار کرد: «هر کس بخواهد مخالفتی با لایحه کند لجنمالش خواهم کرد.» » حمله به آیت الله کاشانی و ترور شخصیتی وی نیز به دنبال همین اظهار نظر مصدق بود.[۲۲]
[۲۲]در جریان مداخله دولت و جبههی ملی در انتخابات مجلس هفدهم و اعتراض مردم و نمایندگان شایعه هایی مبنی بر ایجاد اختلاف بین مصدق و کاشانی مطرح گردید که کاشانی علی رغم تمام ناملایماتی که از سوی مصدق و اطرافیان خودش بر وی تحمیل شده بود با صادر کردن بیانیهای، شایعهی این اختلاف را کار اجانب دانست و از مصدق پشتیبانی کرد.[۲۳] [۲۳] برخورد غیر دموکراتیک مصدق با مخالفان تا جایی پیش رفت که درخواست رد ارزش نامهی نمایندگان مخالف وی در مجلس هفدهم را از نمایندگان جبههی ملی کرد و سر انجام مبحث انحلال این مجلس با طرح دولت و خارج شدن و استعفای نمایندگان حمایت کننده مصدق از مجلس به نتیجه رسید.
به رفراندوم گذاشتن طرح انحلال مجلس (۱۲/۵/۱۳۳۲) توسط مصدق با مخالفت شدید کاشانی همراه گردید زیرا کاشانی آن را بر خلاف قانون بنیادی میدانست. اما سر انجام نمایندگان جبههی ملی با از رئیس انداختن کاشانی و جانشینی دکتر «معظمی» و استعفای نزدیک به ۵۰ نفر از نمایندگان جبههی ملی، شرایط را برای انحلال مجلس فراهم کردند. کاشانی با رفراندوم دکتر مصدق شدیداً به مخالفت برخاست و اظهار کرد: «شرکت در رفراندوم خانه برانداز که با نقشهی اجانب طرح ریزی شده، مبغوض حضرت ولی عصر(عجلاللهتعالیفرجه) و حرام هست.» » البته مردم در انتخابات شرکت نمودند و با اکثریت رأیها رأی به انحلال مجلس دادند.[۲۴]
[۲۴]مصدقی که روزی با پشتیبانی مردم و علما از آزادی و استقلال و حقوق ملت حرف میگفت، حال با در اختیار گرفتن شاهرگ قدرت، عنان از کف داده بود و همانطور که خودش میگفت به لجن مال کردن مخالفشان پرداخت. آیت الله کاشانی که در تمام این مدت با حمایتهای بی دریغ خود از مصدق، او را در رسیدن به آرمانها و آمالهایش معیت میکرد، حال به عنوان یک مخالف سرسخت در مقابل زیاده خواهیهای مصدق قامت آراسته بود و تحمل این حقیقت برای مصدق و هوادارانش بسیار دشوار بود.
کار به جایی دست یافته بود که روزنامهها و هواداران مصدق، کاشانی را عامل اجنبی و انگلیسی معرفی میکردند. مصدق که در تمام این دوران وام دار کاشانی بود، در مقابل این بیحرمتیها سکوت میکرد. آیت الله نیز برای محافظت نهضت سکوت اختیار کرده بود و در جایی هم که تصویر خودش را در روزنامه دید و به مصدق گلایه کرد با جوابی نا امید کننده رو به رو گردید: «آقا روزنامه مال ملت هست!»[25] شهید «محلاتی» در خاطرات خود اشاره میکند که تصویر کاشانی را بر گردن سگی میانداختند و در شهر میچرخاندند که امام خمینی با شنیدن این خبر فرمودند: «دیگر خدا حوصله نخواهد کرد.»[26]
»[26] سر انجام کاشانی طی نامهای در تاریخ ۱۵ تیر ۱۳۳۲ به اشتباه خود در پشتیبانی از مصدق اعتراف نمود و اظهار کرد فریب تزویر و نفاق او را خورده هست و مصدق را «یاغی طاغی» خطاب کرد.[۲۷] [۲۷] کاشانی دوئل خود با مصدق را «جدال برای بقای حقیقت اسلام و محافظت قانون بنیادی و مشروطه ایران دانست.» » این اظهار نظر کاشانی به کام هواداران مصدق خوش نیامد تا جایی که او را دشمن و مانعی بر سر راه خود میدانستند و با نهایت بی شرمی با معیت تودهایهای ضد دین، شب هنگام به خانهی آیت الله حمله بردند، علت کشتن و جرح عدهای گردیدند.[۲۸]
[۲۸]کاشانی بعدها در اظهار دیدگاهی درباره مصدق بیان کرد: «تا کنون هیچ دولتی به اندازهی دولت دکتر مصدق به این کشور خدمت نکرده، ولی افسوس که در اواخر اطرافیان او را منحرف نمودند.»[29] »[29] حتی خود اطرافیان مصدق نیز به انحراف مصدق اقرار نمودهاند. « «احمد ملکی» از مؤسسین جبههی ملی درباره مصدق میگوید: «مصدق واقعاً دارای یک روح خود خواهی و دیکتاتوری بود و اصلا و ابدا طاقت نداشت که عقیدهای برخلاف عقیده و نظریهی او در کارها حکم فرما گردد.»[30] »[30] اما کاشانی به عنوان رهبر و همرزمی دلسوز تا آخرین لحظهها اهتمام کرد مصدق را از لجن زاری که خود در آن دستخوش شده بود، رهایی دهد. او یک شب پیش از کودتا نیز با ارسال نامهای به مصدق پرده از این دسیسه برداشت اما توهمی که مصدق در آن غوطه ور شده بود، مانع از فهم واقعیتها توسط وی میشد.
