به بهانه تمجید محقق داماد از حوزه علمیه‌ی بدون سیاست!

به گزارش پایگاه خبری فرهنگی شهرکریمه واژه‌ها هرچند شبیه به هم، اما گاهی با یک جا به جایی ساده معنایشان زمین تا آسمان عوض می‌شود؛ درست مثل ترکیب سیاست و دین! که اگر جا به جا شوند معنایشان از دنیا تا آخرت تفاوت می‌کند. واژه‌هایی که این روزها دوباره به میدان آمدند تا بار دیگر آنتی‌تز انقلاب را از بستر تز یعنی حوزه‌های علمیه طراحی کنند؛ آنتی‌تزی که نه یک بار بلکه بارها پنبه آن زده شده است و هرچند حرفی برای گفتن ندارد اما جریان دین سیاسی بار دیگر آن را در مقابل سیاست دینی علم کرده است تا از رهگذر آن بندی به پای سیمرغ جهان پیمای سیاست دینی که این روزها به دروازه های تمدن بشر ساخته در غرب و شرق رسیده بیفکند اما مُسلّم آنکه که عرض خود می‌برد و زحمت ما می‌دارد.

“سید مصطفی محقق داماد” یکی از کسانی است که در راستای تولید آنتی‌تز انقلاب اسلامی از قم، یعنی همان خطری که رهبر معظم انقلاب در آبان ۱۳۸۹ در مورد آن هشدار داده بود، به صورت کاملا صریح وارد شده است و تلاش می‌کند تا در قالب قصه‌سرائی و نقل‌های ناقص شعار مرده جدائی دین از سیاست را دوباره احیا کند و از بدنه اجتماعی برای این فکر منهای مبنا عِده و عُده دست و پا نماید. آنچه از محقق داماد توقع می‌رفت این بود که با توجه به شهرت او به علم در میان هم‌فکرانش با بیان علمی و مستند به ادله صحبت کند تا نگارنده نیز از در استدلالات فقهی و کلامی چند خطی برای او سیاه نماید؛ اما از آنجا که وی فقط چند نقل ناقص از سیره آیت الله العظمی بروجردی را مستمسک خود برای اثیات جدایی دین از سیاست کرده است ما نیز در حد استدلال ایشان پاسخ می‌دهیم.

او که زمانی از مسئولان قضایی جمهوری اسلامی بوده و حالا بعد از دوران قدرت در نظامِ سیاست و دیانت، به فکر جدایی دین از سیاست افتاده است اندیشه خود را مستند به سیره مرحوم آیت الله العظمی بروجردی می‌کند و می‌گوید که آن مرجع بزرگ با حرکت‌های سیاسی حوزه مخالف بودند و این مخالفت تا آنجا بود که برخی از مبارزین مانند شهید بزرگ سید مجتبی نواب صفوی را از قم اخراج کردند تا فضای درس و بحث در قم فعال بماند.

در پاسخ به این شِبه استدلال محقق داماد لازم نیست به مستندات فقهی و روایی و مباحث کلامی رجوع کنیم بلکه نقیضه کلام او در بیانات مختلف خود او کاملا مشخص است.

 

ماجرای مخالفت مرحوم بروجردی با حرکت‌های سیاسی چه بود؟!

در جریان مشروطه با میدان‌داری انگلوفیلدها و فریب بعضی از بزگان حوزه‌ی نجف طناب دار شیخ فضل الله نوری بافته و با حکم شیخ ماسون،؛ ابراهیم زنجانی به گردن او افتاد و پس از آن اختلافات در بین شخصیت‌های بزرگ حوزوی بالا گرفت، تا جایی که برخی، برخی دیگر را تکفیر کردند و خون شیخ شهید را به پای یکدیگر نوشتند! از طرفی در جریان فتوای میرزای شیرازی مبنی بر تحریم تنباکو مرحوم آیت الله سید عبدالله بهبانی که از مراجع مطرح آن زمان بود در مخالفت با حکم میرزای شیرازی در انظار علما علنا سیگار کشید و به این شکل حکم میرزا را شکست؛ مغلطه مخالفت علما با منافع مردم در جریان مشروطه و نیز ماجرای قرار داد تنباکو و ظهور و بروز اجتماعی و علنی این اختلافات به همراه مجموعه ای دیگر ازعلل باعث شده بود تا علاوه بر رکود علمی در حوزه جایگاه روحانیت در انظار عمومی تنزل پیدا کند؛ در چنین شرایطی حوزه علمیه از جهات مختلف رو به ضعف و زوال نهاده بود و کافی بود تا حکومت رضاخان و بعد محمدرضا به بهانه‌ای عزم نابودی و تعطیلی حوزه را بکنند؛ به همین دلیل مرحوم آیت الله بروجردی در حرکتی استراتیژیک و نه ایدئولوژیک تصمیم گرفتند تا برای حفظ حوزه‌های علمیه، که خواستگاه همه قیام‌های به حق شیعه در طول تاریخ بوده است و نیز برای احیای وجهه روحانیت و ایجاد همبستگی در هسته مرکزی این قشر تاثیرگذار و احیای رابطه فکری و عاطفی مردم و روحانیت فضای عمومی حوزه‌ها را آرام کرده و برای این کار چنین مصلح دیدند تا مدتی حرکت‌های صریح سیاسی مخصوصا حرکت‌های مسلحانه از حوزه شروع نشود.

محقق داماد خود به این مسئله اذعان دارد و به تاکتیکی بودن حرکت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری، موسس حوزه قم و آیت الله بروجردی اعتراف می‌کند و می‌گوید: سیزده سال از اعدام شیخ فضل الله گذشته و تمام اوضاع علیه روحانیت بوده است. هم طرفداران مشروطه و هم مخالفان مشروطه علیه روحانیون بودند. شیخ فضل الله یکی از شاگردان ممتاز شیخ انصاری بوده است. کار به جایی می رسد که یک فقیه اعدام می شود. در اینجا در هر صورت آخوند[خراسانی] بدنام شد. حاج شیخ (مرحوم حائری) به این نتیجه می رسد که اگر حوزه ای تاسیس شود که سواد و عقل و اخلاق در آن باشد و کاملا از سیاست جدا باشد، روحانیت دوباره در قلب مردم وارد می شود.

 

البته آنچه مسلّم است یک مرجع دینی در سطح آیت الله بروجردی هیچ‌گاه دست از مبارزه علیه طاغوت برنداشته ولی وظیفه ای که در فرایند نفی طاغوت و حرکتهای سیاسی برای خود لحاظ کرده بودند این بود که پایه‌های حوزه را دوباره مستحکم و محبوبیت از دست رفته در جریان مشروطیت را به حوزه برگردانند و همین حرکت پایه‌ای شد برای عینیت فرامین اسلام در باب جهاد و نفی طواغیت به دست امام خمینی.

نمونه‌ای از اظهار نظرهای سیاسی آیت الله بروجردی

آقای محقق داماد در نشست بررسی کتاب «صدسالگی حوزه قم و مسائل جامعه ایران» به واکنش مرحوم آیت الله العظمی بروجردی در مورد قانون اصلاحات ارضی شاه در دیدار با منوچهر اقبال، نخست وزیر پهلوی، اشاره می‌کند و اذعان می‌کند که آیت الله بروجردی در آن دیدارِ ناخواسته، حتی حاضر به هم‌کلامی مستقیم با اقبال نشد، جالب‌تر اینکه که اصل این دیدار سرزده به خاطر اعتراض تند آیت الله بروجردی به قانون اصلاحات ارضی بوده و آیت الله بروجردی در آن دیدار وقتی اصرار اقبال را بر پذیرش قانون اصلاحات ارضی می‌بینند می‌فرمایند در کشورهایی که قانون اصلاحات ارضی انجام شده است اول جمهوری شکل گرفته است و بعد قوانین آمده است و این حرف از زبان کسی مثل آیت الله بروجردی در آن زمان یعنی نفی نظام سلطه و سلب مشروعیت از حکومت.