کاشانی در این نامه به دو اشتباه مصدق اشاره میکند، اول انحلال مجلس که با شعارهای دموکراتیک مصدق سازگار نبود و دوم اخراج زاهدی از مجلس که کاشانی اهتمام در محافظت و محار او در این سالها داشت.[۳۱] »[32] »[32] البته بر کارکرد کاشانی در این دوره نیز انتقادهایی وارد هست که مهمترین آنها اعتماد بیشتر از حد به نیروهای غیردینی و قبول رئیس مجلس در دورهی هفدهم به اعتراف خود اوست. اما نکتهی با اهمیت در این برگ از تاریخ، نتیجهی مجاهدتهای آیت الله کاشانی هست که منتج به قطع سلطهی قدرتهای استعماری و آزادی از استبداد و همچنین بقای روحانیت سیاسی که در زمان رضاخان رو به اضمحلال بود، گردید.(*)
پینوشتها:
۱٫ مقام معظم رهبری آیت الله خامنهای ـ روزنامهی جمهوری اسلامی، ۳۰/۴/۶۳
۲٫ انقلاب اسلامی، روح الله حسینیان، مرکز سندهای انقلاب اسلامی، ص۱۴۲
۳٫ دکتر مصدق و نطقهای تاریخی او، حسین مکی، ص ۴۶ تا ۵۲
۴٫ سیاست موازنهی منفی در مجلس چهاردهم، حسین کی استوان، ص۱۸۸
۵٫ پیشین، ص ۲۲۲
۶٫ حسینیان، پیشین، ص۱۰۸
۷٫ همان، ص ۱۶۰
۸٫ مجموعهای از مکتوبات و سخنرانیهای آیت الله کاشانی، محمد دهنوی، ج۱، ص ۷۱
۹٫ سید مجتبی نواب صفوی، سید حسین خوش نیت، ص ۵۲
۱۰٫ همان، ص۵۱
۱۱٫ روزنامهی اطلاعات ۲۱/۵/۱۳۳۰
۱۲٫ خاطرات سید محمد واحدی، مجلهی خواندنیها، شمارهی ۲۰، سال ۱۶
۱۳٫ روزنامهی شاهد، ۳۰/۲/۱۳۳۰
۱۴٫ روزنامهی باختر امروز، ۲/۱۰/۱۳۳۰
۱۵٫ حسینیان، پیشین، ص ۱۷۲
۱۶٫ روحانیت و اسرار افشا نگردیده از نهضت ملی شدن نفت، انتشارات دارالفکر، ص۲۹
۱۷٫ همان، ص۱۵۵
۱۸٫ یادداشتهای سیاسی در اتفاقات ۳۰ تیر، حسن ارسنجانی، ص۲۶
۱۹٫ دهنوی، پیشین، ج۲، ص ۴۴
۲۰٫ حسینیان، پیشین، ص۲۴۰
۲۱٫ دهنوی، پیشین، ص۲۸
۲۲٫ مجاهد، آیت الله کاشانی و نامهی مهندس حسیبی، ص ۲۲
۲۳٫ هفته نامهی باختر امروز، ۳۰/۱۱/۱۳۳۰
۲۴٫ اطلاعات، ۱۰ مرداد ۱۳۳۲
۲۵٫ روزنامهی شورش، ۰۶/۰۴/۱۳۳۲
۲۶٫ خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، ص ۲۸
۲۷٫ روزنامهی کیهان، ۱۷/۴/۱۳۳۲
۲۸٫ حسینیان، پیشین، ص ۲۴۸
۲۹٫ روحانی مبارز سید ابوالقاسم کاشانی، ج۲، ص ۶۳۸
۳۰٫ تاریخچهی جبههی ملی، احمد ملکی، ص ۱۴
۳۱٫ حسینیان، پیشین، ص ۳۲۳
۳۲٫ پیشین، ص۳۲۷
مراجع:
۱٫ انقلاب اسلامی، روح اله حسینیان، ج۲، مرکز سندهای انقلاب اسلامی، ۱۳۸۷
۲٫ مصدق و مقابله برای قدرت در ایران، محمدعلی همایون کاتوزیان، نشر مرکز،۱۳۷۲
۳٫ صحیفهی نور، امام خمینی، مرکز نشر آثار حضرت امام خمینی
۴٫ زندگینامه مصدق السلطنه، بهمن اسماعیلی
۵٫ مجموعهای از مکتوبات و سخنرانیهای آیت الله کاشانی، محمد دهنوی، ج۱، چاپ پخش
۶٫ مصدق و نطقهای تاریخی او، حسین مکی، نشر جاوید، ۱۳۵۸
۷٫ کتاب سیاه، حسین مکی، نشر ناشر، ۱۳۶۲
۸٫ سیاست موازنهی منفی در مجلس چهاردهم، حسین کی استوان
۹٫ یادداشتهای سیاسی در اتفاقات ۳۰ تیر، حسن ارسنجانی
حمیدرضا حاجی اسفندیاری: محقق
انتهای متن/
Friday, 17 May , 2024