 

نگاه غلط و یا بهتر بگوئیم سیاسی محقق داماد به مسئله پیوند دین و سیاست اورا از مدار انصاف خارج کرده است و مدعی شده است که با دستگیری امام یاس و نا امیدی حوزه های علمیه را فراگرفت !!حال آنکه با شروع مبارزات امام خمینی و دستگیری امام دین به عنوان مبنای مبارزه به جریان‌های ضد طاغوت اضافه شد وبا مجاهدت‌های بی نظیر بدنه حوزه‌های علمیه و طلاب به سرعت به عنوان مبنای بسیاری از میارزین قرار گرفت و توانست بر نگاه کمونیستی و حتی پراگماتیستی حاکم بر بعضی از جریان‌های مبارزاتی سایه بیفکند! نگارنده نمی‌داند منظور آقای داماد از یاس و نا امیدی چیست و چگونه است که یک جماعت مایوس توان به حرکت در آوردن یک ملت را پیدا می‌کند! اما آنچه مسلم است حرکت آیت الله العظمی بروجردی برای احیای حوزه مطرود در آن زمان و حرکت امام خمینی برای ایجاد حکومت اسلامی یک حرکت یک‌پارچه و در راستای هم بوده است و مخالفت آن زمان آن مرجع بصیر با حرکت‌های رادیکال در واقع حرکتی هوش‌مندانه برای یک حرکت کارامد در زمان و مکان صحیح بوده است.

 

سیاست آیت الله بروجردی باعث شد تا پشتوانه مردمی روحانیت که ابزار قدرت در حرکت‌های بزرگ در طول تاریخ بوده و هست پر شود و این پشتوانه مردمی بود که از خرداد ۱۳۴۲ رهبری امام را پذیرفت، تا آنچه در حوزه هزار ساله گفته و شنیده شده بود عینیت پیدا کند و بستر اجرای اسلام فراهم گردد. بر خلاف نظر آقای محقق داماد در آن زمان نه تنها حوزه‌های علمیه رو به رکود نگذاشت بلکه صدور علم و معرفت و اسلام انقلابی به بدنه اجتماعی ایران شدت گرفت و همین مسئله باعث رستاخیز عظیم توده‌ها برای پشتیبانی از آرمان امام خمینی شد.

یک پیشنهاد:

جناب اقای مصطفی محقق داماد اگر ترجیح میدهند تا به جای استدلالات عمیق مبتنی بر ادله اربعه به تاریخ و سیره بزگان برای اظهار نظر رجوع کنند بهتر است به صورت جامع به سیره بزرگان شیعه نظری بیفکنند؛ یعنی اگر حرکت استراتیژیک آیت الله العظمی بروجردی را میبینند اولا با تمام حواشیش ببینند و ثانیا علاوه بر سیره این مرجع بزرگ نگاهی هم به حرکت‌های ایدئولوژیک کسانی مانند شهید آیت الله سید حسن مدرس، شیخ شهید شیخ فضل الله نوری، شهید صدر، آیت الله خوئی و امام خمینی بیندازند و سپس حکم به جدائی دین از سیاست بفرمایند.

سخن پایانی

سیاست به معنای تدبیر برای بقاء و توسعه جریان، اندیشه و یا حتی منفعت است و یا این تعریف حتی حیوانات نیز به صورت غریزی دارای سیاستی مخصوص به خود هستند در واقع وقتی به شخص و یا جریانی القاء میشود که تو نباید در سیاست دخالت داشته باشی به این معناست که تو برای بقاء و توسعه خود هیچ حرکتی نباید بکنی و باید بدون دفاع بمانی و تا زمانی که منفعت من اجازه میدهد حق حیات داری! حال این مسئله بدیهی یعنی لزوم پیوند سیاست با دین و لزوم وجود سیاست مبتنی بر دین جز با نگاه سیاسی قابل نفی نیست در واقع مصطفی محقق داماد در یک حرکت سیاسی و از خواستگاه دین سیاسی و با انگیزه کاملا سیاسی مشغول تاختن به سیاست دینی است که بر اهل فن آیشخور این تحرک سیاسی پوشیده نیست.